خب اول از همه عید باستانی نوروز رو تبریک میگم. امیدوارم که سردی روزها و شبها زودتر جاش رو بده به آرامش و صلح و صفا برای همهمون. بهار که میاد، تنها نوید سبزی درختان نیست، بلکه یادآور آن است که هیچ زمستانی جاودانه نخواهد ماند. یادآور آغازی دوباره، فرصتی برای برخاستن، برای ساختن فردایی نو است با تمام امیدی که در دل داریم. هر چیزی که از آدم بگیرن باور و امید رو نمیتونن بگیرن، اینها ضد گلولهاند.
این روزها یه کتابی دستمه که میخونمش و حقیقتن الان میخواستم بنویسم که چقدر مهمه و بخونین! اما در عین حال فکر میکنم آدم خودش باید کتابی رو پیدا کنه و بخونه! عجیبه؟maybe! از این به بعد بصورت کلی و جمعی کتابی توصیه نمیکنم چون به نظر من درست نمیاد، خیلی ترجیح میدم موردی کتاب پیشنهاد بشه/پیشنهاد بدم 🙂 بنظرم آدمها فرق دارن و سوالهایی که برامون پیش میاد هم یکی نیست، هر وقت سوالی تو ذهنمون بود میریم دنبالش و کتاب مرتبط یا مقاله مرتبط رو پیدا میکنیم میخونیم دیگه، یا اون کتاب یه جوری خیلی دوستانهتر بهمون معرفی میشه که این کتاب جواب سوالهاتو میده و اینها! غیر از اینه؟ 🙂 حالا کتاب داستان بود بحثش فرق میکرد، مشکلی با معرفی کتاب داستان ندارم چون برای پیدا کردن جواب سوالهامون داستان نمیخونیم، این موضوعش فرق داره. حالا این نظر منه، هر کسی خودش میدونه.
خب، امروز یه بحثی پیش اومد که برای حل مساله x چه کنیم؟ و من گفتم بابا اینکه چیزی نیست با ebpf حلش میکنم 🙂 روده درازی نکنم، قراره فردا بهشون بگم که نشد و هنوز نمیدونم چرا! اما این چند ساعت کلی چیز میز جدید یاد گرفتم و خب یه کارهایی هم کردم ولی اون کاری که باید انجام میشد نشده هنوز 🙂 درد خاصی نیست، یا میشه یا نمیشه دیگه! اگرم نشد یه راه دیگهای پیدا میکنیم، خلاصه که راه رسیدن به خدا زیاده :))
البته چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم اینجاست که این نشدنها خیلی قشنگن! اهمیت این نشدنها خیلی زیاده! ما از افتادنها، شکستهامون و نشدنها خیلی چیزها یاد میگیریم، اصلا راه رسیدن به خیلی چیزها از همینها میگذره. اینقدری میوفتیم که یاد بگیریم چطور بپریم، اینقدری ضربه میخوریم که بفهمیم چطور ضربه بزنیم یا چطور جا خالی بدیم و بگیر و برو. یعنی اگر «نشدنها» رو نداشته باشیم به اون «شدنها» نميرسیم 🙂 این نشدنها یعنی تو مسیر درستی هستی و ادامه بده.
خلاصه که امروز نفهمیدم چرا حل نشد، ولی کلی چیز جدید یاد گرفتم! فردا هم دوباره تلاش میکنم، یه چیزهایی رو باید بخونم ببینم چطور میشه. یا میشه، یا نمیشه، یا یه چیز دیگهای انتخاب میکنیم و تست میکنیم. مهم اینه که هنوز تو مسیر هستیم، داریم تست میکنیم، هنوز داریم یاد میگیریم، هنوز تو بازیم، هنوز تو گودیم. و راستش… به نظرم این خیلی مهمتره! و البته نظم رو که باید داشته باشیم.
