اعداد مرموز و دوست داشتنی اول

مشغول خوندن کتاب «انسان‌ها، هیچ جا خانه نمی‌شود» بودم که رسیدم به قسمت بحث اعداد اول، خب خیلی دلم خاست بیشتر درموردش بخونم اینکه چرا اینقدر مهم هستن؟ (خب اینکه اعداد اول چی هستن رو واقعن نمی‌خوام بنویسم تعریف ویکی‌پدیا هست و قضیه های اثبات شده و اثبات نشده اش هم اونجا می‌تونین بخونین )
به طرز ساده لوحانه‌ای نشستم اعداد اول تا 1000 رو بررسی کردم و برا خودم فاصله هاشون رو نوشتم و سعی کردم رابطه‌ای بین فاصله‌ها از هم بدست بیارم و با این رابطه بتونم حدس بزنم عدد بعدی چی می‌تونه باشه. دو تا جدول زیر یکیش اعداد اول تا 1000 و اون یکی هم فاصله بین اعداد از خونه قبلیشون

2 3 5 7 11 13 17 19 23
29 31 37 41 43 47 53 59 61 67
71 73 79 83 89 97 101 103 107 109
113 127 131 137 139 149 151 157 163 167
173 179 181 191 193 197 199 211 223 227
229 233 239 241 251 257 263 269 271 277
281 283 293 307 311 313 317 331 337 347
349 353 359 367 373 379 383 389 397 401
409 419 421 431 433 439 443 449 457 461
463 467 479 487 491 499 503 509 521 523
541 547 557 563 569 571 577 587 593 599
601 607 613 617 619 631 641 643 647 653
659 661 673 677 683 691 701 709 719 727
733 739 743 751 757 761 769 773 787 797
809 811 821 823 827 829 839 853 857 859
863 877 881 883 887 907 911 919 929 937
941 947 953 967 971 977 983 991 997

و فاصله بین اعداد اول از خانه قبلی :

0 1 2 2 4 2 4 2 4
6 2 6 4 2 4 4 6 2 6
4 2 6 4 6 8 4 2 4 2
4 14 4 6 2 10 2 6 6 4
6 6 2 10 2 4 2 12 12 4
2 4 6 2 10 6 6 6 2 4
4 2 10 14 4 2 6 14 6 10
2 4 6 8 6 6 4 6 8 4
8 10 2 10 2 6 4 6 8 4
2 4 12 8 4 8 4 6 12 2
18 6 10 6 6 2 6 10 6 6
2 6 6 4 2 12 10 2 4 6
6 2 12 4 6 8 10 8 10 8
6 6 4 8 6 4 8 4 14 10
12 2 10 2 4 2 10 14 4 2
4 14 4 2 4 10 4 8 10 8
4 6 6 14 4 6 6 8 6

فکر می‌کردم حتمن رابطه‌ای بین فاصله‌ها هستش و حتمن خیلی از آدم‌های ریاضیدان و باهوش در این مورد کار کردن و منی که هیچ سررشته تخصصی از ریاضیات ندارم چرا برا خودم مشغول شدم؟ چون فکرمو مشغول کرد.
اولش فکر کردم به فاصله‌هایی که برای اولین بار دیده میشن مثل 2 یا 4 یا 6 یا 8 و 14 و 10 …. (تا اینجا که همه‌اش فاصله ها زوج بودن شاید بشه گفت همون قضیه گلدباخ) تو جدول با رنگ آبی و فونت bold مشخصشون کردم. خب تا شماره 8 برای خودم رابطه ای خیلی ساده و واضح درست کرده بودم مثل این : 2+2=4 و 4+2=6 و 6+2 =8 خب تا اینجا خوب بود (خوشحالی احمق وار) تا انتظار داشتم رقم جدید فاصله بین اعداد اول بعدی 10 باشه که شد 14؟ گفتم اوکی و بعد از اول رابطه رو عوض کردم ولی خوب به رابطه درستی نرسیدم. رابطه بعدی میگفت خب 6+8=14 یعنی جمع دو عدد بلد شده آخری ولی خب درست نبود و بعد خب دیدم این درسته هر رقم بلد جدید از جمع رقم بلد های قبلی بدست میاد که خیلی ساده و روشنه . خب ولش کردم  چون دیدم دارم وقت الکی روش میذارم رفتم سراغ خود فاصله های بدون توجه به تازه رویت شدنشون و خواستم ببینم فاصله یه خونه چطور از فاصله های خونه قبلیهاش بدست میاد، کلی جمع و تفرقی که نظم نداشتن . بعد گفتم شاید باید از پراکندگی فاصله های بزرگ بین اعداد استفاده کنم هر چقدر پراکندگی اینها بیشتر بشه همونقدر فاصله بزرگتر دیرتر بدست میادو… .  به این فکر می‌کردم که می‌تونم از این فاصله‌های و رابطه‌هاشون بفهمم عدد اول بعدی احتمالن بعد از چند رقم دیگه دیده میشه و شروع کنم بعد ازاون فاصله رو گشتن چون مطمئنن یه فاصله‌ای بزرگی رو فیلتر میکردم. ولی خب هیچی به هیچی و رفتم خوابیدم.

