بزرگ و گرامی

داریم به یکی از سونات‌‌های بتهون گوش می‌دیم. من بتهون رو خیلی زیاد دوست دارم. قبل اینکه به موسیقی‌‌اش گوش بدم، یا از موزیک چیزی بفهمم درباره‌ بتهون خوندم، از رنجی که تو زندگی کوتاه‌ش برده بود. من بچه بودم -دوران ابتدایی- و تو خونه ما هم کلاسیک گوش نمی‌دادن اصلا. تو خونه یه کتاب داشتیم به اسم دایره‌المعارف، عشق من بود اون کتاب، از وقتی که می‌تونستم تا حدی رون بخونم میرفتم سراغ کتاب‌های غیر درسی. اینطوری شد که زندگی بتهون رو خیلی خلاصه تو کتاب دایره‌المعارف ذرین مصور خونده بودم. اون موقع‌ها حتا کتاب رو بردم مدرسه و راجع به بتهون گفتم سر کلاس، متاسفانه وقتی گفتم کر شد بچه‌ها خندیدن، خب بچه بودن دیگه چه بدونم، برای من اصلا خنده دار نبود. خیلی برای من محترم بود، اون موقع حس محترم رو نمیدونستم چیه البته، دوسش داشتم با همون چند خط که خونده بودم در موردش.

چندین ماه پیش که کتاب« زندگانی بتهون» رو می‌خوندم خیلی ناراحت بودم که چرا اینقدر دیر این کتاب رو شروع کردم. بعضی جاهاش هست که بغض میکنی ولی زور میزنی گریه نکنی! من اینطوری‌ام در مورد این کتاب. فکر میکنم که بتهون بزرگ داشته تو اون شرایط زندگی میکرده و با اون حال چه شاهکارهایی رو خلق کرده، حس میکنم گریه کردن بخاطرش یک جور توهین میشه بهش… نمیدونم حس میکنم غرورش جریحه دار میشه. شاید مسخره باشه اما حس منه.می‌خوندم بغض میکردم و آب می‌نوشیدم که راحت شم و بقیه‌اش رو بخونم، و بعد اشک سرایز میشد و ناراحت می‌شدم چون نباید گریه کنم.

بعد اون کتاب هر قطعه‌‌ای که گوش بدم از بتهون فقط تصورش میکنم که چطور بوده، از چی ناراحت بوده، چی خشمگین‌ش‌ کرده بود، چی به وجد و هیجان‌ش آورده بود، داشته به کی فکر میکرده؟ دوست دارم همراه‌ش باشم.

کاش واقعن کاش روح بعد از مرگ می‌بود، اونوقت بتهون بزرگ و گرامی می‌دید که چقدر آدم‌های زیادی بهش احترام می‌ذارن، چقدر دوسش دارن و طرفدارشن، چقدر الهام‌بخشه، چقدر مورد احترامه.

کاش می‌دونست که من چقدر دوسش دارم.

خوشمزه‌ترین آدامس

الان داشتم آدامس میجویدم، مزه آدامس موزی رو داد اولش :)) همون آدامس‌های زرد دراز. آدامس موزی منو یاد یه خاطره میندازه و همیشه منو به خنده میندازه.

من همیشه بخاطر قدم آخر کلاس باید میشستم، از طرفی یه جوری ردیف آخر جای بچه‌‌های درس نخون و شلوغ بود. به همین خاطر معلم‌هایی که منو نمی‌شناختن فرض اولشون، چون ردیف آخر میشستم، همیشه این بود که تنبل‌ و شلوغم :)) چون شیطنت‌م زیاد بود، پس احتمال اینکه درس نخون هم باشم تقویت میشد تو ذهنشون.

