داستان صوتی – سه تار از جلال آل احمد

آی که چقدر داستان‌های جلال آل احمد می‌چسبه، اخیرن علاقه زیادی به نوشته های بزرگ علوی و آل احمد پیدا کردم. به نظرم خیلی واقعی تر هستن. البته من فقط به داستان‌های رئال علاقه ندارم ولی اگه سبک داستان واقع‌گرا یا رئال هست باید جدا واقعی باشه. چون همیشه همه چیز خوب نیست، امید هست ولی همیشه همه چیز اونطور که می‌خوایم نمیشه و این واقعیته ولی گفتم که امید همچنان هست.

داستان صوتی سه تار از جلال آل احمد

ایندفعه یکی از داستان‌های جناب جلال آل احمد رو صوتی کردم، اسم داستانش سه تار هست.  این کتابی که دستمه رو معرفی کنم : کتاب سه تار از انتشارات جامه‌دران.

فایل MP3 اش رو هم آپ می‌کنم و لینکشو می‌ذارم اینجا. خب آپ شد و این هم فایل MP3 داستان صوتی سه تار از جلال آل احمد.

تکنوازی های سه تاری که تو فایل استفاده کردم، واسه استاد لطفی هست.

داستان صوتی – حرف زدن همه جا ممنوع است!

آپدیت 27 دسامبر 2020: اجازه صوتی کردن به شرط نداشتن درآمد ازش داده شده.

فکر کنم این داستان رو نزدیک 5 بار برای خودم خوندم و دقیقن سه بار هم ضبطش کردم، ولی خب این آخری به نظرم خوب اومد که می‌ذارمش اینجا.
اسم کتاب هست « حرف زدن همه جا ممنوع است! »، نویسنده‌اش خانم کارن جوی فاولر و مترجمش ثنا نصاری. این کتابی که دست منه از انتشارات مشکی هستش. یه کتاب کوچیکه با صفحات A5 که سر جمع 48 صفحه داره و قیمتش هم 4 تومنه.

این دفعه فکر مي‌کنم نسبت به دفعات قبلی شمرده تر می‌خونم، در حقیقت چون دوست دارم راحت باشم به خودم زیاد گیر نمی‌دم، ولی نمی‌خوامم طوری باشه که نا مفهوم باشه. حالا سعی میکنم ولی خب توصیه مستر یودا رو هنوز فراموش نکردم. اوه راستی هر چند بازم بعضی جاها انگار نامفهوم هست، هوووم ولی جدن دارم خوب و خوبتر میشم.

داستان صوتی – حرف زدن همه جا ممنوع است

Harf-zadan-hemeja-mamnoo-ast

فرمت mp3 اش رو هم آپ می‌کنم لینکشو اینجا می‌ذارم.

به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین دیگران بازدید کنیم

هرازگاهی می‌رم سری به لینکدین می‌زنم و امروز از هم از اون روز‌ها بود که رفتم و لینکدین رو چک کردم. تو قسمت نوتیفیکشن‌هام میاره که مثلا 5 نفر پروفایل تو رو دیدن فلانی، بهمانی و … و البته همه این لیست رو نشون نمی‌ده دیگه یه تعداد محدودی رو نشون می‌ده و میگه اگه می‌خوای همه‌اش رو ببینی باید اکانتت رو پرمیوم کنی 🙂

امروز دیدم که یه نفر به صورت ناشناس اومده اکانت منو رو دیده، یعنی عضو لینکدین هستش ولی اگه بره پروفایل کسی رو ببینه به اون فرد فقط اطلاع داده میشه یکی اومد ولی کی بوده معلوم نیست. یادم افتاد که قبلن می‌خواستم این رو بنویسم که گزینه خوبی هستش، و ممکنه به کار بیاد ولی یادم رفته بود و الان یادم افتاد و خواستم زودی بنویسمش.

