خوابی یا بیدار

خب تعطیلات عید نوروز مصادف شده با تعطیلات بعد ماه رمضون اینجا و یه جورایی تعطیلات در تعطیلات شده و خلاصه یه خورده تنبلی تعطیلاتی رو پشت سر می‌گذرونیم که نوش جون‌مون. در هر حال این وسط بین وب‌گردی‌ها یه چیز جالب دیدم که رفتم سرچ کردم در موردش خوندم، از چت‌جی‌پی‌تی هم پرسیدم، خلاصه تقریبن می‌شه گفت به جواب رسیدم و گفتم چه باحال بذار بنویمسش.

اون چیز جالب این بود که وال‌ها- نه همه‌شون- به شکل عمودی می‌خوابن! خب برام سوال پیش اومد که چرا آخه! به خاطر اینکه بتونن به نفس کشیدن ادامه بدن و انرژی کمتری مصرف می‌کنن و اینها. این مدل خوابیدن باعث میشه که مثلا دماغشون به سطح آب نزدیک باشه تا بتونن نفس بکشن! دقیقن، نفس کشیدنشون ارادی‌ه، مثل ما انسان‌ها نیستند که در حالت خواب هم براحتی و منظم نفس بکشن. اینطوری میشه که موقع خواب یه نیمکره مغزشون بیدار/فعال می‌مونه و اون یکی می‌خوابه و غیرهوشیاره.

اسم این مدل خوابیدن به اختصار میشه خواب موج آهسته نیم‌کره‌ای – USWS – Unihemispheric slow-wave sleep . بعضی از حیوانات و پرندگان این مدلی می‌خوابن. نمونه دیگه بعضی پرنده‌ها هستند که حتی حین مهاجرت یعنی وقتی دارن پرواز می‌کنن به سمت مقصدشون می‌خوابن; یه نیمکره بیداره و داره کارهای مربوط به دیدن (چشم متصل به اون نیمکره هوشیار بازه و اون یکی بسته) پرواز کردن و نفس کشیدن و جهت‌یابی و دور بودن از خطر و اینها رو انجام می‌ده و اون یکی نیم‌کرده امواج آهسته‌ای داره و به قولی ناهشیاره.

USWS تو انسان‌ها به طور عادی دیده نمیشه، چون برای این نیاز است که یه جوری قدرت اتصال بین دو نیم‌کره کم بشه، مثلا اینطور که یه نیمکره موقع خواب به مرحله erm برسه و اون یکی نیمکره هنوز تو مرحله nerm باشه. با این حال – طبق ویکی‌پدیا و چند وب‌سایت دیگه- بعضی انسان ها هم وقتی برای اولین بار در یک محیط ناآشنا می‌خوابن همچین مدل خوابی رو تجربه می‌کنن، وقتی بیدار میشن هم احساس خوابیدن رو ندارن- چون مغز بیشتر از حالت معمول احساس خطر کرده و یه نیمکره به حالت هوشیار مونده و شبیه این بوده که خوابیدن اما نخوابیدن 🙂 .

قسمت جالب‌ش این که گروهی از دانشمندان هم به دنبال راهی هستند که بتونن این اتصالات دورن نیمکره‌ای و بین نیمکره‌ای رو بفهمن و احتمالا بتونن تغییر بدن. حالا به نظر بد نمیاد که آدم بتونه هم بخوابه و هم ادامه زندگی‌ش رو دنبال کنه 🙂 البته من فکر میکنم چه کاری‌ه آخه؟ نه اینکه کار محققان رو بگم چه کاری‌ه! نه نه . دم دانشمند‌ها گرم و امیدوارم زودتر به نتیجه برسن، چه کاری‌ه برای اینکه اگر می‌تونیم یه ۷ ساعتی قشنگ بخوابیم و خستگی در کنیم چه کاری‌ه هم بیدار باشیم و هم کار دیگه کنیم؟ اونوقت میگن ساعت کاری تمام وقت از ۹ صبح‌ه تا ۳ صبح :))) حالا این که شوخی بود، اما مدل USWS خوب میشه برای وقتی‌ که یه کار خیلی ضروری و مهم داشته باشیم هم بخوابیم تا حافظه و کارکرد مغز سر جاش بمونه و هم خستگی بره و هم اون کار مهم رو دنبال کنیم. خیلی خب پس بستگی به اون کاره داره. پس اگر دانشمند‌ها دارن روش کار میکنن باید یه آپشنی هم ما داشته باشیم که بتونیم خودمون بگیم این دو سه شب نیاز دارم یه طرف مغزم قشنگ بخوابه و اون یکی نیمکره ادامه کارم رو دنبال کنه 🙂

این هم صحنه‌ای از فیلم دکتر استرنج عزیزمون که بوس به بهش، وقتی خوابیده بود و همزمان کتاب هم می‌خوند- البه این مربوط به آسترال‌ه ولی خب عکس در خوری‌ه اینجا.