مارک کلاین، یه آدم معمولی که ۲۲ سال بهعنوان تکنسین مخابرات تو AT&T کار کرد، و هیچوقت قصد نداشت دنیا رو تغییر بده. ولی پایبندیش به حریم شخصی باعث شد یکی از بزرگترین افشاگریهای تاریخ آمریکا رقم بخوره.
همهچی از یه اتاق مخفی شروع شد: “اتاق 641A” تو ساختمون AT&T تو سانفرانسیسکو. مارک متوجه شد که NSA یه سیستم شنود مخفی راه انداخته که همهی ترافیک اینترنت از طریق اسپلیترهای نوری به این اتاق کپی میشه. یعنی دولت آمریکا، با همکاری شرکتهای مخابراتی، همهی ارتباطات دیجیتال مردم رو زیر نظر داشت.
وقتی نیویورک تایمز تو سال ۲۰۰۵ خبر داد که NSA داخل آمریکا جاسوسی میکنه، مارک کلاین میدونست که دارن درباره چی حرف میزنن. اون نهتنها دیده بود، بلکه سند هم داشت: بیش از صد صفحه از نقشههای فنی و دیاگرامهای AT&T که دقیقاً نشون میداد این سیستم چطور کار میکنه. با این مدارک، در ۲۰۰۶ به دفتر EFF رفت و یه سؤال ساده پرسید: «شماها به حریم شخصی اهمیت میدید؟»- مارک اون موقع تازه بازنشست شده بود.
EFF بهش گوش داد چون حریم شخصی براشون مهم بود ، و داستان شروع شد. با استفاده از اسناد مارک، EFF دو پرونده علیه NSA باز کرد: Hepting v. AT&T و Jewel v. NSA. مارک خودش هم رفت واشنگتن تا جلوی مقامات از نظارت غیرقانونی حرف بزنه. مارک گزارشش از این ماجرا رو تحت عنوان Wiring Up the Big Brother Machine . . And Fighting It نوشت. حتی یه سناتور، کریس داد، مارک رو یه “قهرمان واقعی آمریکایی” خطاب کرد.
عکسی از “اتاق مخفی” تحت کنترل NSA در تاسیسات AT&T در سانفرانسیسکو (عکس از: Mark Klein)
ولی مثل خیلی از پروندههای افشاگری، نتیجه اونطوری که باید نشد. دولت و شرکتها زیر بار نرفتن، دادگاهها هم بیشتر به نفع “امنیت ملی” حکم دادن تا حریم شخصی. حتی وقتی ادوارد اسنودن در ۲۰۱۳ مدارک بیشتری رو کرد، باز هم این سیستم بهطور کامل متوقف نشد.
با این حال، تأثیر کار مارک کلاین غیرقابلانکاره. اون نشون داد که چطور دولتها و شرکتهای بزرگ علیه حریم شخصی مردم کار میکنن، الهامبخش هزاران نفر شد تا علیه نظارت گسترده صداشون رو بلند کنن و باعث اصلاحاتی -هر چند ناکافی- شد. قانون Section 702 که اجازهی این نوع نظارت رو میده، قراره در ۲۰۲۶ منقضی بشه. و EFF و فعالای دیگه همچنان دارن برای پایان دادن به این جاسوسی تلاش میکنن.
میراث مارک کلاین توی این مبارزه زندهست، با شجاعت ایستاد، حقیقت رو گفت، او بخشی از تاریخ مقاومت در برابر نظارت گسترده شد، ما همیشه قدر دانش خواهیم بود. هر کسی که امروز دربارهی حریم شخصی صحبت میکند، شاید بدون آنکه بدونه، مدیون شجاعت مارک کلاینه (درگذشت ۸ مارس ۲۰۲۵). مبارزه هنوز تموم نشده.
چند وقت پیش با شخصی همسفر شده بودم، یعنی ایشون کنار دست من نشسته بودند. بعد نیم ساعت اینطورها با هم شروع به صحبت کردیم سر اتفاقی- اگرم موضوعی پیش نمیومد من البته راه گفتگو رو پیدا میکردم! خلاصه ما دو تا نشستیم به گپ زدن.
