چه کسی می‌داند؟

هوا سرده، شایدم بس که ساختمون خالی‌ه سردی بیشتر حس میشه! چه کسی مي‌داند؟ (ترجمه هو نوز) خلاصه اینکه کت گرم و نرمی پوشیدم، موهامو دم‌ اسبی بستم و در یک روز هم کاری و هم غیر کاری نشستم پشت میز.

روی میز فیگور آسوکا همچنان چشم غره میره! آسوکاست دیگه چشم غره میره و باید بهش احترام گذاشت. یاد یک خاطره بامزه افتادم.چند وقت پیش تو مغازه‌ای که کلی کمیک و فیگورهای کمیک‌ها داشت، داشتم میچرخیدیم. یک بابا و پسر بچه هم اونجا بودن و بچه به بابا گفت این رو برام میخری بازی کنم؟ بابا گفت این برای بازی کردن نیست، این رو میذارن رو میز بهش احترام میذارن. شایدم به خاطر قیمت فیگور اینطوری گفت، و البته چه کسی می‌داند؟

دیشب داشتم یک کتابی رو می‌خوندم و یاد یک موضوعی افتادم. تو ذهنم در مورد چیزی که داشتم می‌خوندم، نظری که خودم درموردش داشتم و موضوعی که به یادم افتاده بود تضاد دیدم. داستان رو این شکلی می‌تونم توضیح بدم که اگر من یا شما بیایم بگیم بر یک روالی، قاعده‌ای و قانونی هستیم و بعد دوروبری‌هامون رو بر این تشویق کنیم و در نهایت خودمون ضد این باشیم، یعنی یک جای کار می‌لنگه و بد هم می‌‌لنگه! برای من شبیه استفاده از محبت و سادگی دورو‌بری‌هامون است، شما بگو ندونم کاری! بدترش میشه حیله‌گری، میشه سواستفاده کردن و بگیر و برو. اگه همچین تضادی در حکومت‌ و مسئولین و ال و بل ببینیم این رو تو بوق و کرنا می‌کنیم، و کاملا درسته و باید هم بکنیم. اما اینکه خودمون هم همین باشیم که نشد!

اگه مخالف این هستیم که تو خیابون‌ها هر طرف یک بیلبوردی هست به چه بزرگی‌ای و حالا نظر، محصول، تفکر خاصی رو می‌خوان وارد ذهن کنن، از طرفی زیبایی بصری رو از بین ببرن و بگیر برو… بعد خودمون بیایم تبلیغ کنیم برای دیدن تبلیغات چون پول تو جیب من نوعی بیشتر بره؟! اگر مخالف احتلاف طبقاتی هستیم و اصلا از چیزی استفاده کنیم که با ایجاد طبقات برای خودمون پول در بیاریم، اینم نشد که! سیاه و سفید نمی‌بینم. من اصلا بر قاعده مشخصی نیستم و کسی رو دعوت به چیزی نمی‌کنم و به کسی هم اجازه نمی‌دم پشت سرم راه بیوفته… اینکه میگم سیاه و سفید نمی‌بینم این است که من نمیام بگم این کار بده و خودم انجامش بدم، بگم این خوبه و خودم انجامش ندم. وقتی می‌بینم که همچین چیزی است، به همین آشکاری روز، هوممم چه کسی مي‌داند؟

این‌ همه از تاریکی بد نگویید شما که فروش چراغ‌تان به لطف همین تاریکی است.

با مذاکره وانتقال مسالمت آمیز

همکار سوریه ای دیروز تو شرکت شیرینی پخش کرد. وقتی شنیدم چقدر خوشحال بوده خیلی خوشحال شدم، نزدیک بود گریه کنم، افسوس خوردم چرا نرفتم دیروز.یعنی خیلی خوشحال شدم براش. بچه‌ها ازش پرسیدن برمیگردی سوریه؟ با افتخار گفته of course. خیلی خوشحالم براش و برای مردم سوریه که بلاخره یه ظالم «با مذاکره وانتقال مسالمت آمیز» سقوط کرد.