حالا برگردیم سر خاطره، یه معلم داشتیم میگفت هیچ کسی نمي‌تونه و هیچ کدومتون حق ندارید سر کلاس من شلوغی کنین. من و رفیق‌های باحالم آرز، فرزان، عیسو و سپی و الی و مینو و …. متاسفانه اسم بقیه‌شون یادم نیست، سر کلاس ایشون اینقدر شلوغی میکردیم، انواع تقلب و شیطنت، یه جوری فقط ثابت کنیم که ما می‌تونیم. من و آرز از بچه‌های خیلی زرنگ مدرسه بودیم، آرز هم قد و قواره‌اش مثل من بود و ردیف آخر کنار هم می‌شستیم. یه بار عیسو از تو کیف‌ش یه آدامس موزی در آورد، میخواست تک خوری کنه، نذاشتم. ردیف آخر 9 نفر میشیدم فکر کنم، آدامس رو گرفتم ازش، خط کش برداشتم و قشنگ علامت زدم این ور اونور آدامس رو تقسیم بر 10 کردم و به همه یه ذره آدامس دادم. چقدر خندیدیم سر اون آدامس نصف کردن. خوشمزه‌ترین آدامس عمرم همون بود. یه ذره دقیقن یه ذره آدامس ولی با کلی خوشی و خنده. تقسیم بر ۱۰ کرده بودم دیگه و یه قسمتش مونده بود. سپی زد رو شونه یکی از بچه‌های ردیف جلویی (مهی بود فکر کنم) آدامس رو گرفت سمتش که آدامس میخوای؟ :)))) مهی گفت این چیهه؟؟ من از دل درد داشتم میمردم، از چشمامون اشک میومد، قرمز شده بودیم از اینکه نمي‌تونستیم راحت بخندیم، کلی تحت فشار بودیم :)) یکی از بچه‌ها که متاسفانه اصلا اسم‌ش یادم نمیاد گفت شما اصلا آدامس رو حس میکنین تو دهنتون؟ :)))))

ادامه خواندن خوشمزه‌ترین آدامس

بیچاره مسئولین

زلزله و سیل که تقصیر ماست چون بالاخره گناه و فساد و حجاب و اینها.

بی‌آبی و بی‌برقی هم که تقصیر ماست به جای اینکه با چراغ نفتی شبمون رو روز کنیم و بیشتر کتاب بخونیم، فقط از برق استفاده می‌کنیم برای ماین کردن و اینها.

آب زمین و گاومیش‌ها رو ما مردم میریم می‌بندیم تا برای خودمون سد درست کنیم برای پول پارتی.

آلودگی هوا هم تقصیر ماست به جای خریدن ماشین درست و حسابی مثل تسلا و لامبورگینی و اینها، میریم راه به راه آشغالی مثل پراید و اینها رو میخریم تازه اونم دیگه نمی‌تونیم بخریم. بماند که همین ماشین تقی به توقی میخوره میترکه در حالیکه وامش مونده و خودمون توشیم. بماند که کارخونه ها و شهرسازی‌ها و از بین بردن جنگل‌ها و اینها همشون تقصیر ماست، خودتون بگردید دلیلش رو پیدا میکنین.

واکسن دیر رسیدن و نخریدن و نزدنش تا الان هم تقصیر ماست، نمیدونم دلیلش رو ولی مطمئنم تقصیر ماست، شاید چون پفیوزیم.

مرگ و میر هم تقصیر خودمونه اینو دیگه نگم.

ثیانط هم تصویب شد اونم تقصیر ماست چون حجم اینترنت زیاد و اینستاگرام و فیسبوک و اینها رو که میبینیم همش راه به راه حامله میشیم، حتی مردها هم کم کم حامله میشن دیگه مهم نیست بارداری ویژگی کدوم جنسه. رای دادن چیزی شبیه استفاده از کاندوم یا قرض ضد بارداری‌ای چیزی بود انگار، اگر رای میدادیم دیگه با دیدن اینستاگرام و حجم بیشتر اینترنت حامله نمی‌شدیم. اصلا اینطوری خوبه بیشتر کتاب میخونیم از کتاب خوندن حامله میشیم، به‌به.

