اگر زنبورها نبودند!! هوم آخه اینم شد تایتل؟ :)) حالا که هستن چرا باید فرض کنیم که اگه نبودن؟ شاید سر فرصت عنوان این پست رو تغییر بدم. البته خب منظورم اینه که قدرشون رو بدونیم یا حداقل بدونیم چه اثری روی زندگی ما دارن. البته ما انسانها اصولن قدر هیچییی رو نمیدونیم قدر خودمون رو هم نمیدونیم چه برسه به زنبور… حالا روده درازی نمیکنم و میرم سراغ گرامیداشت مقام زنبور. ایولله دقیقن همینه، این رو عنوان پست میذارم: گرامیداشت مقام زنبور.
در گرامیداشت مقام زنبور همین بس که اگر این حشرات زیبا نبودن دنیای ما طور دیگهای میشد. الان نمیخوام وارد چیزهای عجیب غریب بشم مثل اینکه بگم خب اگه زنبورها نبودن یه موجود دیگهای شاید بود که وظایف این حشره گرامی رو به دوش میکشید شایدم نه من که دانشمند نیستم و نمیدونم، گفتم نمیخوام وارد این چیزها بشم و فرض رو بر این ميذاریم که اگه زنبور نبود دنیای ما خیلی بد میشد.
خب چندین سال پیش یه ویدئو دیده بودم که نکات مهمی رو خیلی ساده توضیح میداد، یادمه tcp/ip رو از اون یادگرفته بودم، و خلاصه اینکه برام جالب اومد و خواستم که همچون ویدئویی درست کنم و نتیجه اینکه درست کردم.
تو این ویدئوی کوتاه ۱۳ دیقهای سعی کردم خیلی ساده بگم VPN چی هست، چرا ازش استفاده میکنیم و چه چیزهایی میتونن برامون مهم باشن.
میتونین این ویدئو رو تو یوتیوب ببینین و البته تو آپارات هم آپ کردم.
داشت یادم میرفتا اینم لینک اسلاید : http://slides.com/nastale
یادم میاد چند ماه پیش که داشتم به آهنگی گوش میدادم، یهو یه سری خاطرات از یه برههای مثل فیلم جلوی چشمام اومد، همون لحظه دلم خواسته بود در این مورد بنویسم. البته که نوشتم و این پست بود: تاریخ با رسم شکل. خندم میگیره از ارتباط خیلی زیاده موزیک و آهنگ و خاطره با عنوان پست :))) واقعن چطور این عنوان رو برای اون پست انتخاب کردم؟ 😐 خب الان مهم نیست، بریم به چیزهای بهتری برسیم.
در اون پست در این مورد نوشتم که گوش دادن به موزیک باعث میشه خاطراتی بیان بالا. اگه سوال بپرسین که از کجا بیان بالا، منظورم اینه یهو به یاد آدم بیان. خب من نسرین دارم میخونم و یاد میگیرم، پس میدونم که ممکنه اصطلاحات درستی استفاده نکنم ولی سعی میکنم منظورم رو برسونم و البته سخت نمیگیرم، بگذریم. تو اون پست اشاره کردم به اینکه آیا موسیقی باعث میشه لحظهها بهتر ثبت بشه؟ و در جواب نوشته بودم :
یعنی موزیک باعث ثبت بهتر خاطره ها میشه؟ فکر نمیکنم هر چند من علمی تو این زمینه ندارم. اما پیچیده که نیست، موزیک به یادآوریش کمک میکنه اما چطور؟ نمیدونم.
خب اون موقع نرفتم در موردش تحقیق کنم و بخونم، ولی تو ذهنم مونده بود و امروز دلم خواست یه ذره در این مورد بخونم و بدونم درست فکر میکردم یا نه و مهمتر اینکه جریان چی هست. بریم ببینیم من تو وبگردی چی فهمیدم:
موسیقی در جوامع بوده، جوامع قبل ما، الان و در آینده هم خواهد بود. شما خیلی کم میتونی فرهنگی رو پیدا کنی که موسیقی درش نباشه. من نمیتونم قبول کنم که موسیقی از اقدامات یا ابداعات بشر هست. موسیقی بوده، یعنی وابستگی به بشر نداشته، شاید بهتر باشه اینطور بگیم که بشر ازش الهام گرفته، روش کار کرده و چیز متفاوتی ارائه داده. مثال خیلی نزدیک بدم، تو پست قبلی در مورد «سفر به قونیه» نوشتم که مولانا تو بازار از موسیقیای که تو فضا پیچیده بود به وجد میاد.کسی تو بازار در حال نواحتن آلات موسیقیای نبوده، این موسیقی که تو فضا پخش شده بود در حقیقت ترکیب صدای ضرب مغازههای آهنگری و صدای دستفروش بوده. خب این یه مثال بود، مثال دیگه وقتی میرین جنگل صدای برخورد برگ درختها به هم، صدای باد که از بین درختها رد میشه و … همه اینها با هم ترکیب میشن و من بهش میگم موسیقی جنگل، یا آبشار. در هر حال، بشر از موسیقی طبیعت الهام گرفته و تغییرش داده، ابزارهایی درست کرده که بتونه صداهایی رو ایجاد کنه. ماقبل تاریخ هم ادوات موسیقی بوده، یعنی بشر بهش رسیده بود ولی منتها ابزاری برای رکورد یا ثبت و ضبطش نبوده. انسانهای ما قبل تاریخ هم یک جور فلوت از استخوانها درست کرده بودند.