باحالن خیلی گیج کننده و باحال

بدو هر چند کندتر ولی بدو

فک کنم یه ماه پیش بود یا یه خورده اونورتر حالا زمانش مهم نیست، تو سالن سر دوییدن خیلی خسته شده بودم و دیگه نمی‌تونستم ادامه بدم و شروع کردم به راه رفتن، مربی بدو اومد کنار من همینجوری داشت درجا میزد میگفت بدو بدو، گفتم نمی‌تونم خیلی خستمه امروز واقعن نمی‌تونم دیگه، گفت باشه راه نرو فقط بدو آروم آروم هم شده بدو ولی راه نرو. خلاصه با من همراه شد و منو به دوییدن انداخت، فک می‌کردم قلبم وایمیسه دیگه ولی دوییدم تا تموم شد، وقتی استراحت داد بهمون، اومد پیش من گفت می‌دونی چرا گفتم بدو حتا اگه شده آروم؟ گفتم به خاطر اینکه عرق بدنم خشک نشه، گفت نه! به خاطر اینکه مغزت شرطی نشه که اگه بدنت خسته شد دیگه ندوویی و راه بری، بر عکس شرطی بشه که حتا اگه خسته شدی هم می‌تونی بدویی ولی آروم تر و بدنت آماده دوییدن میشه هر لحظه بدون استاپ تا زمان زیادی می‌تونی بدویی. خیلی خوشم اومد، بعد از اون هر وقت خسته هم میشدم همه حرکت‌ها رو انجام می‌دادم ولو کندتر ، با سرعت کمتر ولی انجام می‌دادم.

این دستورالعمل (؟) یا چه می‌دونم راهکار فقط تو ورزش کردن نیست به نظر من. تو خیلی جاها می‌تونیم ازش استفاده کنیم. البته نه باید از اینور افتاد و نه از اونور، ولی برای من که تو یه سری کارهام از این استفاده می‌کنم جواب می‌ده و خیلی راضی هستم.

بدو هر چند کندتر ولی بدو

بدو هر چند کندتر ولی بدو 😉

فانه بخند

بیام تو یه گروهی که بادوستان نشستیم یکی رو مسخره کنم و بقیه بخندن، چطور میشه؟ آهان مسخره کردن داریم تا مسخره کردن، تازه جنبه هم مهمه آدم باید با جنبه باشه، آدم نباید اعتراض کنه یا نمی‌دونم مخالفت کنه و بگه یعنی چی، حالا نمیگم بزنه تو دهنه کسی که حرف مسخره زده و توهین کرده نه اینکارو نکنه فقط اعتراض کنه. و بقیه بگن ا چرا اعتراض می کنی؟ ما فلانی رو هم مسخره کردیم خیلی با جنبه بود خیلی فان بود. حالا بیاین فرض کنیم نوع مسخره کردنش رو، به یکی برگردم بگم فلانی فرق مسواک و فرچه توالت رو تشخیص نمیده و به یکی دیگه یه جور دیگه مثلا لهجه اش رو به فان بگیرم و بخندیم. و هر دو حق هیچ گونه اعتراضی ندارن چون باید با جنبه باشن. و یا دومی هیچی نگفته پس اون یکی که بهش توهین شده باید خفه شه و سعی کنه با جنبه بشه و سعه صدر پیدا کنه احتمالا و احتمال خیلی قوی باید بخنده تازه. (این که طرز صحبت کردن فردی با یه زبون دیگه ای برای آدم خوش بیاد و بخنده احتمالا مشکلی نداره چون به نظر بامزه ممکنه بیاد ولی اگه توهین بشه مشکل داره و جای اعتراض)

