با همین عنوان میریم جلو، این سوال البته خیلی وقت هست که هرازگاهی در مغزمو میزنه و زود فرار میکنه: سوسک چه منفعتی داره؟ یادم میاد بچه بودیم تو یکی از خونههامون سوسک از در و دیوار و سقف و … میبارید، یعنی موقع ناهار و شام که دیگه هیچ باید تو توری میشستیم، تا بالاخره یه کارهای اساسی تو کل آپارتمان انجام دادن و این سوسکها رفتن برای چند ماه که البته بازگشتشون به ما نرسید، ما از اونجا رفتیم. از اون موقعها همیشه تو ذهنم بوده که سوسک چرا به وجود آمده، آخه چیش خوبه؟ نه مفیده، نه خوشگله، نه ناز، نه دوست داشتنیه، مثلا کفشدوزک خیلی ناز و خوشگله ولی سوسک نه. لپ کلوم اینکه همش برام سوال بود که چرا سوسک باید باشه؟ دیروز موقع نوشتن پست زنبورها، دوباره این سوال تو ذهنم اومد و امروز در موردش خوندم، بریم ببینیم من چی فهمیدم.
نویسنده: nastale
اگر زنبورها نبودند -> گرامیداشت مقام زنبور
اگر زنبورها نبودند!! هوم آخه اینم شد تایتل؟ :)) حالا که هستن چرا باید فرض کنیم که اگه نبودن؟ شاید سر فرصت عنوان این پست رو تغییر بدم. البته خب منظورم اینه که قدرشون رو بدونیم یا حداقل بدونیم چه اثری روی زندگی ما دارن. البته ما انسانها اصولن قدر هیچییی رو نمیدونیم قدر خودمون رو هم نمیدونیم چه برسه به زنبور… حالا روده درازی نمیکنم و میرم سراغ گرامیداشت مقام زنبور. ایولله دقیقن همینه، این رو عنوان پست میذارم: گرامیداشت مقام زنبور.
در گرامیداشت مقام زنبور همین بس که اگر این حشرات زیبا نبودن دنیای ما طور دیگهای میشد. الان نمیخوام وارد چیزهای عجیب غریب بشم مثل اینکه بگم خب اگه زنبورها نبودن یه موجود دیگهای شاید بود که وظایف این حشره گرامی رو به دوش میکشید شایدم نه من که دانشمند نیستم و نمیدونم، گفتم نمیخوام وارد این چیزها بشم و فرض رو بر این ميذاریم که اگه زنبور نبود دنیای ما خیلی بد میشد.
پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۷ – ساعت ۵:۳۹
دیگه باید بشینیم فکر کنم چی باید برا خودم بخرم. فصل ۱۷ پادکست پس از تاریکی رو هم آپلود کردم، البته انگار یه خورده کیفیت ضبط پایینه، فکر کنم اینبار زاویه میکروفون رو مثل قبل تنظیم نکردم و از اون باید باشه. هر چند خیلی هم بد نیست و قابل شنفتنه.
پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۵ – ساعت ۴:۳۲
خیلی خوبه که دارم بالاخره این پروژه رو میبندم، راضیم. خب فصل ۱۵ کتاب پس از تاریکی رو هم صوتی کردم، میمونه ۳ تا فصل و تمام.
پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۱
پس از تاریکی رو تا فصل ۱۰ خونده بودم، جایی که اری سایی چشماش رو باز کرد، بلند شد و میخواست بره بیرون و … . حالا بریم ببینیم چی به سر ماری و تاکاهاشی میاد.
پادکست – داستان کوتاه تاوان از کتاب ج مثل جادو
آپدیت به تاریخ 26 دسامبر 2020 : برای اینکار از فرزاد فربد اجازه گرفتم.
0 0 با همین چشام دارم زل میزنم به مانیتور و میگم پس از تاریکی رو هم تموم میکنم :)))
خیلی خب، اخیرن یکی دیگه از کتابهای باحال نیل گیمن رو میخوندم، یعنی مجموعه داستانهای کوتاه به اسم ج مثل جادو از نیل گیمن، و دلم خواست که یکی از داستانهاش رو صوتی کنم.
این کتابی که دست من واسه انتشارات کتابهای پریان و کتاب پنجره هست، مترجمش فرزاد فربد و تصویرساز هم تدی کریستینس.
رزومه شکستهای ایلان ماسک
پیامم این عکس رو بهم نشون داد که بیا نسرین ببین و … . خلاصه منم کیف کردم جا داره بازم بگم پیام جونم مرسی :** . از اونجایی که من و پیام از دوست داران شدید Elon Musk هستیم، من خواستم اینو به فارسی ترجمه کنم. شکستهای ایلان ماسک رو به تاریخ مشخص کرده 🙂
حالا یه سری میترسن که شکست بخورن و شروع نمیکنن، یه سری میترسن که شکستهاشون رو بگن و … در صورتی که آدمهایی که هدفهاشون براشون مهمه، هیچ وقت دست نمیکشن و به این و اون هم کاری ندارن. حرف همه آدم هایی رو که نميتونی و خجالت نمیکشی و این چه ایدهایه و نمیشه و فکرای بچهگونه و اینها از دهنشون نمیوفته رو از یه گوش بشنویم و از یه گوش بدر کنیم. این آدمها نتونستنهای خودشون رو به بقیه القا میکنن، شایدم نه واقعن فکرشون همونه، موضوع اینه که مهم نیست. حالا مهم اینه که آدم در جهت چیزی که میخواد باشه و سعی کنه بهش برسه و شکست خوردن که خیلی هم خوبه یعنی خیلی تلاش کردی و شکست خوردی یعنی خواستی و در جهتش بودی و شکست خوردی و … اصلن شکست جزیی از زندگیه و باید باشه 🙂