وایسا دنیا

آواره مونده بودم ، داشتم فقط گریه میکردم ، گریه میکردم چون نمیتونستم کاری انجام بدم صدای کتک خوردن یه زن … گریه دعوا جرو بحث و من هم این ور داشتم گریه میکردم …

شوهره داشت زنش رو کتک میزد و البته کسی کمکی نخواست که من بخوام برم یا نه … رفتم در خونشون رو زدم نمیدونم چی میخواستم بگم ولی دری باز نشد و من برگشتم  نشستم گریه کردم … گریه میکردم چون نمیتونستم جلوی کتک خوردن کسی رو بگیرم …

همیشه از بچه گی اگه کسی کتک میخوردمیرفتم جلو تا نذارم … به من میگفتن به تو چه تو هم کتک میخوریا ولی من نمیذاشتم ضعیفه کتک بخوره چندین بار سر همین کارام منم کتک خورده بودم چون رفته بودم که نذارم … فقط نمیتونستم ببینم که کسی جلو چشم من کتک بخوره ولی امروز نتونستم، کاری از دستم بر نیومد … داشتم خفه میشدم که صدای کتک خوردن رو دارم میشنوم و هیچی فقط گریه کردم و گریه کردم.

آواره بودم و امروز رو با گریه سر کردم … از دست آدمایی که فکر میکنن چون زورشون بیشتره میتونن بقیه رو کتک بزنن چه مرد زن رو بزنه و یا چه مرد ، مرد رو …  زورتون به ضعیف تر از خودتون میرسه ؟ فکر میکنین چون زورتون میرسه باید کتک بزنین ؟ به نظر من ضعیف ترین آدمها هستین … آدم ؟ واقعن ؟ تف به روتون … نه نه تف هم برای شماها زیادیه

وایسا دنیا دیگه بیشتر از این نرو ، کجا داری میری ؟ با این آدمهای پست با این آدم های ….

قلبم گرفته است، نپرس از کجا چقدر …

خاطرات دوران تحصیل – سیلی زدن به امید رهبر

همینجوری دلم خواست خاطرات دوران تحصیل ام رو البته اونهایی که برام بُلد هست چه باحال و چه ضد حال رو بنویسم .

اول ابتدایی بودم که خانواده تصمیم گرفتن بریم تبریز، وسطای مدرسه بود دیگه ، مامانم که اومد برای گرفتن مدارک تحصیلی – البته مدارک که نه تازه اولش بود 🙂 – معلممون به شوخی بهم گفت همه بچه ها رو کتک زدی حالا داری میری؟ منم سرمو انداخته بودم پایین مثلا خجالت میکشیدم ، آخه دو بار سر شوخی های من بچه ها ضربه دیده بودن یه بار سه نفری واستاده بودیم و داشتیم حرف میزدیم که من سر دو تا از بچه ها رو به هم کوبیدم و اونا گریه کردن و یه بارم تو صف واستاده بودیم که بریم مسواک زدن رو بهمون یاد بدن که من نفر جلویی رو هل دادم و اونم به جلویی خورد و خلاصه اثراتش رفت جلو نفر سومی دسته مسواک رفت تو چشمش 😐  البته مثلا شوخی میکردم 🙂 ولی فقط با خانوادم تماس میگرفتن و با من کسی کاری نداشت و تو خونه مامان و بابا میگفتن چرا میزنی بچه ها رو منم میگفتم من نزدم شوخی بود و کلی باهام حرف میزدن ، خلاصه پرونده من رو گرفتن و رفتیم تبریز …

ادامه خواندن خاطرات دوران تحصیل – سیلی زدن به امید رهبر

لوگوی خوشحال

داشتم فروشگاهی رو درست میکردم لوگوش رو هم خواستم خودم بزنم ببینم چی میشه … البته با یه موزیک بک گراند خیلی باحال منم موافق بودم خلاصه جو حاکم باعث شد این لوگو مانند رو تو عرض 1 دیقه کمتر بزنم خودم خیلی راضی ام ازش … داره خرید میکنه و خوشحاله 🙂
مشتری من خوشش نیومد، خودمم فروشگاه آنلاینی چیزی ندارم و الا الان یه جایی بود . خلاصه من که ازش جایی استفاده نکردم هر کی خواست میتونه از این لوگوی خوشحال ایده بگیره و بعدن خواست لینک بده ما هم ببینیم …