حالا بماند چرا صدا و سیما گیر داده به لهجه و زبان‌های دیگه ای که تو ایران هست و جالبه اکثرن هر چی بدبخت بیچاره و فقیر و نفهم و گیج و خنگ و …. همه اینها رو میدن همونی که نمی‌تونه فارسی رو سلیس حرف بزنه و تو تهران نیست و از مردمان عزیز شهرهای دیگه ایرانه. و یا هر چی منشی خنگ هست یه زن اون نقش رو داره و یا افغانستانی‌هایی که فقط همیشه کارگرن تو فیلم های ایرانی یا زنهایی که همیشه دنبال شوهرن. یعنی این ها خیلی تو چشم هستن و چرا نمیبینیم و چرا ملت میوفتن به جون هم؟ کی برتره؟ تو ؟ یا تو ؟ یا من ؟ همه مون برابریم همه مون اگه فرصت های یکسانی داشته باشیم میتونیم خیلی زود به خیلی پیشرفت ها برسیم نه زن مطرحه نه مرد و نه زبان و نه ملیت و این چرت و پرت ها همه آدمیم همین. بماند که شاید خواسته و تواناییها فرق داشته باشه ولی این دلیل نمیشه به یکی امکانات و فرصت های بیشتری بدن.

وااااای به حال ما ها که اینقدر فکر نمی‌کنیم و اجازه می‌دیم که یه عده تصمیم بگیرن چی تو ذهن ما فرو کنن و واااای به حال ماها که اینقدر فکر نمی‌کنیم که مخالفت و اعتراض به توهین رو هم سرکوب می‌کنیم. و بدتر اینکه هنوز چند تیکه هستیم و همینجوری پیش بره یه پارچه نمیشیم

اینم بگم من هیچ مشکلی با هیچ زبون و قومیت و ملیتی ندارم.  همیشه می‌خوام همه رو برابر بدونم اگه بالاتر نوشتم در مورد زبون مردم و لهجه و فارسی و شهرستانی و افغانی فقط داشتم رویکرد صدا و سیما رو نشون می‌دام.

داستان صوتی – سه تار از جلال آل احمد

آی که چقدر داستان‌های جلال آل احمد می‌چسبه، اخیرن علاقه زیادی به نوشته های بزرگ علوی و آل احمد پیدا کردم. به نظرم خیلی واقعی تر هستن. البته من فقط به داستان‌های رئال علاقه ندارم ولی اگه سبک داستان واقع‌گرا یا رئال هست باید جدا واقعی باشه. چون همیشه همه چیز خوب نیست، امید هست ولی همیشه همه چیز اونطور که می‌خوایم نمیشه و این واقعیته ولی گفتم که امید همچنان هست.

داستان صوتی سه تار از جلال آل احمد

ایندفعه یکی از داستان‌های جناب جلال آل احمد رو صوتی کردم، اسم داستانش سه تار هست.  این کتابی که دستمه رو معرفی کنم : کتاب سه تار از انتشارات جامه‌دران.

فایل MP3 اش رو هم آپ می‌کنم و لینکشو می‌ذارم اینجا. خب آپ شد و این هم فایل MP3 داستان صوتی سه تار از جلال آل احمد.

تکنوازی های سه تاری که تو فایل استفاده کردم، واسه استاد لطفی هست.

داستان صوتی – حرف زدن همه جا ممنوع است!

آپدیت 27 دسامبر 2020: اجازه صوتی کردن به شرط نداشتن درآمد ازش داده شده.

فکر کنم این داستان رو نزدیک 5 بار برای خودم خوندم و دقیقن سه بار هم ضبطش کردم، ولی خب این آخری به نظرم خوب اومد که می‌ذارمش اینجا.
اسم کتاب هست « حرف زدن همه جا ممنوع است! »، نویسنده‌اش خانم کارن جوی فاولر و مترجمش ثنا نصاری. این کتابی که دست منه از انتشارات مشکی هستش. یه کتاب کوچیکه با صفحات A5 که سر جمع 48 صفحه داره و قیمتش هم 4 تومنه.

