فصل هشتم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

بالاخره ضبط کردم. اینم فصل ۸‌ام از کتاب کوه‌های سفید از جان کریستوفر. خیلی دوست دارم تا پایان 2019 دو فصل باقیمونده رو هم بخونم و تموم کنمش، ببینم چطور میشه.

فصل هشتم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

.پادکست کتاب کوه‌های سفید – فصل هشتم : جنگ و گریز

دانلود MP3

دانلود ogg

اینم از موزیک‌هایی که تو این فایل استفاده کردم:

اولی از کاوە فەتحی، اسمش را دقیقا نمی‌دونم و لینک می‌ذارم: https://www.youtube.com/watch?v=WDOr1f6TGjQ

آخری هم از انیمه Akame ga Kill

امیدوارم برای همه‌‌مون خوب و خوش بگذره.

فصل هفتم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

اینم فصل ۷‌ام از کتاب صوتی کوه‌های سفید جان کریستوفر، بالاخره ادیتش کردم. البته این بالاخره اشاره به زمان طولانی‌ای نمی‌کنه، دیروز ضبط کردم و امروز وقت شد برای ویرایش کردنش و تمام.

فصل هفتم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

پادکست کتاب کوه‌های سفید – فصل هفتم : سه پایه

دانلود MP3

دانلود ogg

موزیک‌های محشری که در این فایل صوتی استفاده کردم به ترتیب پخششون:

جمعه

قسمتی از فیلم The Dark Knight Rises

فکر کنم ساوندترک فیلم جوکر – ۲۰۱۹ باید باشه

تم انیمه Psycho-Pass

خوب بگذرونیم 🙂

فصل ششم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

طولانی شد؟ هوم فکر نکنم. البته من سه چهار روی میشد که فصل ششم کتاب‌ کوه‌های سفید رو ضبط کرده بودم ولی یه چندجاییش نیاز به ویرایش داشت و فرصت نمی‌کردم برم سر وقتش و امروز انرژی خوبی برای ویرایش داشتم و نشستم ردیفش کردم. حالا کار خاصی هم نبود‌ها، حالا بگذریم :))

فصل ششم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها
ادامه خواندن فصل ششم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

فصل پنجم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

این هم از فصل پنجم کتاب کوه‌های سفید از چهارگانه سه‌پایه‌های حضرت جان کریستوفر. این قسمت طولانی شد، یعنی نزدیک 1 ساعت. دیگه وسطاش داشتم پیر میشدم که دوباره جوون شدم.

فصل پنجم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها
ادامه خواندن فصل پنجم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

فصل چهارم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

فصل چهارم کتاب‌ کو‌ه‌های سفید از مجموعه سه‌پایه‌های جان کریستوفر رو هم دیروز ضبط کردم که امروز منتشرش میکنم. تصادفن فصل سوم رو ۳ و فصل چهارم رو ۴ آذر ضبط کردم، که خیلی بنظرم عجیب اومد، یعنی تصادف خوبی بود.

اینکه دو شب پشت سر هم ضبط کردم، یه خورده عجیبه! از من بعیده.

فصل چهارم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها
ادامه خواندن فصل چهارم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

فصل سوم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

خب اینم فصل سوم کوه‌های سفید با عنوان راهی به سوی دریا، از مجموعه سه‌پایه‌های جان کریستوفر. انگار یه ذره تند تند خوندم. در حقیقت من همونجوری که حرف میزنم و شایدم یه خورده آرومتر داشتم میخوندم، اما به نسبت بیشتر مردم این طرز خوندن من میشه تند تند خوندن. نسبیه! خواستم توضیح بدم نمیدونم چه دردی رو دوا میکنه. اما میخوام در نهایت، اگر عمری باشه و این رو تموم کنم، چیز خوبی از آب در بیاد پس باید قول بدم به خودم که شمرده‌ یا آهسته بخونم از این به بعد. I have spoken.

