زمان، عشق کریستوفر نولان

نه این پست اصلا ربطی به نولان عزیز نداره. یه چیزی داشتم می‌خوندم در مورد زمان و خب مگه میشه به زمان فکر کرد بدون اینکه یاد نولان افتاد؟! آره خب میشه اگر طرفدار فیلم دیدن و یا طرفدار نولان و فیلم‌هاش نباشی. اما در مورد من نه نمیشه چون من طرفدار نولان و ایده‌‌هاش و فیلم‌هاشم، تا الان البته. عنوان میتونست بهتر باشه ولی دلم خواست اسم نولان اون بالا کنار زمان باشه. بذار عکسش هم بذارم 🙂

حضرت نولان و آنالیز فیلم ممنتو همون یادگاری

یه جورایی گیج‌ کننده است برام، فکر کردن راجع به زمان رو میگم گیج کننده است. زمان واقعا یک بعد داره؟ دو بعدی و بشر هنوز نمیدونه اینو و یا نمی‌تونه ثابتش کنه؟ شایدم اصلا زمان یک مفهومه یعنی چیزی نیست که حالا بخواد یک یا چند بعد داشته باشه. به حول و قوه علم این به عهده فیزیکدان‌ها و ریاضی‌دان‌هاست و من فقط هر چی میخونم و ذهنمو مشغول میکنه رو برای خودم حلاجی می‌کنم. خب یه چیزی در مورد اینکه آیا زمان می‌تونه چند بعد داشته باشه یا نه می‌خوندم که برام جالب اومد و می‌خوام بنویسمش، ببینم چطور می‌برم جلو این پست رو.

در حال حاضر میدونیم که زمان خطیه و فقط رو به جلوست. ما روی خط زمان فقط می‌تونیم رو به جلو حرکت کنیم. یعنی یک بعدیه. یه مثال بزنم، من میتونم پاشم از روی صندلیم و برم بیرون یه چرخ بزنم و برگردم بیام بشینم روی همین صندلی پشت میز. یعنی از نقطه ایکس حرکت کردم و به نقطه ایکس برگشتم، الان مکان همون قبلیه، اما زمان نه! یه دقیقه اون ساعت رو از تو ذهنمون پاک کنیم، یعنی نگیم آره که زمان گذشته، 60 دقیقه مثلا رفتی بیرون، اون موقع 8 بود و الان 9. فرض کنین یه استکان چایی داغ رو میز بوده، و الان که برگشتم سرد شده. تغییر کردن. این مهمه، و ما این تغییر کردن چیزهای اطرافمون رو با اعلام ساعت و تاریخ برای خودمون ساده می‌کنیم.

دارم تو ذهنم میگم الان یکی میگه چرا میشه چایی رو گذاشت تو این گرم نگهداره‌نده‌های الکترونیکی، و بری و برگردی ببینی چای همچنان داغه :)))) یعنی تغییر نکرده. اما تغییر کرده این چای همون چای نیست و من همون نسرین نیستم. روشن‌ترش کنم، اون 60 دقیقه رو عوض کنیم به 5 سال. مثلا من 5 سال میرم سفر و بعد میگردم رو همون صندلی میشینم. مکان همونه ولی من تغییر کردم، اون چای الان همون چاییه؟ نه مسلمه که نه، اگه تبخیر نشده باشه، یعنی چیزی ازش مونده باشه، می‌دونیم که رنگ و مزه‌اش دیگه همون نیست. (جدن چایی‌ای که ۵ سال بمونه یه جای ثابتی، مثلا سربسته هم باشه و اینها بعد ۵ سال مزه‌اش چطور میشه؟ هوممم)

حالا چه اصراری دارم با مثال‌های اینجوری بگم که زمان رو به جلو حرکت میکنه، خب شکی توش نیست که آخه :)))