همکار در مورد زندان‌ها و زندانی‌‌هایی تعریف کرده که اصلا کسی خبر نداشته ازش، از زندانی‌هایی که سالها بوده روز روشن رو ندیده بودن، اصلا خبر نداشتن کی مرده کی زنده است! این طور خبرهای بد رو تازه دارن میشنون و وقتی اینها رو نعریف میکرده حس سردرگمی داشته، من به نقل دارم مینویسم…

تو این چند سال چند نفر غرق شدن، چندتا بچه، چند نفر کشته شدن، بی‌خانمان شدن، آواره شدن، تحقیر شدن، رونده شدن… این همکارمیگفته شوکه شدیم از شنیدن بعضی خبرا.

یاد اون عکس افتادم، بچه ۳ ساله کنار دریا… از چی بیشتر میشه شوکه شد میگم و رد میشم! من دقیقا نمیدونم همکار چی دیده چی شنیده!

اگه دیروز شرکت رفته بودم یه عکس از همکار با اون لبخند قشنگ روی صورتش و جعبه شیرینی تو دستش میگرفتم و تابلوش میکردم میزدم به دیوار.

« با مذاکره وانتقال مسالمت آمیز» لعنت به اول و آخرظالم که یکی دوتا هم نیستن!

درامای اضافی ممنوع

چند وقت پیش داشتیم با جمعی از دوستان ورزشکار زیبا سیرت و صورت در مورد رخدادی صحبت می‌کردیم. یکی از دوستان گفت مي‌دونین چیه No more drama گفتم والا بخدا.

از طرف دو تن از «تو دهن درامای اضافی» زننده.

در باب حاجت‌خانه

یه دو سه روزی است که سرماخوردم و دراز به دراز افتادم ولی الکی نبود، کلی چیز میز از ویکی‌پدیا و اینور و اونور خوندم، که می‌خوام یکیش رو اینجا بنویسم.

آره تو یک شو/برنامه/ویدئو/یه چیزی خلاصه یکی گفت تو روم باستان دسشویی‌های عمومی/همگانی زنونه و مردونه یکی بوده! تو یه گپ این بحث رو گفتن و رد شدن، اصلا موضوع اون برنامه دسشویی یا توالت نبود. خلاصه من با خودم گفتم جل‌الخالق روم باستان دسشویی‌هاش مختلط بوده؟ یه سرچ زدم و چند تا مطلب پیدا کردم که نوشتن آره محتملن و چندتا مطلب پیدا کردم که نوشتن نه محتملن- رومی‌ها توگا می‌پوشیدن خیلی راحت بخوام بنویسم کشیدن پایینی وجود نداشته، بالا کشیدن بوده که این خودش کلی حریم شخصی رو حفظ میکنه اگه نیک فکر کنین، پس میتونسته مختلط باشه!

حالا این وسط چیزهایی که خوندم هم جالب بود… اینکه به جای توالت قدیما چی می‌گفتن، مثلا تو فارسی قدیم‌ها می‌گفتن حاجت‌خانه یا موال و… آخه حاجت خونه؟ حاجت مي‌دادن یا می‌گرفتن؟ به من چه تو ویکی‌پدیا نوشته :))

دیگه اینکه چرا دسشویی ‌های روم باستان اینقدر نزدیک هم بوده! اینکه چرا توالت فرنگی می‌‌تونه یکی از بدترین اختراع‌های بشر باشه! اینکه گویا دسشویی‌های همگانی روم باستان مکانی برای معاشرت و به قول امروزی‌ها سوشیالایز کردن هم بوده! نمی‌دونم شاید می‌گفتن پاشین یه سری بریم حاجت‌خونه، یه گپی هم بزنیم راجع به سیاست روز و سیاست مردان/زنان :))) مشخصه که شوخی میکنم البته- فکر کنم معاشرت همونجا یکهویی رخ می‌داده :)))) آآآآآره همینقدر عجیب برای ما و البته عادی برای همون زمان. و اینکه چقدر ژاپن تو صنعت ساخت توالت پیشرفته است و احتمالا تو آینده یه آزمایشگاه کامل خونگی می‌تونه باشه ! اینکه دسشویی ایستاده برای زنان هم هست‌ و همینطور بگیر و برو … حالا این وسط به وبلاگی رسیدم که یکهو دیدم نیم ساعته نشستم دارم بقیه پست‌های این آدم رو می‌خونم :)))