برای اینکه بتونیم به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین بقیه بازدید کنیم، کافیه بریم قسمت Privacy and settings اکانتمون. میشه بالا سمت راست تو منو. از اونجا هم از همون تب Profile بریم لینک Select what others see when you’ve viewed their profile رو انتخاب کنیم.

به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین دیگران بازدید کنیم

تو این صفحه یکی از دو گزینه Anonymous profile characteristics such as industry and title  یا You will be totally anonymous رو انتخاب کنیم، میشه گزینه دوم و سوم. گزینه دومی میگه اگه اینو انتخاب کنی و پروفایل لینکدین بقیه رو ببینی به اون فرد میگه یه نفر به صورت Anonymous اومد و عکس ناشناس رو می‌ندازه ولی گزینه سوم رو انتخاب کنیم همون رو هم نمی‌ندازه. دیگه این انتخاب خودمون هست گزینه آخر ما رو تو لینکدین کاملن پرایوت نگر می داره.

 

به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین دیگران بازدید کنیم

 

چیزایی که بلدیم یا یاد میگیریم رو با همدیگه به اشتراک بگذاریم، هر چند فکر کنیم که این چیز خاصی نیست و یا همه بلدن، همین نفس کار بهترین روش برای ترویج آزادی هستش. 🙂

آدم‌های بد اعتمادها رو از بین می‌برند

می‌خوام برگردم به چند ماه پیش و یه خاطره تعریف کنم.

چند ماه پیش یه دختری از اینجا میگم دختر چون اسمش دخترونه بود و عکس دختر تو پروفایلش بود، تو تلگرام به من پیغام داد و خودش رو زهرا معرفی کرد (بگم که اسم‌ها رو یا کلن نمیگم یا اصلش رو نمیگم) و اینکه شماره من رو از یکی از دوستان من که هم دانشگاهی ایشون بوده گرفته. و بعد شروع کرد تعریف‌های الکی و فرستادن :* , 3> و اینها که تو خوبی و این چیزها.

و گفت که می‌خواسته طراحی وب یاد بگیره و اون دوست من رو معرفی کرده. شروع کرد صحبت کردن هایی که اصلا ربطی به طراحی وب سایت نداشتن و تو همین حین شروع کرد از عکس‌های پروفایل تلگرامم گفتن، که چقدر عکس هات قشنگن و همچین چیزهایی و اینکه که موهاتو کلن زده بودی هم بهت می‌اومد، براتون بگم که من موهامو چند سال پیش زده بودم و عکسش هم تو تلگرام بود که برداشته بودم دیگه و تو عکس‌های تلگرامم نبود. من از همون اولش سر دو دوتا چهارتایی که می کرد و اصلا درست نبود حدس‌هایی زده بودم ولی بهش زمان دادم تا بیشتر حرف بزنه و بیشتر خودش رو نشون بده. می‌گفت زیاد تو تلگرام نیست و شماره من رو اخیرا گرفته و اینجا بود که من گفتم تو از کجا میدونی من موهامو زده بودم؟ گفت عکسش رو تو تلگرامت گذاشته بودی. در صورتی که من خیلی وقت پیشش عکسمو تو تلگرام گذاشته بودم. بهش گفتم که من 1 سال و خورده ای پیش عکسمو گذاشته بودم و تو اصولا اون موقع شماره منو نداشتی، برگشت گفت آره و بعد گفت که نه من قبل تر شماره رو گرفته بودم و یادم رفته بود و دوباره گرفتم و من بهش گفتم پس اگه اینطوره چطور میگی شاهد عوض کردن عکس‌های من بودی و این حرفها تو که شماره منو گم کرده بودی؟ تو که میگی شماره رو گرفتی و گم کردی و تازه دوباره رفتی گرفتیش؟ دوباره جواب‌هایی عجیب تر. و از اینکه من بخوام باهاش تماس داشته باشم طفره می‌رفت. وضعیت تقریبا مشخص بود. نمي‌دونم هدفش چی بود؟ هدفش فرستادن کیس و هارت و این چیزها بود یا می‌خواست که من بهش بگم همین الان مثلا دارم چی کار می‌کنم، می‌خواست بهش بگم که الان دارم تو کدوم سایت می‌چرخم و این حرفها بیشتر دوست داشت سر از کارهای من در بیاره. در کل من به اون آدم فهموندم که زمانم کمه و نمی‌تونم بهش چیزی یاد بدم و متاسفم.