چه خبره اینقدر افزونه رو مرورگرها؟

داشتم یه چیزی می‌خوندم و خب باید نظرم رو بدم دیگه :)) حالا اون چیزی که میخوندم یه سری افزونه برای انواع مرورگرها معرفی کرده بود که در نگاه اول آدم میگه واااااو :)) اما در نگاه دوم و سوم میگه بابا اینکه چیزی نیست من با دو سه تا کلیک بیشتر به همه اینها میرسم. مثلا الان دارم سعی میکنم بگم اینقدر افزونه الکی نصب نکنیم بنظرم. من که همیشه سعی میکنم بخصوص مرورگرهامو کلین نگر دارم.

مثلا یکی از افزونه‌ها Wayback Machine بود، خب آره خیلی خوبه ولی یه تب باز کن و آدرس رو بفرست تو آرشیو و چک کن، هر کاری میخوای بکن. اسکرین میخوای بگیری مثلا خود فایرفاکس بهمون این امکان رو میده دیگه! میخوام بگم برای هر چیزی نیاز به نصب افزونه‌ و اکستنشن نیست.

این بود انشای من.

کاردستی دیسک سایفر آلبرتی

عنوان پست خبر می‌دهد از سِرِ پست! بله دیگه عنوان مشخص کرده که در مورد چی می‌‌خوام بنویسم. چندین ماه پیش یعنی جدن چندین ماه پیش (فکر کنم دو سال اینطورا پیش) یه pdfای می‌خوندم در مورد رمزنگاری، بعد هر مدلی که می‌خوندم رو باید می‌رفتم تست میکردم، برای خودم رو کاغذ می‌نوشتم یا ویدئو مرتبط می‌دیدم که چطور میشده و این حرفها. یادمه سر انیگما دو روز گیر کرده بودم. خلاصه همون موقع‌ها بود که میخواستم دیسک سایفر آلبرتی رو خودم هم درستش کنم. حالا اون موقع چی شد نمی‌دونم،‌ خلاصه رسید به امروز که با پیام درستش کردیم.

درست کردنش هم خیلی ساده است. پیام جانم با inkscape فایل SVG ‌شون رو ساخت، البته اون گرگ خوشگل و بامزه رو از اینترنت پیدا کردیم. بعد پرینتشون کردیم و با چسب حرارتی روی کارتون چسبوندیم. با موکت‌بر و قیچی اون سه تا دایره رو در آوردیم و بعد رو هم گذاشتیم، هم‌مرکز دیگه، و با نخ و سوزن و دکمه اینها رو بهم وصل کردیم.

اگرم خواستید بسازین، این فایل ۱ و فایل ۲ می‌تونین دانلود کنین.

کاردستی دیسک سایفر آلبرتی
کاردستی دیسک سایفر آلبرتی
کاردستی دیسک سایفر آلبرتی

واکسن و تب بعدش

میدونم تو ایران هنوز واکسن نزدید خیلی‌هاتون و خیلی بابتش ناراحت و متاسفم. دلیلش البته چیزی جز بی‌مسئولیتی مثلا مسئولان کشور نیست. ما اینجا دیروز دوز دوم واکسن رو زدیم، در حالیکه هنوز به مادر من نوبت واکسن اول رو هم ندادن. بحث مادر من نیست، موضوع کشور داری و مردم داری است. امیدوارم به زودی همه هر دو دوز رو دریافت کنن.