این دفعه فکر مي‌کنم نسبت به دفعات قبلی شمرده تر می‌خونم، در حقیقت چون دوست دارم راحت باشم به خودم زیاد گیر نمی‌دم، ولی نمی‌خوامم طوری باشه که نا مفهوم باشه. حالا سعی میکنم ولی خب توصیه مستر یودا رو هنوز فراموش نکردم. اوه راستی هر چند بازم بعضی جاها انگار نامفهوم هست، هوووم ولی جدن دارم خوب و خوبتر میشم.

داستان صوتی – حرف زدن همه جا ممنوع است

Harf-zadan-hemeja-mamnoo-ast

فرمت mp3 اش رو هم آپ می‌کنم لینکشو اینجا می‌ذارم.

به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین دیگران بازدید کنیم

هرازگاهی می‌رم سری به لینکدین می‌زنم و امروز از هم از اون روز‌ها بود که رفتم و لینکدین رو چک کردم. تو قسمت نوتیفیکشن‌هام میاره که مثلا 5 نفر پروفایل تو رو دیدن فلانی، بهمانی و … و البته همه این لیست رو نشون نمی‌ده دیگه یه تعداد محدودی رو نشون می‌ده و میگه اگه می‌خوای همه‌اش رو ببینی باید اکانتت رو پرمیوم کنی 🙂

امروز دیدم که یه نفر به صورت ناشناس اومده اکانت منو رو دیده، یعنی عضو لینکدین هستش ولی اگه بره پروفایل کسی رو ببینه به اون فرد فقط اطلاع داده میشه یکی اومد ولی کی بوده معلوم نیست. یادم افتاد که قبلن می‌خواستم این رو بنویسم که گزینه خوبی هستش، و ممکنه به کار بیاد ولی یادم رفته بود و الان یادم افتاد و خواستم زودی بنویسمش.

برای اینکه بتونیم به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین بقیه بازدید کنیم، کافیه بریم قسمت Privacy and settings اکانتمون. میشه بالا سمت راست تو منو. از اونجا هم از همون تب Profile بریم لینک Select what others see when you’ve viewed their profile رو انتخاب کنیم.

به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین دیگران بازدید کنیم

تو این صفحه یکی از دو گزینه Anonymous profile characteristics such as industry and title  یا You will be totally anonymous رو انتخاب کنیم، میشه گزینه دوم و سوم. گزینه دومی میگه اگه اینو انتخاب کنی و پروفایل لینکدین بقیه رو ببینی به اون فرد میگه یه نفر به صورت Anonymous اومد و عکس ناشناس رو می‌ندازه ولی گزینه سوم رو انتخاب کنیم همون رو هم نمی‌ندازه. دیگه این انتخاب خودمون هست گزینه آخر ما رو تو لینکدین کاملن پرایوت نگر می داره.

 

به صورت ناشناس از پروفایل لینکدین دیگران بازدید کنیم

 

چیزایی که بلدیم یا یاد میگیریم رو با همدیگه به اشتراک بگذاریم، هر چند فکر کنیم که این چیز خاصی نیست و یا همه بلدن، همین نفس کار بهترین روش برای ترویج آزادی هستش. 🙂

آدم‌های بد اعتمادها رو از بین می‌برند

می‌خوام برگردم به چند ماه پیش و یه خاطره تعریف کنم.

چند ماه پیش یه دختری از اینجا میگم دختر چون اسمش دخترونه بود و عکس دختر تو پروفایلش بود، تو تلگرام به من پیغام داد و خودش رو زهرا معرفی کرد (بگم که اسم‌ها رو یا کلن نمیگم یا اصلش رو نمیگم) و اینکه شماره من رو از یکی از دوستان من که هم دانشگاهی ایشون بوده گرفته. و بعد شروع کرد تعریف‌های الکی و فرستادن :* , 3> و اینها که تو خوبی و این چیزها.