در کل بدونیم که اینترنت و این نرم‌افزاها راه رو برای آدم‌های بدی که به ظاهر خوب دوروبرمون هستند و یا نیستند خیلی هموار کرده. یک بار نوشتم این رو که اعتماد ها رو از بین بردن کار هر آدم پستی هستش و زرنگی و باهوشی کسی رو نمی‌رسونه. هیچ وقت قرار نیست به کسی که از تو اینترنت سر در میاره و میگه سلام من فلانی هستم، زود اعتماد کنیم. شک کردن به جا خیلی هم خوب و درست و از زرنگی و باهوش بودن انسان هست. وقتی از اینترنت استفاده می‌کنیم باید بدونیم چه خطرایی ما رو تهدید می‌کنه و ما چطور باید عمل کنیم. یکی از مهم ترین مهم ترین مهم ترین مقابله‌ها اعتماد نکردن هست به افرادی که نمی‌شناسیمشون شما این رو داشته باش که آدم‌هایی که می‌شناسیمشون هم اعتماد ها رو کم رنگ و بیرنگ می‌کنن چه برسه کسایی که نمیشناسیم. پس چطور میگیم امنیت 100 در صد نیست اعتماد کردن هم 100 درصد نیست یعنی نباید به کسی 100 درصد اعتماد کنیم و … .

خب من به چیزهایی رسیدم که مطمئن شدم و اینجا نوشتمش و بماند سر فرصت. این خاطره رو اینجا نوشتم که بدونیم همچین اتفاقاتی می‌افته چه ما ازش حرف بزنیم و بنویسیم و چه نه. البته من ازش حرف می‌زنم و کار همین آدم‌ بدها لیبل زدن به آدم‌هاست چون که مي‌ترسن پس کارهای احمقانه بیشتری انجام می‌دن. این آدم یا آدم‌های بد اعتماد ها رو از بین می‌برن و سکوت در برابرشون همدست بودن باهاشونه.

 

پیدا کردن following مشترک (دوست‌) دو اکانت توییتر

برای من جالب بود که بدونم مثلن بین اکانت X و Y تو توییتر کی ها مشترک هستن یا راحتتر دوست‌های مشترک دو تا اکانت مورد نظر من چه کسایی هستند. خوب وقتی من با اکانت خودم لاگین هستم می‌تونم برم تو اکانت‌های دیگه و توییتر بهم میگه از افرادی که من رو فالو میکنن کدومشون این اکانت رو دارن فالو میکنن ولی گفتم که من  می‌خواستم بدونم دو تا اکانتی که من انتخاب کردم کی ها رو مشترک دارن.

برای بدست آوردنش از دو تا  API‌ توییتر استفاده می‌کنیم یکی برای پیدا کردن ID های فالویینگ‌های کاربران هدفم (Twitter IDs) و یکی هم برای برگردوندن ID ها به یوزنیم (users/lookup) . البته میشه فقط از یه API استفاده کرد ولی از اونجایی که فقط یوزنیم رو نمی‌ده و کلی اطلاعات دیگه رو هم از فالویینگ‌ها میفرسته و این حجمش زیاد میشه خب، به همین خاطر اول ID ها رو میگیرم که حجمی ندارن و کمتر هم میشن چون مشترکاتشون رو بر می‌داریم و بعد این ID ها رو می‌دیم و بقیه چیزا رو میگیریم.