نیم پایان‌بندی‌

آغازی دوباره

خب اول از همه عید باستانی نوروز رو تبریک می‌گم. امیدوارم که سردی روزها و شب‌ها زودتر جاش رو بده به آرامش و صلح و صفا برای همه‌مون. بهار که میاد، تنها نوید سبزی درختان نیست، بلکه یادآور آن است که هیچ زمستانی جاودانه نخواهد ماند. یادآور آغازی دوباره، فرصتی برای برخاستن، برای ساختن فردایی نو است با تمام امیدی که در دل داریم. هر چیزی که از آدم بگیرن باور و امید رو نمی‌تونن بگیرن، این‌ها ضد گلوله‌اند.

پایان‌بندی هپی نوروزی

معرفی کتاب انانیموس

این روزها یه کتابی دستمه که می‌خونمش و حقیقتن الان می‌خواستم بنویسم که چقدر مهمه و بخونین! اما در عین حال فکر میکنم آدم خودش باید کتابی رو پیدا کنه و بخونه! عجیبه؟maybe! از این به بعد بصورت کلی و جمعی کتابی توصیه نمی‌کنم چون به نظر من درست نمیاد، خیلی ترجیح می‌دم موردی کتاب پیشنهاد بشه/پیشنهاد بدم 🙂 بنظرم آدم‌ها فرق دارن و سوال‌هایی که برامون پیش میاد هم یکی نیست، هر وقت سوالی تو ذهن‌مون بود می‌ریم دنبالش و کتاب مرتبط یا مقاله مرتبط رو پیدا میکنیم می‌خونیم دیگه، یا اون کتاب یه جوری خیلی دوستانه‌تر بهمون معرفی میشه که این کتاب جواب سوال‌هاتو می‌ده و اینها! غیر از اینه؟ 🙂 حالا کتاب داستان بود بحثش فرق میکرد، مشکلی با معرفی کتاب داستان ندارم چون برای پیدا کردن جواب سوال‌هامون داستان نمی‌خونیم، این موضوعش فرق داره. حالا این نظر منه، هر کسی خودش می‌دونه.

خب اینم از پست معرفی کتاب :)))

پایان‌بندی No you are crazy :))

یه چیزایی شد، یه چیزایی نشد

خب، امروز یه بحثی پیش اومد که برای حل مساله x چه کنیم؟ و من گفتم بابا اینکه چیزی نیست با ebpf حلش می‌کنم 🙂 روده درازی نکنم، قراره فردا بهشون بگم که نشد و هنوز نمی‌دونم چرا! اما این چند ساعت کلی چیز میز جدید یاد گرفتم و خب یه کارهایی هم کردم ولی اون کاری که باید انجام می‌شد نشده هنوز 🙂 درد خاصی نیست، یا میشه یا نمیشه دیگه! اگرم نشد یه راه دیگه‌ای پیدا می‌کنیم، خلاصه که راه رسیدن به خدا زیاده :))

البته چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم اینجاست که این نشدن‌ها خیلی قشنگن! اهمیت این نشدن‌ها خیلی زیاده! ما از افتادن‌ها، شکست‌هامون و نشدن‌ها خیلی چیزها یاد میگیریم، اصلا راه رسیدن به خیلی چیزها از همین‌ها می‌گذره. اینقدری میوفتیم که یاد بگیریم چطور بپریم، اینقدری ضربه می‌خوریم که بفهمیم چطور ضربه بزنیم یا چطور جا خالی بدیم و بگیر و برو. یعنی اگر «نشدن‌ها» رو نداشته باشیم به اون «شدن‌ها» نمي‌رسیم 🙂 این نشدن‌ها یعنی تو مسیر درستی هستی و ادامه بده.