فصل دوم پادکست کوه‌های سفید از سه‌ پایه‌ها

پادکست کتاب کوه‌های سفید – فصل سوم : راهی به سوی دریا

دانلود نسخه ogg

دانلود نسخه mp3

آهنگ‌هایی که تو این قسمت استفاده کردم:

When we stand together از بند Nickelback

Kimi o Nosete از انیمه Castle in the Sky – خواننده Azumi Inoue

یه شاگرد چه ارزشی داره

دیشب خواب معلم فیزیک سوم دبیرستانم رو دیدم. خیلی دوسش داشتم و شاگرد محبوبش هم بودم. یعنی فراتر از محبوب و من غمگینش کردم و ازش عذرخواستم ولی از من دلخور شده بود و نمی‌دونم الان کجاست و چیکار میکنه. امیدوارم اول از همه تو این دنیا باشه، سلامت و شاد.

من تو درس فیزیک خیلی خوب بودم، یعنی به خاطر علاقه‌ام به فیزیک بود شاید. این معلممون من رو یک طرف میذاشت و بقیه رو طرف دیگه. مثلن سوال میپرسید و میگفت کی میاد پا تخته حل کنه؟ و چند نفر دستمون رو بالا میگرفتیم. به من نگاه می‌کرد می‌گفت نه قاسمی تو دستت رو بنداز، این سوال برای اینهاست ساده است تا بتونن حل کنن، حل کردن این برای تو چیزی نیست! یا میگفت من برای تو سوال خاصی در نظر دارم. و بعدش یه سوال عجیب غریب مینوشت که نکته مهمی توش بود و میگفت قاسمی این سوال برای تو هستش بیا حل کن. و خودش میشست لب میز، پاهاش رو مینداخت روی هم و انگار داشت به چیزی که خلق کرده نگاه میکنه، تو نگاهش غرور عجیبی بود و همیشه تحبیب و تشویقم میکرد.

اما من اذیت میشدم، من از این ارفاق‌ها از این اینکه با بقیه بچه‌ها نبودم و احساس می‌کردم سر زنگ فیزیک جدا افتاده هستم در عذاب بودم. کلا از این جریان تو خاصی بقیه نه، تو باهوشی بقیه نه، تو اذیت بودم. دوست نداشتم اوضاع رو. اون همه تشویق و اون نگاه پر غرور و لبخند رضایت بخشش برای من هیچ تشویقی نبود، در واقع من ناراحت میشدم. من مدرسه و درس رو به دید تفریح نگاه میکردم که با بچه‌ها بگم و بخندم و شاد باشم، نه اینکه کسی من رو جدا کنه و بگه تو خاصی چون اینحرف حتا اگر درست بود در نتیجه ‌اش شادی‌های من رو میگرفت، من برا ی تشویق شدن مدرسه نمیرفتم، البته که عاشق درس خوندن بودم، یعنی درس خوندن چیز یاد گرفتن برام تفریح و لذت بخش بود، اما نمره برام مهم نبود هرچند اهل رقابت هم بودم و به شدت هم اما بگیر و نگیر داره.

یک روز دل به دریا زدم رفتم تو اتاق معلم‌ها، تنها بود، بهش گفتم که من دوست ندارم بین من و بچه‌‌ها فرقی بذارین. بذارین منم سوال‌‌های معمولی رو حل کنم، برای من سوال خاص طرح نکنین، از من تعریف نکنین، بین من و دوستام جدایی میوفته و من نمیخوام این رو. بهم گفت اما تو واقعا شاگرد زرنگ و باهوشی هستی، نذار دوستات عقب نگرت دارن. گفتم اونها دوستان من هستن. ناراحت شد خیلی ناراحت شد و من از دست خودم عصبانی شدم، عذرخواهی کردم و اومدم بیرون.

ادامه خواندن یه شاگرد چه ارزشی داره