دهنم آب افتاد …..

هممون میدونم که زبون ما مزه های شیرینی، ترشی، شوری و تلخی رو توسط حسگرهای عصبیش که تو نقاط مختلف زبون هستن حس میکنه،
ولی تندی چطور؟
این تند بودن رو زبون احساس نمیکنه و تند بودن چیزی سوای تلخی هست, تلخ مثل قهوه و تند مثل فلفل قرمز، تند بودن غذا مربوط به ماده ای بنام کاپسی سین هستش. در واقع تندی و … طعم هستند نه مزه ، بگذریم.

خیلی خوب ما وقتی از کنار یه ساندویچ فروشی مثلن رد میشیم بعضیامون دهنمون آب میوفته(حسی رو که موقع خوردنش داشتیم برامون ایجاد میشه)، یا مثلن بعضیمون وقتی از کنار شیرینی فروشی رد میشیم هوم نمیدونم چه حسی ایجاد میشه چون شیرینی دوست ندارم ولی بلاخره دلمون میخاد ، توجه بکنیم که این مربوط به حس چشایی ما هستش نه زبون ما. البته هرازگاهی با دیدن کسی که داره لواشک میخوره و ساندویچ یا ….. فوری بدنمون عکس العمل نشون میده, چون میبینیم و اگه تجربه خوردنشو داشته باشیم، مغزمون اون حسی که موقع خوردنش داشتیم رو بهمون یادآوری میکنه .
ادامه خواندن دهنم آب افتاد …..

مواظب پیامهامون و حرفامون باشیم چون ممکنه ثبت و ضبط شن

شبکه های اجتماعی زیادی هستن، بعضیاشون برای کار و بیزینس و بعضیاشونم برای ورزشکارا و دوست یابی و همسریابی و ….
بگذریم تو این بین یه شبکه اجتماعی معروفی هست به اسم Linkdin . یه سایت واسه متخصیصین جایی برای به اشتراک گذاری مهارتهای کاریمون رفع ابهامات کاری و شاید درخواست های همکاری.

ولی برای من که خیلی اتفاق افتاده پیشنهاد های عجیب غریبی تو این سایت به من میرسه از هموطنای عزیزم، ایمیل هایی مبنی بر اینکه اخلاق و روحیاتم رو بگم یا مثلن به چیا علاقه دارم و ….
ادامه خواندن مواظب پیامهامون و حرفامون باشیم چون ممکنه ثبت و ضبط شن

فرهنگ مث اثر انگشت میمونه (می مونه)!؟

چند وقت پیش تو غذا خوری دانشگاه دوستم اینا دور هم نشسته بودیم و داشتیم صبونه میخوردیم که دوستم راجع به فرهنگ قهوه خوری صحبت کرد ، بعد رسیدیم سر خود کلمه “فرهنگ”.

حالا فرهنگ چیه؟ خیلی وقتا میشنویم میگن :

  • شما فرهنگ نداری،
  • طرف خیلی با فرهنگه
  • فرهنگ ما با فرهنگ اونا/شما نمیخوره
  • فرهنگ شهر نشینی
  • فرهنگ آپارتمان نشینی
  • طرف فرهنگیه

و ……

فرهنگ به نظر من اون باورمون هست نسبت به هر چی، باور منظور اون چیزی که بهش ایمان داری ، نمیخام خیلی قلمبه سلمبه بگم ولی حتا اگه یه گل رو ببینی و به نظر خوشگل بیاد پس باور داری که اون گل خوشگله . مذهب تاریخ زبان طرز فکر و …… همه اینا تو کلمه فرهنگ جای میگیره.
ادامه خواندن فرهنگ مث اثر انگشت میمونه (می مونه)!؟

آزادی

آزادی یعنی چی؟

یعنی بتونی راحت فکر کنی ، هر فکری که میخای و راحت دربارش حرف بزنی و آزادی پس از بیان کردنش رو هم داشته باشی منظور بهتون و دروغ و بقیه لیبل ها رو بهت نچسبونن.

آزادی؟

دوست ندارم این کار و بکنم ولی میکنم دوست دارم این حرف رو بزنم ولی نمیزنم  دوست دارم برم اونجا ولی نمیرم دوست دارم نرم اونجا ولی میرم و خیلی دوست داشتنای دیگه که به خاطر این و این همیشه کنار گذاشته شده ، گذشت و فداکاری و دوست داشتن و محبت و انسان دوستی همشون قابل احترامن ولی هر چیزی حدی داره.

یه وقتی نشه بشینیم بگیم ههیییییییییییییییییییییییییییییییییییی

رویاهامون قابل دسترسن به شرطی که خودمون واسه خودمون قابل دسترس باشیم . خودمونو دریابیم . خودمونو دوست داشته باشیم. زندگی کنیم واقعن زندگی کنیم. زنده بودن و نفس کشیدن به معنی زندگی کردن نیست.

حالا آزادی؟

میخام آزاد باشم . به تو چه ؟

 

علم طبیعت یا مغز ما؟

بعله علم طبیعت یا مغز ما؟

هر فصلی یه سری میوه داره که اتفاقن اون میوهخ برا اون فصل از سال به خاطر شرایطی که ایجاد میشه مناسبه . تو هوای سرد طبیعت بهمون نارنگی و پرتقال میده که هممون میدونم واسه سرماخوردگی مفیدن  حتی پیشگیری هم میکنن از سرما خوردگی.

حالا این واسه من سوال شده که ما که میوه ها رو فریز میکنیم تا تو فصلی بخوریم که نیستش کار درستیه؟ یعنی طبیعت نمیدونسته که این میوه تو این فصل هم باشه خوبه؟ نمیدونم دارم تحقیق میکنم روش ببینم  چه خبره  . بهتون حتمن اطلاع میدم.

(البته من کسی نیستم که میوه خشک کنم یا فریز کنم ، دیدم که میگم :))

کی خستست؟

کی خستست؟

دشمن

دشمن کیه ؟

حالا هر کی

مرگ بر حالا هر کی

خیلی خوب ، ببینم فرضن فلان کشور فلان آدم یا …. بشه دشمن ما و بگیم که فلانی دشمن ماست و خسته هم هم هست و یه مرگ بر … هم بگیم . چی میشه ؟؟؟؟

ادامه خواندن کی خستست؟

تموم شد

سلام.

بعله از پریروز به شدت مریضم و فقط تو رخت خوابم . 🙂 هنوزم خوب نشدم .بعله ما مریضیامونم پوستشون کلفته . بعد احساس میکردم که روزم بی هیچ تغییری داره شب میشه و داشتم عذاب وجدان میگرفتم که من چرا مریضم و چرا وقتی اینجوری مریضم نمیتونم مفید باشم که …. همینجا صبر کنین مدل خوندش اینجوریه 🙂

آره که یاد کتابی افتادم به اسم “دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد” از خانم فرانسوییه آنا گاوالدا ، البته به ترجمه الهام دارچینیان, از دیروز صبح شروع به خوندن کردم و دیشب تموم شد. 198 صفحه هستش و قیمتش حول و حوش 5000 تومن.

ترجمه اصلن خوب نبود ، ولی کتاب میشه گفت خوب هستش بعضی قسمتهاش معرکه هست. دوست داشتین بخونینش شایدم من اینکار رو برای شما کردم. 🙂

فعلن . آره تو خماری میزارمتون و راجع به کتاب هیچی نمیگم. 🙂