و گفت که می‌خواسته طراحی وب یاد بگیره و اون دوست من رو معرفی کرده. شروع کرد صحبت کردن هایی که اصلا ربطی به طراحی وب سایت نداشتن و تو همین حین شروع کرد از عکس‌های پروفایل تلگرامم گفتن، که چقدر عکس هات قشنگن و همچین چیزهایی و اینکه که موهاتو کلن زده بودی هم بهت می‌اومد، براتون بگم که من موهامو چند سال پیش زده بودم و عکسش هم تو تلگرام بود که برداشته بودم دیگه و تو عکس‌های تلگرامم نبود. من از همون اولش سر دو دوتا چهارتایی که می کرد و اصلا درست نبود حدس‌هایی زده بودم ولی بهش زمان دادم تا بیشتر حرف بزنه و بیشتر خودش رو نشون بده. می‌گفت زیاد تو تلگرام نیست و شماره من رو اخیرا گرفته و اینجا بود که من گفتم تو از کجا میدونی من موهامو زده بودم؟ گفت عکسش رو تو تلگرامت گذاشته بودی. در صورتی که من خیلی وقت پیشش عکسمو تو تلگرام گذاشته بودم. بهش گفتم که من 1 سال و خورده ای پیش عکسمو گذاشته بودم و تو اصولا اون موقع شماره منو نداشتی، برگشت گفت آره و بعد گفت که نه من قبل تر شماره رو گرفته بودم و یادم رفته بود و دوباره گرفتم و من بهش گفتم پس اگه اینطوره چطور میگی شاهد عوض کردن عکس‌های من بودی و این حرفها تو که شماره منو گم کرده بودی؟ تو که میگی شماره رو گرفتی و گم کردی و تازه دوباره رفتی گرفتیش؟ دوباره جواب‌هایی عجیب تر. و از اینکه من بخوام باهاش تماس داشته باشم طفره می‌رفت. وضعیت تقریبا مشخص بود. نمي‌دونم هدفش چی بود؟ هدفش فرستادن کیس و هارت و این چیزها بود یا می‌خواست که من بهش بگم همین الان مثلا دارم چی کار می‌کنم، می‌خواست بهش بگم که الان دارم تو کدوم سایت می‌چرخم و این حرفها بیشتر دوست داشت سر از کارهای من در بیاره. در کل من به اون آدم فهموندم که زمانم کمه و نمی‌تونم بهش چیزی یاد بدم و متاسفم.

در کل بدونیم که اینترنت و این نرم‌افزاها راه رو برای آدم‌های بدی که به ظاهر خوب دوروبرمون هستند و یا نیستند خیلی هموار کرده. یک بار نوشتم این رو که اعتماد ها رو از بین بردن کار هر آدم پستی هستش و زرنگی و باهوشی کسی رو نمی‌رسونه. هیچ وقت قرار نیست به کسی که از تو اینترنت سر در میاره و میگه سلام من فلانی هستم، زود اعتماد کنیم. شک کردن به جا خیلی هم خوب و درست و از زرنگی و باهوش بودن انسان هست. وقتی از اینترنت استفاده می‌کنیم باید بدونیم چه خطرایی ما رو تهدید می‌کنه و ما چطور باید عمل کنیم. یکی از مهم ترین مهم ترین مهم ترین مقابله‌ها اعتماد نکردن هست به افرادی که نمی‌شناسیمشون شما این رو داشته باش که آدم‌هایی که می‌شناسیمشون هم اعتماد ها رو کم رنگ و بیرنگ می‌کنن چه برسه کسایی که نمیشناسیم. پس چطور میگیم امنیت 100 در صد نیست اعتماد کردن هم 100 درصد نیست یعنی نباید به کسی 100 درصد اعتماد کنیم و … .

خب من به چیزهایی رسیدم که مطمئن شدم و اینجا نوشتمش و بماند سر فرصت. این خاطره رو اینجا نوشتم که بدونیم همچین اتفاقاتی می‌افته چه ما ازش حرف بزنیم و بنویسیم و چه نه. البته من ازش حرف می‌زنم و کار همین آدم‌ بدها لیبل زدن به آدم‌هاست چون که مي‌ترسن پس کارهای احمقانه بیشتری انجام می‌دن. این آدم یا آدم‌های بد اعتماد ها رو از بین می‌برن و سکوت در برابرشون همدست بودن باهاشونه.