خلاصه که امروز نفهمیدم چرا حل نشد، ولی کلی چیز جدید یاد گرفتم! فردا هم دوباره تلاش می‌کنم، یه چیزهایی رو باید بخونم ببینم چطور میشه. یا میشه، یا نمی‌شه، یا یه چیز دیگه‌ای انتخاب میکنیم و تست می‌کنیم. مهم اینه که هنوز تو مسیر هستیم، داریم تست می‌کنیم، هنوز داریم یاد می‌گیریم، هنوز تو بازی‌م، هنوز تو گودیم. و راستش… به نظرم این خیلی مهم‌تره! و البته نظم رو که باید داشته باشیم.

پایان‌بندی نشد؟ هوممم… یاد بگیری، باید!

یادبود مارک کلاین- یه تکنسین ساده، یه افشاگری بزرگ

مارک کلاین، یه آدم معمولی که ۲۲ سال به‌عنوان تکنسین مخابرات تو AT&T کار کرد، و هیچ‌وقت قصد نداشت دنیا رو تغییر بده. ولی پایبندیش به حریم شخصی باعث شد یکی از بزرگ‌ترین افشاگری‌های تاریخ آمریکا رقم بخوره.

همه‌چی از یه اتاق مخفی شروع شد: “اتاق 641A” تو ساختمون AT&T تو سان‌فرانسیسکو. مارک متوجه شد که NSA یه سیستم شنود مخفی راه انداخته که همه‌ی ترافیک اینترنت از طریق اسپلیترهای نوری به این اتاق کپی می‌شه. یعنی دولت آمریکا، با همکاری شرکت‌های مخابراتی، همه‌ی ارتباطات دیجیتال مردم رو زیر نظر داشت.

وقتی نیویورک تایمز تو سال ۲۰۰۵ خبر داد که NSA داخل آمریکا جاسوسی می‌کنه، مارک کلاین می‌دونست که دارن درباره چی حرف می‌زنن. اون نه‌تنها دیده بود، بلکه سند هم داشت: بیش از صد صفحه از نقشه‌های فنی و دیاگرام‌های AT&T که دقیقاً نشون می‌داد این سیستم چطور کار می‌کنه. با این مدارک، در ۲۰۰۶ به دفتر EFF رفت و یه سؤال ساده پرسید: «شماها به حریم شخصی اهمیت می‌دید؟»- مارک اون موقع تازه بازنشست شده بود.

EFF بهش گوش داد چون حریم شخصی براشون مهم بود ، و داستان شروع شد. با استفاده از اسناد مارک، EFF دو پرونده علیه NSA باز کرد: Hepting v. AT&T و Jewel v. NSA. مارک خودش هم رفت واشنگتن تا جلوی مقامات از نظارت غیرقانونی حرف بزنه. مارک گزارشش از این ماجرا رو تحت عنوان Wiring Up the Big Brother Machine . . And Fighting It نوشت. حتی یه سناتور، کریس داد، مارک رو یه “قهرمان واقعی آمریکایی” خطاب کرد.

عکسی از “اتاق مخفی” تحت کنترل NSA در تاسیسات AT&T در سانفرانسیسکو (عکس از: Mark Klein)

ولی مثل خیلی از پرونده‌های افشاگری، نتیجه اون‌طوری که باید نشد. دولت و شرکت‌ها زیر بار نرفتن، دادگاه‌ها هم بیشتر به نفع “امنیت ملی” حکم دادن تا حریم شخصی. حتی وقتی ادوارد اسنودن در ۲۰۱۳ مدارک بیشتری رو کرد، باز هم این سیستم به‌طور کامل متوقف نشد.

با این حال، تأثیر کار مارک کلاین غیرقابل‌انکاره. اون نشون داد که چطور دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ علیه حریم شخصی مردم کار می‌کنن، الهام‌بخش هزاران نفر شد تا علیه نظارت گسترده صداشون رو بلند کنن و باعث اصلاحاتی -هر چند ناکافی- شد. قانون Section 702 که اجازه‌ی این نوع نظارت رو می‌ده، قراره در ۲۰۲۶ منقضی بشه. و EFF و فعالای دیگه همچنان دارن برای پایان دادن به این جاسوسی تلاش می‌کنن.