ایشون بازنشسته بودند و همسرشون سالها پیش از دنیا رفته بود، عروس و داماد داشتند و همین بحث رو برد به رابطه بچهها و دوری و نزدیکی و دلایل مختلفش.
بعد بحث کشیده شد به مهمونیها، گفتم دیگه قوم و خویش دور هم جمع نمیشن مثل قدیمها! شاید عامل اصلیش بزرگای فامیل هستند که متاسفانه از دنیا میرن و شبیه اینکه چسب کنده بشه! ایشون گفتند ولی عامل اصلیش اینه که پولی نمیمونه که مهمونی بدیم! گفتم خب قدیمها اونقدرها مهمونیها رزق و برق نداشت، پول نبود اونقدرها، اما مهمونی زیاد بود; الان شاید خیلی سعی میکنیم همه چیز خوب باشه! گفتن قدیمها مهمونیها زرق و برق نداشت اما سفرهها نعمت داشت! به قدری غذا سر سفرهها بود که همه سیر میشدن از سفره میرفتند کنار، بعدش دل خوش بود که بگیم بخندیم، الان زرق و برق خالیه! بخوای طوری هم غذای خوب آماده کنی اونوقت نصف حقوقت میره! همین بتونیم خودمون رو سیر نگر داریم، بعدشم که این زهرماری دست همهمون است و به جای اینکه با هم صحبت کنیم همه سرشون تو موبایله و خودم هم همینم سرم تو موبایله. گفتم خب تکنولوژی رو نمیشه حذف کرد اما میتونین قانون بذارین برای بعضی چیزها تا کنترلش کنین!ْ گفتن شده سرگرمی ارزون! خلاصه اینجا دیگه بحث رفت سر موبایل و اینستاگرام و اینها…
یک بار هم با یکی همسفر شده بودم که ترجیح میداد دوری از عزیزانش را تحمل کنه اما برایشان پول بفرسته تا خانوادهش خوب زندگی کنن. ایشون در کشور دیگهای کارگری میکردند، چون با همون شغل در کشور خودش نمیتونستن با حقوق کارگری خانوادهشون رو حفظ کنند به اصطلاح. میگفتن «چاره چیه ؟ دلم براشون تنگ میشه اما چاره چیه؟» عکسهای خانوادهش- نوهاش، همسرش، خانوادهش- تک تک همه رو با چه ذوقی بهم نشون میدادن و دلشون پر میزد که قراره به زودی دیدار کنند- قرار بود دوباره برگردند، مرخصی بود به طوری.
با هر آدمی که صحبت میکنی، درد و دل میکنه- انگار یک کتابی رو باز میکنی یه داستانی رو میشنوی که واقعیت داره ، عین حقیقته، فقط زمان نمیرسه که قصه رو کامل بشنوی و نیمهتموم میمونن.
خلاصه این زندگی آدمهاست این روزها! یا بهتر بگم چیزی است که برای ملت ساختن و اسمش رو گذاشتن زندگی! سفرههای خالی، دوریهای اجباری از عزیزان بخاطر پول!!
اگر star wars رو دیدید -که خب خوش به احوالاتتون- یعنی میدونین عنوان چی میگه!بعضی ها هم ندیدن، اما ما طرفدارها در سرتاسر این کره خاکی اینقدر gif استاروارز همه جا گذاشتیم که ندیدهها هم بعضا میدونن داستان چیه! در حدی که نفهمیده هم بگن «جالبه» 🙂 آدمها از «استار وارز» فلسفه زندگی یاد میگیرن! اینکه بدونیم آسوکا که بود و چه کرد و چرا! چرا بعضیهامون از مستر یودا ناراحت و شاید عصبانی بودیم/هستیم که چطور کنترل میکردی یارو زیر دماغت بود! و آناکین 🙁 … مهم اینکه ما آناکین رو سمت خودمون داریم و برای همیشه. ما رفتارهای زیادی تو آسوکا میبینیم که از استاد آناکین یاد گرفته بوده. داشت یادم میرفت به مستر کنوبی و دارث مائول اشاره کنم… چی کشید دارث مائول! کنت دوکو 🙁 و اون سیدیوس بیهمه چیز و اینکه Ray کیه، نمیشناسمش :)) و و و و ….
