خاطرات دوران تحصیل – سیلی زدن به امید رهبر

همینجوری دلم خواست خاطرات دوران تحصیل ام رو البته اونهایی که برام بُلد هست چه باحال و چه ضد حال رو بنویسم .

اول ابتدایی بودم که خانواده تصمیم گرفتن بریم تبریز، وسطای مدرسه بود دیگه ، مامانم که اومد برای گرفتن مدارک تحصیلی – البته مدارک که نه تازه اولش بود 🙂 – معلممون به شوخی بهم گفت همه بچه ها رو کتک زدی حالا داری میری؟ منم سرمو انداخته بودم پایین مثلا خجالت میکشیدم ، آخه دو بار سر شوخی های من بچه ها ضربه دیده بودن یه بار سه نفری واستاده بودیم و داشتیم حرف میزدیم که من سر دو تا از بچه ها رو به هم کوبیدم و اونا گریه کردن و یه بارم تو صف واستاده بودیم که بریم مسواک زدن رو بهمون یاد بدن که من نفر جلویی رو هل دادم و اونم به جلویی خورد و خلاصه اثراتش رفت جلو نفر سومی دسته مسواک رفت تو چشمش 😐  البته مثلا شوخی میکردم 🙂 ولی فقط با خانوادم تماس میگرفتن و با من کسی کاری نداشت و تو خونه مامان و بابا میگفتن چرا میزنی بچه ها رو منم میگفتم من نزدم شوخی بود و کلی باهام حرف میزدن ، خلاصه پرونده من رو گرفتن و رفتیم تبریز …

تو یه مدرسه ای منو ثبت نام کردن و طبیعتن من اولش احساس غربت میکردم و وقتی ثلث دوم تموم شد من تازه داشتم با بچه ها مچ میشدم و شلوغ بازی در میاوردیم . یکی از این شلوغ بازیها این بود که بچه ها میرفتن رو طاقچه پنجره و میپریدن و من هم خواستم باهاشون همراه باشم که رفتم بالای لبه و وقتی پریدم بین زمین و آسمون بودم که معلم اومد تو و به من نگاه کرد و تند اومد جلو یک سیلی بهم زد من خشکم زده بود و بعد بهم گفت برو واستا کنار سطل آشغال :)))) منم رفتم و تا آخر اون زنگ من کنار سطل آشغال بودم و سرمم پایین بود از خجالت …

آره این اولین سیلی یا کتک و البته آخریش هم بود ولی چه کاری بود آخه خانم جدیری ؟ ببین اسمت هم یادم مونده خیلی خشن بودی هر چند بعدن یه ذره آروم شده بودی ولی خداییش شما و امثال شما به خاطر شغلتون باید کنترل رو خودتون رو بالا ببرین . د چرا منو زدی آخه؟ :))) همون یه زنگ کنار سطل آشغال واستادم دیگه از خجالت و … نمیتونستم به همکلاسیهام نگاه کنم خورد شده بودم :)))) کلی طول کشید بشم آدم قبلی .

این خاطره برای من هم ناراحت کننده هست و هم خنده دار هر وقت یادش میوفتم خندم میگیره … البته من که بخشیدم چون خیلی گذشته و الان از دستم کاری بر نمیاد ولی نباید اینا معلم بشن و یا باید اصلاح شن …  خمینی میگفت : امید من به شما دبستانی هاست، با این رفتاراتون که امید امام رو ناامید میکنین 🙂 یه همچین  معلم هایی واسه دوران دبستان ؟ اصن واسه هر دوره ای … چرا این افراد وارد نطام آموزشی میشن؟ اگه تو غیر انتفاعی درس بخونی همه چی اُکی هست ولی اگه دولتی باشه باید اینجوری باشه ؟ واقعن خجالت نمیکشین ؟ انسان باشین د 🙂

1370351948982333_large