معرفی کتاب – ربه‌کا

خیلی وقت میشه که کتابی رو معرفی نکردم، البته فک کنم تو توییتر هرازگاهی می‌نویسم که فلان کتاب و بهمان کتاب رو خوندم و چقدر خوشم اومده و حتا تکه‌هایی از کتاب رو هم می‌نویسم. اما خوب بهتره که برای معرفی کتاب، شاید نه‌همه کتاب‌هایی که ميخونم، یه معرفی اجمالی تو سایتم داشته باشم.

معرفی کتاب ربه‌کا

کتاب ربه‌کا (یکی از کادوهای محشری که پیام برای تولد ۳۰ سالگیم داده) یکی از کتاب‌هایی بود که تو کتابخونه‌امون همش بهم چشمک می‌زد. یه دو سه باری حمله بردم سمتش که بخونم ولی اوایلش نثرش طوری بود به نظرم که نمی‌تونستم ادامه بدم و دلیلشم واقعن نمی‌دونم چی بود شاید تنبلی خودم بود. قبل عید یعنی دو روز مونده به سال جدید به خودم قول دادم که که این کتاب رو باید تا قبل سال نو بخونم و تمومش کنم. عصری ساعت ۷ شروع کردم و صبح ساعت ۸ صبح تمومش کردم. موضوع اصلن قولی نبود که به خودم داده بودم، در واقع نمی‌تونستم این کتاب رو بذارم زمین که فردا وقتی بیدار شدم بخونم. اصلن اونقدر درگیرش شدم فقط می‌خواستم بخونمش و وقتی تموم شد هم ناراحت بودم که چرا تموم شد؟! :))

این کتابی که دستمه از انتشارات جامی هستش و به ترجمه استاد حسن شهباز. اینجا مقدمه استاد برای کتاب ربه‌کا رو مینویسم :‌

ادامه خواندن معرفی کتاب – ربه‌کا

ردپای دیجیتال چیست؟

یه ویدئو درست کردم حول و حوش 00:01:30 و خیلی مفید و مختصر توضیح دادم که ردپای دیجیتال چی هستش. و می‌خوام یه ویدئو هم درادامه‌اش بسازم که توش بگم چی کار کنیم که ردپای خوبی به جا بذاریم یا ردپای زیادی به جا نذاریم و در حالت کلی مراقب رد‌هایی که از خودمون می‌ذاریم باشیم و از اینجور حرف‌ها …

ویدئو « ردپای دیجیتال چیست؟ » تو یوتوب

تو آپارات هم بعدن آپ می‌کنم.

امروز تو، فردا من

خب داشتم برا خودم تو اینترنت می‌چرخیدم این عکس رو دیدم. خیلی خوشم اومد 5 دیقه وقت گذاشتم تو GIMP درستش کردم. حالا تو خود عکس به ذره متن‌ها فرق می‌کرد و من زیاد امانت رو رعایت نکردم و برخی کلمات رو عوض کردم.

0111

هوای همو داشته باشیم :*

الان که دارم میبینم می‌گم ایکاش حداقل به پاش میزد اون تیرو… یا چه می‌دونم یه جور دیگه حال دزده رو می‌گرفت … چه می‌دونم.

پادکست – خانه خالی از عزیز نسین

امروز به طور تصادفی تو قفسه کتاب خونمون چشمم به کتاب هفته افتاد و بر داشتم چند ورقیشو خوندم رسیدم به داستان « خانه خالی » از عزیز نسین. دلم خواست ضبطش کنم و اینجا بذارمش. این داستان رو ثمین باغچه‌بان ترجمه کرده.

داستان صوتی خانه خالی

ادامه خواندن پادکست – خانه خالی از عزیز نسین

لاگین کردن با ssh key

بدون حرف‌های اولیه و مقدمه چینی، چیزی که قراره بخونیم اینه :  برای اینکه جلوی حمله Brute-force رو سرورمون رو بگیریم از روش احراز هویت یا لاگین کردن با SSH Key استفاده می‌کنیم.

در مورد حمله Brute-force خیلی ساده میشه گفت تعداد سعی‌های خیلی زیادی که برای شکستن پسورد و وارد شدن به سیستم/سرور/ … انجام میشه رو میگن بروت فورس که با نرم‌افزارهای قدرتمندی تو زمان کم پسوردهای مختلف حالا با استفاده از دیکشنری یا … حدس زده میشه و بالاخره شاید یکیش گرفت و وارد میشن.

اوکی و برای اینکه جلوی این نوع حمله رو بگیریم میایم به جای احراز هویت با پسورد از احراز هویت با SSH Key استفاه می‌کنیم. به این معنی که یه جفت کلید میسازیم، public key رو روی سرور می ذاریم و Private رو روی کامپیوتر خودمون. و از این به بعد فقط با همین کامپیوتری که کلید خصوصی روش هست می‌تونیم وارد سرور بشیم. و خب می‌تونیم از کلید خصوصی‌مون هم با phrase محافظت کنیم.

ادامه خواندن لاگین کردن با ssh key

مامانم عاشقتم

من خوشبختم خانواده‌ای دارم که عاشقشونم. خانواده ام با ارزش ترین چیزی هست که تو این دنیا دارم و جون بخوان بهشون می‌دم.

وقتی چندین کیلومتر از مامان عزیزم دورم، اگه بشنوم خاری تو پای مامانم رفته دیوونه میشم رسمن میمرم تا مامانمو ببینم و زنده شم. تصور اینکه این چندین کیلومتر بیشتر بشه رو ندارم. همینم کلی زیاده. حتا باید کم و کمتر بشه.

همیشه میگم مامان‌ باباها خیلی مظلومن، بچه بزرگ می کنن و بچه‌ها با هزارتا امید و آرزو راهی اینو اونور میشن. چرا باید حسرت لحظه‌هایی رو بخوریم که می‌تونستیم با عزیزامون باشیم و نبودیم! دنیا در حالت کلی نامرده، یعنی عشق رو به وجود میاره آدما عاشق میشن، زن و مردی که عاشق هم میشن و شاید بخوان بچه داشته باشن و بعد هر آن ممکنه همین رو متلاشی کنه، همه مون می‌دونیم دیر یا زود همه میمیریم، خیلی واضحه. اینش رو دیگه خودمونیم باید تصمیم بگیریم که چه جوری می خوایم با خودمون کنار بیایم.

من نگاه پر عشق مامانمو، لحظه لحظه بودنشو به دنیا نمی‌دم. مامانم عاشقتم.

امیدوارم سایه پر عشق و محبت مامان‌‌ باباهای عزیزمون سال‌های سال بالا سر ماها باشه.

برای پیام عزیزم

الان نشستم دارم این متنو می‌نویسم و پیامم آروم خوابیده و نمی‌دونم چرا اینقدر زیاد دلم براش تنگ شده و می‌خوام زودی این رو تموم کنم و برم پیشش دراز بکشم نگاش کنم. عاشق پیامم، پیام برای من اول از همه یه دوسته. دوستی که باهاش بی اندازه راحتم و می تونم خیلی راحت باهاش حرف بزنم و چقدر خوشحال و شکر گذار هستم که من و پیام همراه همیم. عاشق پیام هستم و افتخار می‌کنم که دوست، عشق و همسر پیامم هستم.

من عشق رو تو خانواده‌ام می‌بینیم، عاشق مامانمم عاشق خانواده‌ام هستم. کلن بدون عشق نمی‌تونم زندگی کنم.

عاشق باشیم، زندگی بی عشق معنی نداره، برا من که اینجوریه.