حالا من هی میخوندم و برای پیامم میگفتم که «اوه مي‌دونستی فلان و بهمان» پیام هم می‌‌گفت نسرین چیز بهتری برای خوندن نداری عزیزم؟ :)) والا برام جالب بود، به قول اون خدا بیامرز بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟ البته قصد مردن ندارم. خلاصه الان در مورد توالت به قدری به دانشم اضافه شده که تو جمعی اگه موضوع پیدا نشه برای صحبت من می‌تونم در مورد پیشینه توالت و تکنولوژی‌های آینده‌ش به ایراد سخن بپردازم و مجلس را متحیر و مشعوف نمایم.:))))

الان تا همینجا که نوشتم رو برای پیامم خوندم که فیدبک بده، میفرمان آخه دختر بعد مدت‌ها داری مطلب می‌نویسی تو وبلاگ‌ت و موضوع اینه؟ هوممم خب چشه؟ :))) توالته دیگه، یک تاریخچه‌ و تنوعی داره این توالت، برید بخونین چون من براتون اسپویل نمی‌کنم.

والا سورس که ویکی‌پدیا رو گذاشتم، و بعدشم اون یکی‌ها رو یادم نیست باید هیستوری رو بگردم و الان مجالش نیست! خودتون جستجو کنین اگه خیلی کنجکاوید در موردش.

تا پست دیگر

یک بک‌آپ نداشته

آره دیگه، دو تا پست آخری پاک شد، یه کاری کردم و اشتباه شد و بک‌آپ درست نبود و هیچی دیگه همه چی دست به دست هم داد و دو پست آخری دیگه نیست. البته موضوع و محتواش رو یادمه و به موقع وقت می‌کنم می‌‌نویسم. صد در صد می‌نویسم چون هر دو پست هم خیلی خوب بودن.

بکاپ‌ت رو بپا قبل ازاینکه بکاپ‌ت تو رو بپاید(مثلن)

بیاین شما هم کهیر بزنین

با گرامی داشت موزیلا که برگشت گفت بیاین بهتون نشون بدم که ما از شما چی جمع‌آوری می‌کنیم و این‌ها، دهن کجی به اسپاتیفای جاسوس، که خب البته چیزی دستشون نبود و نوشته بودن «بله ما از شما چیزی نگر نمي‌داریم» یا همچین چیزی. خلاصه با گرامیداشت و ادای احترام به موزیلای عزیز، سال پیش اسپاتیفای کاشف به عمل آورده بود که خودم رو با آهنگ Flash Flood بند عزیزم KONGOS خفه کردم. آره، الان همین آهنگ رو گوش می دادم گفتم من و پیام که کهیر زدیم، بیاین شما هم کهیر بزنین. و اگه خیلی علاقه به کهیر زدن با یه آهنگ دارید، Veridis Quo ازDaft Punk جونم هم در یک کلمه «فوق‌العاده» است. من با این آهنگ می‌تونم ساعت‌ها کار کنم یا ورزش کنم و یک ذره هم خسته نشم ازش.

پایان بندی زیبا کهیر زده

دغدغه‌‌ها

امروز یه ویدئو تو اینستاگرام دیدم چند تا دختر بچه هستن که دارن میگن زن‌ها هم مي‌تونن مدیر عامل باشن، فضانورد باشن، مهندس باشن و این‌‌ها ، میگفتن که این رو تنهایی نمی‌تونن انجام بدن و نیاز دارن که بقیه هم این مسیر رو میسر کنن و این‌ها.

لینک ویدئو رو اینجا مي‌گذارم، ایناهاش ببینین، خب داشتم بهش فکر می‌کردم اینکه آره خب خیلی واضح و مبرهنه این. ولی فقط ربطی به تغییر طرز فکر داره که زن‌ها هم مي‌تونن؟ خب البته که می‌تونن. یه چیزی تو ذهنمه و می‌خوام بنویسمش که شاید ولش کنم الان .

