خب خب داستان از اونجایی شروع شد که چند مدت پیش حین پیاده روی داشتم پادکست louis can of cola رو گوش میدادم (خیلی باحاله دوست داشتین چیز متفاوتی بشنوین حتمن گوش کنین) که گذری زد به رادییثور که در زمانهایی ملت شروع کرده بودن به نوشیدن آبی که شامل ایزوتوپهای رادیوم بوده. بله اینقدر عجیب. به همین خاطر تحقیق کردم در موردش، تو اینترنت خوندم و یه پست تو بلاگم نوشته بودم که ناقص مونده بود. امروز داشتم دستی به سر و گوش وبسایتم میزدم که این پست رو تو درفت دیدم و دلم نیومد همینجوری بمونه. این شما و این هم داروی مرگ.
دسته: علمی – تکنولوژی
چطور بخوریم و چربی بسوزونیم
چند وقت پیش چندتا مقاله درباره سوخت و ساز بدن، تغذیه و این چیزها میخوندم و میخوام لپ کلام رو تو بلاگم بنویسم تا بندگان خدا یا علم ازشون استفاده کنن. لپ کلوم چی رو؟ اینکه چطور بخوریم و چربی بسوزنیم.
خب بدن ما برای حرکت کردن و نکردن و اینها نیاز به انرژی داره. مثلا همینکه بیشنیم یه جا و خیره بشیم به نقطهای و فکر کنیم هم نیاز به انرژی داره و در این حالت هم داریم کالری میسوزنیم چه برسه به راه رفتن و چیزهای دیگه. خب این انرژی رو بدن چطوری بدست میاره؟ از سوزوندن چیزهایی که به عنوان سوخت داره. دو تا از مهمترین سوختهای بدن چربی همون fat و شکر همون glucose هستن.
اتمام ۳ از ۱۰ پایتون – جنگو
فکر کنم سه یا چهار روزی میشه که پیام پروژه جدید رو تعریف کرده، البته بگم که خیلی هم جدید نیست چون این سری پیام جانم خواست که برای اون بلاگی که نوشته بودم یک فرم ثبت نام بذارم تا کاربرها هم بتونن ثبتنام یا لاگین کنن و بعد پست منتشر کنن. تو عرض این سه چهار روز من تازه دو ساعت پیش نشستم تا این برنامه رو بنویسم.
اتمام ۲ از ۱۰ پایتون
خب راجع به چلنج ۱۰ پایتون که نوشته بودم. الان خروجی پروژه دوم رو هم تحویل دادم و تموم شد. پروژه اول یه بلاگ بود، پروژه دوم گرفتن یه سری داده از مرورگر بازدید کننده وبسایت و خروجی JSON بود. چه دادههایی ؟ IP، اسم و نسخه مرورگر، سیستم عامل کلاینت، آیا جاوا اسکریپت رو فعال کرده یا نه و کوکی و … . بگم که هنوز کانفیگ vps رو شروع نکردم.
چیها یاد گرفتم؟ مهمش همینه دیگه، مگه نه؟ البته که آره
چالش ۱۰ پایتون – ۲ از ۱۰
خب دقیق که خاطرم نیست فکر کنم دو سال پیش بود که یادگیری پایتون رو شروع کردم. البته اون موقع غیر از یکی دو تا برنامه کوچک پروژه خاصی باهاش ننوشتم. مهمترینش یه چیزی مثل یه ربات توییتری بود که موزیکهای در حال پخش یه کانال رادیویی رو توییت میکرد. چند وقت پیش در این مورد با پیام حرف میزدیم و با تشویق و حمایت پیامم، وارد یه چالش شدم. یعنی خودمون این چالش رو ایجاد کردیم و من واردش شدم.
چطوری؟ تا یک ماه ده تا پروژه رو کار کنم، پروژههای کوچیک و مستقل، ولی کاربردی. پیام یه پروژه تعریف کرد که خب یه بلاگ ساده بود. یه جورایی همین بلاگ خودم رو با پایتون و با استفاده از فریمورک جنگو نوشتم و پریروز تحویل دادم. البته به زودی با این وردپرس جایگزینش میکنم. هرچی باشه آدم باید نون بازوی خودش رو بخوره :))))))
دیروز پروژه جدید رو تحویل گرفتم، این یکی به تکههای کوچک تقسیم شده، که دیروز یک قسمتش رو تحویل دادم. انرژی خوبی گرفتم، راضی و خوشحالم 🙂
مورچهخوار بزرگ روزانه چقدر باید مورچه بخوره تا سیر شه؟
دو سه روز پیش عکس یه مورچه خوار بزرگ رو دیدم و مثل هر وقتی که عکس یا ویدئو این موجود رو میبینم برام سوال پیش اومده که چقدر باید مورچه بخوره تا سیر شه؟ هیکلش بزرگه، البته نسبت به چیزی که میخوره تا سیر شه. مثلا اگه با این هیکل گیاه و یا موجودات درشتتری رو میخورد انقدر برام سوال نمیشد. در هر حال واقعن برام سواله که مورچهخوار روزانه چقدر باید مورچه بخوره تا سیر شه. رفتم سرچ کردم و خوندم و این هم نتیجه که میخوام اینجا بنویسم، ممکنه سوال کسی دیگه باشه و یا نه اصلا از جوابی که پیدا کردم سرخوشم و مینویسمش :
ادامه خواندن مورچهخوار بزرگ روزانه چقدر باید مورچه بخوره تا سیر شه؟
اگه سوسکها نبودن
با همین عنوان میریم جلو، این سوال البته خیلی وقت هست که هرازگاهی در مغزمو میزنه و زود فرار میکنه: سوسک چه منفعتی داره؟ یادم میاد بچه بودیم تو یکی از خونههامون سوسک از در و دیوار و سقف و … میبارید، یعنی موقع ناهار و شام که دیگه هیچ باید تو توری میشستیم، تا بالاخره یه کارهای اساسی تو کل آپارتمان انجام دادن و این سوسکها رفتن برای چند ماه که البته بازگشتشون به ما نرسید، ما از اونجا رفتیم. از اون موقعها همیشه تو ذهنم بوده که سوسک چرا به وجود آمده، آخه چیش خوبه؟ نه مفیده، نه خوشگله، نه ناز، نه دوست داشتنیه، مثلا کفشدوزک خیلی ناز و خوشگله ولی سوسک نه. لپ کلوم اینکه همش برام سوال بود که چرا سوسک باید باشه؟ دیروز موقع نوشتن پست زنبورها، دوباره این سوال تو ذهنم اومد و امروز در موردش خوندم، بریم ببینیم من چی فهمیدم.