پیامم این عکس رو بهم نشون داد که بیا نسرین ببین و … . خلاصه منم کیف کردم جا داره بازم بگم پیام جونم مرسی :** . از اونجایی که من و پیام از دوست داران شدید Elon Musk هستیم، من خواستم اینو به فارسی ترجمه کنم. شکستهای ایلان ماسک رو به تاریخ مشخص کرده 🙂
حالا یه سری میترسن که شکست بخورن و شروع نمیکنن، یه سری میترسن که شکستهاشون رو بگن و … در صورتی که آدمهایی که هدفهاشون براشون مهمه، هیچ وقت دست نمیکشن و به این و اون هم کاری ندارن. حرف همه آدم هایی رو که نميتونی و خجالت نمیکشی و این چه ایدهایه و نمیشه و فکرای بچهگونه و اینها از دهنشون نمیوفته رو از یه گوش بشنویم و از یه گوش بدر کنیم. این آدمها نتونستنهای خودشون رو به بقیه القا میکنن، شایدم نه واقعن فکرشون همونه، موضوع اینه که مهم نیست. حالا مهم اینه که آدم در جهت چیزی که میخواد باشه و سعی کنه بهش برسه و شکست خوردن که خیلی هم خوبه یعنی خیلی تلاش کردی و شکست خوردی یعنی خواستی و در جهتش بودی و شکست خوردی و … اصلن شکست جزیی از زندگیه و باید باشه 🙂
پیامم چندین بار از من خواسته در این مورد تو اینترنت بچرخم و دلیلش رو پیدا کنم. دلیل این رو که چرا ما علاقه داریم آدمهایی که دوستشون داریم یا نوزادان و در کل چیزهای بامزه رو گاز بگیریم. خب پیام جونم این هم نتیجه سرچهای من که تو وبسایتم مینویسمش. چون ممکنه سوال یکی دیگه هم باشه، یا نه اصلن! من دوست دارم بنویسمش چون برای خودم جالبه 🙂
اول از همه باید بگم فکر نمیکنم که همه آدمها دلیل گاز گرفتنشون فقط این باشه که عاشق طرف مقابلشون هستن، یا بچهای ور دیدن که ميخوان گاز گازیش کنن. طبق سرچهایی که داشتم باید بگم آدمهایی هستن که فقط دوست دارن یه چیز نرم مثل بازوی یه نفر که البته قابل اعتماد هستش رو گاز بگیرن. قابل اعتماد از این بابت که ناراحت نشن که یکی بازوشون رو گاز گرفته. خب این از این. پس شد بعضیا علاقه دارن گاز بگیرن چیزی رو، نه از روی عشق و علاقه و بامزگی! بلکه از روی نیاز به گاز گرفتن.
ضریب اتوبوس یا Bus Factor در توسعه نرمافزار مقیاسی است برای بررسی تجمع اطلاعات در دست اعضای تیم. ضریب اتوبوس در یک پروژه، تعداد نفراتی است که در صورت از بین رفتنشان (مثلاً در صورت تصادف با یک اتوبوس) باعث توقف یا اختلال جدی در کار پروژه میشوند. ضریب اتوبوس بالا نشان دهنده پروژهای است که در آن افراد زیادی در مورد اجزای پروژه اطلاعات کافی دارند.
مشخص است که «تصادف با اتوبوس» تنها یک استعاره بوده و عدم حضور افراد در پروژه میتواند به خاطر عوامل مرسومتری مانند مهاجرت، تولد فرزند، تغییر شغل و موارد دیگر باشد.
یکی از اولین نمونههای اشاره به این اصطلاح مربوط به زمانی است که مایکل مکلی این سؤال را مطرح کرد که در صورت تصادف خودو فان روسوم با اتوبوس، چه اتفاقی برای زبان برنامه نویسیپایتون خواهد افتاد.
حالا چی شد این رو نوشتم؟ با پیام داشتیم گپی میزدیم و رسیدیم به این نقطه،خواستم در موردش بنویسم که دیدم ویکیپدیا خیلی خوب و ساده نوشته.
البته تصورش وحشتناکه، حالا که میخوایم فرض کنیم چرا مرگ و میر با اتوبوس :)) مثلن میشه گفت ضریب خوشگذرونی، یعنی اگه یه عده برن سفر، برن کوه، برن دوچرخه سواری و … یعنی خوشگذرونی کلن، اونوقت چی به سره پروژه میاد!
There’s a problem in hotels which use RFID key cards. If you want to go out to buy something or get something to eat and … you have to take the key card from power slot, and after a minute power will go off. What do you supposed to do If you want to charge some batteries when you leave the room? We (me and my dear husband) tried three ways in some cases and all work :
1-Tell the trues to staff that you need to charge some batteries in your own room when you leave the room.
2-Ask front desk staff to give you another key card, cause you’ve lost it. Then leave one card in the power slot and keep another for locking, opening and etc.
3- Leave/Insert telephone card in the power slot. Both cards have RFID chip.