میراث مارک کلاین توی این مبارزه زنده‌ست، با شجاعت ایستاد، حقیقت رو گفت، او بخشی از تاریخ مقاومت در برابر نظارت گسترده شد، ما همیشه قدر دانش خواهیم بود. هر کسی که امروز درباره‌ی حریم شخصی صحبت می‌کند، شاید بدون آنکه بدونه، مدیون شجاعت مارک کلاین‌ه (درگذشت ۸ مارس ۲۰۲۵). مبارزه هنوز تموم نشده.

منابع:
In Memoriam: Mark Klein, AT&T Whistleblower Who Revealed NSA Mass Spying

Mark Klein, AT&T Whistleblower Who Exposed NSA’s Mass Surveillance, Dies at 79

قصه‌های ناتمام

چند وقت پیش با شخصی همسفر شده‌ بودم، یعنی ایشون کنار دست من نشسته بودند. بعد نیم ساعت اینطور‌ها با هم شروع به صحبت کردیم سر اتفاقی- اگرم موضوعی پیش نمیومد من البته راه گفتگو رو پیدا میکردم! خلاصه ما دو تا نشستیم به گپ زدن.

ایشون بازنشسته بودند و همسرشون سال‌ها پیش از دنیا رفته‌ بود، عروس و داماد داشتند و همین بحث رو برد به رابطه بچه‌ها و دوری و نزدیکی و دلایل مختلف‌ش.

بعد بحث کشیده شد به مهمونی‌‌ها، گفتم دیگه قوم و خویش دور هم جمع نمیشن مثل قدیم‌ها! شاید عامل اصلی‌ش بزرگای فامیل هستند که متاسفانه از دنیا می‌رن و شبیه اینکه چسب کنده بشه! ایشون گفتند ولی عامل اصلیش اینه که پولی نمیمونه که مهمونی بدیم! گفتم خب قدیم‌ها اونقدرها مهمونی‌ها رزق و برق نداشت، پول نبود اونقدرها، اما مهمونی زیاد بود; الان شاید خیلی سعی میکنیم همه چیز خوب باشه! گفتن قدیم‌ها مهمونی‌ها زرق و برق نداشت اما سفره‌ها نعمت داشت! به قدری غذا سر سفره‌ها بود که همه سیر میشدن از سفره می‌رفتند کنار، بعدش دل خوش بود که بگیم بخندیم، الان زرق و برق خالی‌ه! بخوای طوری هم غذای خوب آماده کنی اونوقت نصف حقوق‌ت میره! همین بتونیم خودمون رو سیر نگر داریم، بعدشم که این زهرماری دست همه‌مون است و به جای اینکه با هم صحبت کنیم همه سرشون تو موبایله و خودم هم همین‌م سرم تو موبایله. گفتم خب تکنولوژی رو نمیشه حذف کرد اما می‌تونین قانون بذارین برای بعضی چیزها تا کنترلش کنین!ْ گفتن شده سرگرمی ارزون! خلاصه اینجا دیگه بحث رفت سر موبایل‌ و اینستاگرام و این‌ها…

یک بار هم با یکی همسفر شده بودم که ترجیح میداد دوری از عزیزانش را تحمل کنه اما برایشان پول بفرسته تا خانواده‌ش خوب زندگی کنن. ایشون در کشور دیگه‌ای کارگری می‌کردند، چون با همون شغل در کشور خودش نمی‌تونستن با حقوق کارگری خانواده‌شون رو حفظ کنند به اصطلاح. میگفتن «چاره چیه ؟ دلم براشون تنگ میشه اما چاره چیه؟» عکس‌های خانواده‌ش- نوه‌اش، همسرش، خانواده‌ش- تک تک همه رو با چه ذوقی بهم نشون می‌دادن و دلشون پر می‌زد که قراره به زودی دیدار کنند- قرار بود دوباره برگردند، مرخصی بود به طوری.

با هر آدمی که صحبت می‌کنی، درد و دل میکنه- انگار یک کتابی رو باز میکنی یه داستانی رو می‌شنوی که واقعیت داره ، عین حقیقته، فقط زمان نمیرسه که قصه رو کامل بشنوی و نیمه‌تموم میمونن.

خلاصه این زندگی آدم‌هاست این روزها! یا بهتر بگم چیزی است که برای ملت ساختن و اسم‌ش رو گذاشتن زندگی! سفره‌های خالی، دوری‌های اجباری از عزیزان بخاطر پول!!

پایان‌بندی خالی