لوگوی خوشحال

مشتری های تو سری زن

نمیدونم چرا مشتری ها هیچ وقت طرف خودشون رو نمیخوان ببین اینکه صورت مساله هنوز براشون شفاف نیست ، اینکه تاخیر میکنن تو دادن اطلاعات اینکه چندین و چند بار میری میشینی با مشتری حرف میزنی تا بتونی بیشتر بفهمی چی میخواد و بتونی بیشتر راهنماییش کنی … اینها هیچ کدوم برای مشتری ها انگار مهم نیست دست آخر میشنوی که 3 ماه این کار طول کشیده و ال و بل … شایدم متوجه نمیشن و دست آخر عصبانی میشن

مشتری های تو سری زن

 

ادامه خواندن مشتری های تو سری زن

نکته های امنیتی- پچ‌ چیست ؟

تو گشت و گذرهای اینترنتی به سایت های باحالی بر میخورم و ایده های خوبی دارن که دوسشون دارم. یکی از این سایت‌های باحال به صورت مرتب نکته های امنیتی رو لیست کرده بود که خیلی خوشم اومد. به نظرم دونستن بعضی نکته ‌ها خیلی مهم هست یکیش همین نکته‌های امنیتی …  وقتی داریم به اینترنت وصل میشیم و ازش استفاده می‌کنیم خوبه که بشناسیمش و بدونیم چه طوری باید باهاش رفتار کنیم و …

این رو هم بدونین که حتمن نباید یه هکر بالفطره یا بالقوه یا بالفعلی و یا گیکی نردی چیزی باشیم که این نکته ها رو بدونیم … به نظر من هر کسی که دستگاهش رو به هر طریقی به اینترنت وصل میکنه باید آگاهی استفاده ازش رو داشته باشه و یه سری کلمات به گوشش خورده باشه و یا بهتر اینکه بدونه چی هست و یا ….

من سعی می‌کنم این نکته ها رو اینجا بیارم البته از اون سایته استفاده میکنم  .

ادامه خواندن نکته های امنیتی- پچ‌ چیست ؟

دنیا یه جای خوب برای زندگی

تبریز کوهستانی با آب و هوا و مردمانی خوب، تبریز شهری که نزدیک دو دهه عمرم باهاش بودم، شهری با مردمانی ترک زبان، غیور و مهمون نواز و … حالا عکس زیر شاید واسه تبریز نباشه ولی این زن و لباس و طبیعت و تارش کلن آدم رو می‌بره تو فکر تبریز و ترک زبانها ، حس خوبی به من داد و امیدوارم شما هم حس خوبی بگیرین 🙂

دنیا یه جای خوب برای زندگی
قراریم وطن , ویقاریم وطن

ادامه خواندن دنیا یه جای خوب برای زندگی

پادکست روزه ات را با گیلاس باز کن

چند هفته بعد … بعله بلاخره من بعد مدتها یه داستان کوتاه ضبط کردم، خسته نباشم واقعن 🙂

خب این هفته داستان روزه ات را با گیلاس باز کن رو صوتی کردم، خودم که از این داستان خیلی خوشم اومده خیلی خیلی کلن از این کتاب خوشم اومده یا بهتره بگم از نویسنده کتاب ” مردی که گورش گم شد  “، یعنی  حافظ خیاوی . و این سری داستان اول این مجموعه داستان رو آماده کردم .

 روزه ات را با گیلاس باز کن

کتابی که داشتم و الان دستم نیست انتشارات نشر چشمه هستش 🙂 … سعی کردم آروم و شمرده بخونم و حس هم داشته باشم و به قول کامنت‌های دوستان  زامبی‌وار نرم جلو، تا چه در نظر افتد

نسخه ogg برای دانلود

ارادت داریم  ون ‌تنها  و مسعود عزیز برای پیگیری و یادآوری آماده کردن پادکست.

 

درین خاکستر هستی چه گردی