میگفتم دیروز دوز دوم رو هم زدیم، یه ذره بعدش رفتیم گردش و بعد اومدیم خونه. من می‌خواستم برم باشگاه که دیدم یه ذره خسته‌ام و میتونم نگر دارم فردا برم. فردا که چه عرض کنم، دیشب یکهو تب کردم. تب و بدن درد و سردرد وحشتناک و تنگی نفس داشتم، وضع افتضاح بود. تب یکهو شروع شد، و همینطور داشت بالا میرفت، وقتی رسید به ۳۸ پیام گفت پاشویه‌ات کنیم. من حتا نا نداشتم راه برم، یا دستمو تکون بدم. تبم ۳۸.۳ شده بود و پاهام تو آب یخ و دوباره تب‌ رو چک کرد پیامم، شده بود ۳۸.۵ (من گفتم کم شده، پیام گفت نسرین 38.3 بود الان پاهات تو آب یخه شده 38.5… گفتم آره خب فهمیدم کمتر شده دیگه… مغزمم کار نمیکرد یعنی) اصلا پاشویه هم تاثیر نداشت و همینطور درجه بالاتر میرفت. ترسیدیم طبیعتا و زنگ زدیم اوژانس و با یک دکتری صحبت کردیم که دوز دوم رو زدیم و اینطوری شده، گفت طبیعیه ممکنه دو سه روز هم طول بکشه. نترسید و مسکن استفاده کنین اما اگه تب از این هم بالاتر رفت و بعد دو روز خوب نشد زنگ بزنین اورژانس دوباره.

مسکن خوردم و بعد بخاطر مسکن خوابیدم و صبح دوباره تب داشتم 37.5، کمتر شده بود اما بدن درد هنوز بود و سردرد وحشتناک. اما داره همینطور حالم بهتر میشه. این رو نوشتم که اگر زمانی واکسن زدید و این علایم رو داشتید نترسید که قراره حالتون بد بشه یا چی. حالتون بد میشه ها یعنی نترسین که حتما قراره اتفاق وحشتناکی بیوفته. با اینکه من خودم شنیده بودم که ممکنه بعد واکسن این اتفاقها بیوفته اما تجربه کردنش خیلی فرق میکرد، افتضاح ولی موقتی بود، فکر کنم ۵ یا ۶ ساعت طول کشید. ممکنه این علایم رو بعد دوز اول داشته باشین، نترسین و حتما زنگ بزنین اورژانس با یه دکتر مشورت کنین تا نظر تخصصی بده، پاشویه ممکنه تاثیر نداشته باشه اما مسکن خوبه. نمیدونم من فقط تجربه رو به اشتراک گذاشتم.

تو ببین حالا آدمهایی که با این بیماری و بیماری‌های دیگه دست و پنجه نرم میکنن چه حالی دارن. امیدورام همه بیمارها زودی حالشون خوب بشه.

اگه دستتون به واکسن* رسید بزنین و خودتون و عزیزان و اطرافیانتون رو سیف نگر دارید. من مسئول کشور نیستم که بتونم راه حل بدم برای واکسینه کردن مردمم. متاسفانه مسئول کشور ما در قبال خواسته مردم برای واکسن زدن بهمون میگه پفیوز. ادب پیشکش‌ت، انسانیت نداری. کافیه انسانیت نداشته باشی که این بلاها رو سر مردم کشور بیاری.

پیام جون عزیزم مرسی برای همه چیز عشقم :***********

*این قسمت رو بعدا اضافه کردم، واکسن معتبر و تائيد شده. من اصلا نمیدونم این برکت چه طوره! امیدوارم همه واکسن معتبر بزنن.

داستان صوتی «آ، بابا، قیقام» نوشته شهرزاد

دیشب قبل خواب این داستان رو از «کتاب جمعه» شماره ۲۷ داشتم می‌خوندم و خواستم که صوتی‌ش کنم. حقیقتن بعد ضبط داستان رفتم در مورد نویسنده خوندم. نویسنده این داستان کبری امین سعیدی (شهرزاد) است. در موردش خوندم و… . شهرزاد عزیز هر جایی هستین سرتون سلامت و راهتون هموار :*

داستان صوتی «آ، بابا، قیقام» نوشته شهرزاد

دانلود نسخه mp3

دانلود نسخه ogg

تلنگری بر آب زدم
سازی که زمین آن را می‌شنود
آسمان آن را می‌شنود
تلنگری بر گیجگاه عشق
رعدی سخت درمی‌گیرد
پرنده مهاجر تنم بال می‌گشاید و می‌خواند
زندگی این‌گونه‌ است
تلنگری بر دهان کامل‌ترین انسان
پایان آرامش
و یا آغاز شورش

از شهرزاد