ببینین داستان افقط و فقط این نیست که زن‌ها هم مي‌تونن فضانورد بشن که البته هستند، باید مهندس باشن که هستن باید دانشمند باشن که هستن… داستان فقط این نیست. یه مثال ساده بزنم وقتی یه زن چاق رو ببینین چه فکری به ذهنتون میرسه؟ وقتی یه زن لاغر رو ببینین چی ؟ وقتی یه زن ورزشکار رو ببینین چی؟ منظورم بدن عضله‌ای است. حالا عوضش کنیم، وقتی مرد لاغر ببینین چی ؟ مرد چاق؟ مرد ورزشکار عضله‌ای؟

یه مقاله‌ای می‌خوندم میگفت رابطه‌ای بین درآمد و وزن وجود داره، طبق مطالعاتشون زن‌های لاغر انگار درآمد بالاتری دارن نسبت به زن‌‌های چاق!!!! حالا یه زن باید به فکر وزنش هم باشه علاوه بر اینکه می‌خواد ارتقای شغلی بگیره یا می‌خواد مدیر عامل باشه و چه و چه چه؟؟؟؟

داستان فقط این نیست که دختر‌ها و زن‌ها به این باور برسن که می‌تونن هر شغلی داشته باشن، دغدغه‌های ذهنی‌ای که دارن با دغدغه‌ّای جنس مخالف یکی نیست و این خیلی مهمه چون این دغدغه‌‌‌ها باعث میشن تلاش روی یه هدف مهم متمرکز نشه و اینم باز از طرف جامعه بهشون تحمیل میشه. برای من مثال نقض نیارین، لطفی در حق خودتون بکنین و سر خودتون رو هم گول نمالید. هر چند سر خودتونه و هر چقدر می‌خواین می‌تونین بکنین تو برف، اگه دوست دارید همونجا بمونین پس.

زن‌ها خودشون رو رسمن میکشن که خوشگل کنن، مردها خودکشی نمی‌کنن والا. زن‌ها خیلی تلاش می‌کنن که لاغر بشن، زن‌ها خیلی درگیر ظاهرشون میشن، و وقتی اینکار رو میکنن تازه مسخره‌شون هم میکنن و میگن پلاستیکیه یا اله یا بله. خیلی آرایش میکنه میگن عزت نفس نداره خیلی آرایش نکنه میگن به خودش نمیرسه، ورزش نکنه میگن تنبلاه ورزش بکنه میگن مثل مردها شده، ممه‌ش بزرگ باشه میگن فلان کوچک باشه میگن بهمان، انقدر که درگیر سایز ممه‌ زن‌ها هستن مردم درگیر سایز کیرمردها نیستن! اینه که مي‌گم درگیری‌های ذهنی و در واقع ضد زن بودن و ایده‌ال ساختن از زن‌ها جلوی زن‌ها رو میگیره، باعث میشه اعتماد به نفس‌شون شاید پایین بیاد. نه اینکه باهوش نباشند تا تو کاری موفق باشن، نه چون درگیر چیزهای چرت و پرت میشن، این نمی‌ذاره هدف پر رنگ باشه.

من نمی‌دونم چطور باید این موضوع رو باز کنم و چطور باید بگم این حرف‌ها رو بذارید کنار، من نمی‌تونم چون جای کسی زندگی نمی‌کنم، در ثانی من تنهایی نمي‌تونم سیستم رو عوض کنم. همین رو می‌تونم بگم که زیبایی از پیش تعریف شده نیست. همین رو می‌دونم که اگه ذهن و فکرم رو خیلی بذارم سر اینکه نسرین اینشکلی خوشگله یا اون شکلی نمی‌تونم فکرم رو بذارم روی زندگی و شغلم. کل زندگی ما زن‌ها نباید خلاصه بشه تو ظاهرمون، احتمال زیاد خود زن‌ها این رو می‌دونن اما کارهایی می‌کنن و تازه به سلامتیشون هم ضرر میزنن چرا؟ چون این سیستم آشغال این رو انتظار داره، چون مجبور میشن و تازه سر همین تلاش کردنشون هم اذیت میشن. و همین باعث چیزهای بدتری مثل حس سرخوردگی یا پرخوری عصبی و چیزهای دیگه میشه… …هووومم لعنت همین.

قرار نیست چیزی رو نتیجه بگیرم از چیز دیگه، گفتم که فکری تو سرم اذیت میکرد و اینجا نوشتمش.

لعنت به آدم‌های ضد زن