خیلی خلاصه، اینطور میشه که دو تا username رومیگیرم و برای هر کدوم جداگونه ID های کسایی که فالوش میکنن رو با Twitter IDs پیدا میکنم و بعد ID های مشترک رو پیدا میکنیم و از users/lookup استفاده میکنیم برای پیدا کردن Username اون ID ها و دان.

ادامه خواندن پیدا کردن following مشترک (دوست‌) دو اکانت توییتر

گلدون و میز کنفی که خودم درستشون کردم

حب من عاشق درست کردن چیزها با دستم هستم. دوست دارم تعمیر کنم به جای اینکه دور بندازم، سر در بیارم که چی چطور کار میکنه و من می‌تونم عینش رو بسازم یا نه.

خلاصه کلوم اینکه، من خیلی هنرمندم از هر انگشتم هزارتا هنر میباره خیلی خلاق هستم و خیلی فروتنم و زیاد از خودم تعریف نمی‌کنم و می‌دونم که براتون واضحه :)))

از این‌هابگذریم چند ماه پیش تو وبگردی تو پینترنست رسیدم به آدم‌هایی که از چیزهای دور ریختی خونشون کلی چیز میز باحال درست کردن و منم گفتم منم می‌تونم درست کنم و دست به کار شدم و درست هم کردم. یه گلدون کنفی درست کردم، یه گلدون شیشه‌ای از ظرف آبلیمو، تابلوهای فانتزی با سی‌دی هایی که نمی‌خواستمشون و چند تا چیز کوچولویه دیگه و یه میز کنفی.

ادامه خواندن گلدون و میز کنفی که خودم درستشون کردم

همون جای قدیمی

آدم هر هفته دوست داشت بره جنگل‌، و عجیب دوست داشت همیشه تنهایی بره. هر هفته کار می‌کرد تا بشه روز تعطیل و بزنه بره تو جنگل، صدای طبیعت رو بشنوه صدای جیرجیری که نمی‌دونست واسه درختاست که دارن حرف میزنن و یا واسه حیونها و جونورهایی که اون اطراف، خودشون رو قایم کردن. خسته هم نمیشد، هر هفته فقط یه جا میرفت یه جنگل یه جای مشخص زمینش از خزه ها سبز بود و چند تا درخت سرحال و سبز و بالا بلند اونجا بودن و یه دونه درخت قدیمی قطور و پر ابهت. آدم با درخت‌ها حرف میزد میرفت کنار یه درخت میشست کفش‌هاشو در میاورد انگشتای پاهاشو تکون می‌داد و شروع می‌کرد از همکاراش می‌گفت اینکه چطور به یکیشون دل داده ولی مي‌دونه که نمی‌خواد قدمی جلو بذاره و تنهایی رو دوست داره میگفت دوست دارم از دور همش دوسش داشته باشم و همین برام کافیه یه عشقی هست که همیشه هست ونمی‌خوام بهش نزدیک شم، همین که میبینمش کافیه. درخت‌ها باهاش حرف می‌زدن یکیشون می‌گفت درآمدت چطوره؟ یکیشو می‌گفت از کارت راضی هستی؟ درخت تنومند هیچ وقت ازش سوال نپرسیده بود، آدم حس میکرد که این درخت سرش گرمه، با خودش می‌گفت چرا این اینقدر مغروره چرا با من حرف نمی‌زنه و بعد شروع می‌کرد جواب درختهای دیگه رو می‌داد. از کارم راضی نیستم یعنی بد هم نیست ولی مطلوب من نیست می‌گفت پولامو جمع می‌کنم میام تو دل جنگل برای همیشه پیش شما باشم و بعد لبخند میزد و یه چرت می‌خوابید با باد خنک عصر از خواب بیدار میشد کفش هاشو میپوشید و خیلی آروم آروم می‌رفت سمت شهر و خونه‌اش.

ادامه خواندن همون جای قدیمی