خب پس میدونیم که ما فعلا در مورد زمان فقط می‌تونیم رو به جلو حرکت کنیم و یک بعدیه. حالا بعضی فیزیکدان‌ها حرف ازچند بعدی بودن زمان می‌زنن. یعنی بتونیم مثلا روی خط زمان نه فقط رو به جلو، بل رو به عقب هم حرکت کنیم. اصلا شاید یه ظرف زمان باشه که بتونیم هر جایی ازش که می‌خوایم حرکت کنیم. اون موقع همه فیلم‌های سفر به آینده و گذشته دیگه علمی تخیلی محسوب نمیشه. شایدم حتما نیاز نباشه که مثلا دکتر امت براون (بله شک نکنین دکتر امت تو فیلم بازگشت به آینده) برای حرکت روی ظرف زمان، یه ماشین زمان اختراع کنه. تو این حالت هم، امکان بازگشت به گذشته، داستان همون اگه بری گذشته و پدربزرگ و یا مادربزرگت رو بکشی اشتباهی، یعنی پدر یا مادرت بدنیا نیومده باشن، پس تو هم وجود نخواهی داشت پیش میاد. به این میگن پارادوکس پدربزرگ، منم بهش میگم پارادوکس پدر یا مادربزرگ. البته فقط این پارادوکس نیست، بحث پارادوکس اطلاعات، بیلکر و جنسی هم میاد وسط. اینها رو هم بنویسم دیگه.هوم؟ آره بنویسم.

خب فهمیدیم پارادوکس پدربزرگ چیه، حالا پارادوکس اطلاعات چیه: فرض کنین همین دکتر امت براون ماشین زمان رو اختراع کرده و میره گذشته و خودش رو پیدا میکنه و بهش یاد میده که چطور ماشین زمان رو اختراع کنه. الان دیگه مشخص نمیشه که آغاز اختراع ماشین کی بوده. به این میگن پارادوکس اطلاعات. مثل فیلم نابودگر.

پارادوکس بیلکر هم یه جورایی برعکس پارادوکس پدربزرگ و مادربزرگه: میگه اگه یکی تو زمان بره جلو و ببینه آينده‌ای که در انتظارش هست رو دوست نداره و برگرده عقب و کاری کنه که اون آینده رخ نده بهش میگیم پارادوکس بیلکر رخ داده. یاد فیلم «Arrival» افتادم، ——-اسپویل نشه——- البته اینجا دکتر لوئیس با اینکه آینده دردناک خودش رو میبینه ولی کاری نمیکنه که تغییر پیدا کنه، یعنی پارادوکس بیلکر اتفاق نمی‌وفته.

آخری هم پارادوکس جنسی: که مثلا یکی برمیگرده عقب و پدر خودش میشه. مثل همون فیلم «بازگشت به آینده» یا داستان «همه شما زامبی‌ها» نوشته هاین لاین، بر اساس این داستان هم برادران اسپیبیرگ فیلم «تقدیر» رو ساختن.

خب یه نکته اینجاست، اگه فرضا زمان چند بعدی باشه و امکان حرکت تو ظرف زمان رو داشته باشیم، و این پارادوکس‌ها رخ بیوفته که حتما اتفاق میوفته پس بحث جهان‌های موازی میاد وسط. یعنی با هر تغییر در گذشته یا آينده، یه جهان موازی دیگه شکل میگیره. همین رو دکتر امت براون هم تو قسمت ۲ فیلم ‌back to the future توضیح میده. این لینک قبلی رو ببینین.

دکتر امت هم داره توضیح میده اینجا که هر تغییری یه جهان موازی دیگه درست میکنه. با دیدن این عکس یاد نکسوس ایونت تو سریال محشر لوکی افتادید، نه؟ :))

پس اگه جهان‌های موازی ایجاد بشن، که در اونصورت حتمن میشن، مشکلی با رخ دادن انواع و اقسام پارادوکس‌ها نداریم.

اوکی از کجا به کجا رسیدم. حقیقتش اصلا قرار نبود پارادوکس‌ها رو بنویسم. قرار بود در مورد ابعاد زمان باشه. هوم …. اوکی این همونجا بمونه دیگه نوشتم دیگه. تو پست بعدی در مورد ابعاد زمان مینویسم.

این پست خیلی درهم برهم شد ولی دلمم نیومد منتشرش نکنم. کتاب نمینویسم که، یه پست تو وب‌سایت خودمه.