قسمت باحال از یه کتاب باحال

نمی‌تونم از این تیکه کتاب بگذرم و بذارم ببینم کی یادم میوفته تا بنویسمش، تو کتاب «انسان‌ها، هیچ جا خانه نمی‌شود» اثر مت هیگ قسمت‌های قابل تامل زیادی داره ولی بعضی قسمتهاش طوریه که آدم مکث میکنه و میمونه . اینم نمونه‌اش :

“کشف کردم سگ‌ها دوست دارند این کار رو بکنند. آنها دوست دارند روی چمن بدوند وانمود کنند آزادند، و خطاب به هم فریاد بزنند: ما آزادیم، ما آزادیم، نگاه کن، نگاه کن، ببین چقدر آزادیم!. در واقع صحنه غم انگیزی بود. اما برای آنها و به خصوص برای نیوتن* مفید بود. توهمی جمعی بود که آنها تصمیم گرفته بودند قورت بدهند و با همه وجود تسلیمش شده بودند، بی هیچ حسرتی برای گذشته‌ای که خودشان گرگ بودند.

این نکته برجسته در مورد انسان‌ها بود – توانایی آنها برای شکل دادن مسیر موجودات دیگر، تغییر طبیعت ذاتی آنها.”

*نیوتن هم اسم سگ پروفسور اندرو هست.

آری اینچنین است.