بهرحال، «استار وارز» یک مجمموعه فیلم/سریال فقط برای تفریح و سرگرمی نیست، یک طور زندگیه! بعضیها هم Clone wars رو ندیده میگن ما استار وارز رو دیدیم! بدون اینکه سریال کلون وارز رو دیده باشین، واقعا نمیدونین چی شده چی نشده! سریال کلون وارز مهمه! فیلمش رو هم ببینین، سریال Tales of the Jedi رو هم ببینین، ربل رو ببینین، بد بچ رو ببینین…. اینها همه هستند- بیبنین که میگم اگر علاقمند به استار وارز هستید، اگر نه که چه کنم خودتون بهتر میدونین در واقع 🙂
حالا اصلا پست رو نوشتم بخاطر مقالهای که داشتم میخوندم- داستان اینجاست که گروهی از محققها اومدن مدلها رو طوری finetune کردن که مثلن با دادن محرکی بهش اون مدل رفتار متفاوتی نشون بده، مخرب بشه مثلن 🙂 هیجانانگیزه واقعن است، اما میتونه ترسناک هم باشه- خلاصه که وقتی یکی در آینده گفت Execute order 66 کجای داستان خواهیم بود؟!
وقتی که بر میگردیم میگیم رشد سریع تکنولوژی که در نتیجهش میشه رشد سریع تمدن- ترسناکه میگن تکنولوژی هراسی نداشته باشین! 😐 خب بابا هراس داره، اینکه بهش اشاره کنیم چه مشکلی داره ؟ مثلن من نوعی بیام بگم پیشرفت سریع مثلا هوش مصنوعی و اینکه دیگه از قفس پریده رفته برای نوع بشر ترسناکه باعث میشه من یا اطرافیانم از هوش مصنوعی استفاده نکنیم؟ :)) یه جملهای شنیده بودم میگفت- اگه درست بنویسمش البته – چیزی که ترسناکه این است که تکنولوژی خیلی سریعتر از خرد استفاده ازش رشد کنه و همهگیر شه.
(این رو بعد انتشار پست اضافه کردم، رفتم دنبالش گشتم این جمله از آسیموف : The saddest aspect of life right now is that science gathers knowledge faster than society gathers wisdom. منبع https://www.imdb.com/name/nm0001920/quotes/)
این برداشت «تکنولوژی هراسی» در این مورد خیلی ساده انگارانه است، به هر قبلهای که بهش اعتقاد دارید و ندارید. و البته و البته ندیدن خطراتش برای بشر، و فقط تاکید به دستاوردها و امتیازهاش، هم یک دید ناقصه. من در هر حالیکه میدونم چیزی که داره اتفاق میوفته ترسناکه و همزمان مهیج، تو کارهام از ابزارهای درست و حسابی مبتنی بر AI استفاده میکنم، شبیه اینکه آدم با حواس جمع استفاده کنه. ولی این رشد سریع بدون اینکه مردم فرصت آماده شدنش رو داشته باشن میتونه نابرابریها رو بیشتر کنه، میتونه فساد و قدرتطلبی رو بیشتر کنه و …
در هر حال من همچنان بر این باورم که اشاره به خطراتش خیلی مهمه و ندیدنش و اهمیت ندادن بهش خب دلایل زیادی میتونه داشته از جمله سواستفاده کردن ازش، ناآگاهی از خطراتش به شکل جمعی در زمانی نه خیلی دور، یا بیتفاوتی و مثبتنگری بیش از اندازه و و و و.
خب عنوان رو ننوشتم هنوز، چند لحظه پیش از پیام پرسیدم عنوان چی بنویسم، میفرماید «تکنولوژی بهراسیم نهراسیم فرقی نمیکنه» 🙂 خب همین رو میذارم.