کتاب «خون» انتخاب پریان

کتاب «خون» ۵ تا داستان کوتاه از نویسنده‌هایی چون: رودی دویل، کورت اندرسون، آن رایس، مایکل دایمند و استیون ساویل داره. انتشارات، خب تو عنوان مشخصه دیگه، پریانه. به حق که دست فرزاد فربد عزیز و بقیه دست‌اند‌رکاران این انتشارات محبوب درد نکنه، کاش مثل انتشارات پریان بیشتر بشن. خب خب مترجم هم شیرین سادات صفوی عزیز.

معرفی کتاب «خون» انتخاب پریان

چند روز پیش این کتاب رو دستم گرفتم و با داستان «جاسوس انسان‌ها»خوندش رو شروع کردم. به قدری از این داستان خوشم اومد که کتاب رو زمین نگذاشتم و رفتم سراغ داستان بعدی که «ارباب عمارت رمپلینگ گیت» بود. داستان دومی هم خیلی خوب بود و دلم خواست سومی رو هم بخونم. داستان «خون» رو که می‌خواستم شروع کنم، پیامم بهم ملحق شد و این داستان رو برای دوتامون خوندم. سر این داستان سومی پیام هم با من هم‌نظر بود، این داستان خیلی عجیب و یه جورایی متفاوت خوب بود. بعدش وقفه دادیم و شب داستان «آوای قلبش; داستانی از ثرا» رو برای خودمون خوندم و هنوز داستان آخری به اسم «فنجانک; داستانی از جان جاستین مالوری» مونده :).

هنوز یک داستان مونده، ولی نتونستم صبر کنم و ننویسم در موردش! بنظر من کتاب خوبیه، اگر طرفدار ژانر فانتزی و وحشت باشین بنظرم حداقل برای یک بار خوندن خیلی خوبه، الان از پیام هم نظرش رو پرسیدم و باهام هم‌نظره. هر چند ممکنه یکی دو تا از داستان‌ها، تو ذهنتون داستان‌ها و فیلم‌های مشابه دیگه‌ای رو تداعی کنن، اما باز هم به اندازه‌ای خوشتون میاد، البته گفتم اگر طرفدار باشین.

خیلی عجیبه نمي‌دونم چرا یاد فیلم «There will be blood» افتادم :)) اصلا ربطی نداره‌ها، شاید بخاطر کلمه «خون» باشه، نمي‌دونم. در هر حال دیدین دیگه این فیلم رو؟اصلا و ابدا دلتون نمي‌خواد این فیلم رو ندیده باشین. دانیل دی-لوئیس بزرگ و عزیز یکی از بهترین‌ بازی‌هاش رو تو این فیلم بهمون نشون می‌ده. عجب فیلمی و عجب بازیگری. دست همشون درد نکنه، جدا دست مریزاد… یاد میلک شیک افتادم… اوه :))

فیلم خون به پا خواهد شد

خوش بگذره

لوکی خوشگلی، لوکی دلبری، لوکی از همه زیرک‌‌تری

اگر نمی‌دونین دارم در مورد کدوم لوکی حرف می‌زنم… انتظار داشتین در ادامه بگم از این پست بازدید نکنین؟ یا همین الان اینجا رو ترک کنین؟ یا لیوان آب تو دست‌تون رو بزنین بشکنین و برید لوکی رو ببینین؟ نوچ، جواب من به شما دو کلمه است: واقعن که.

حالا اگه لوکی عزیز دلم رو می‌شناسین و سریال رو دنبال می‌کنین، اینجا جا داره دست همه بروبچ باحال MCU رو به گرمی و از صمیم قلب فشار بدیم که اینقدر خوبن، خب اول از همه درود خدایگان ادین بر شما که سریال رو دنبال می‌کنین، و دوم اینکه … دوم نداره همون اول بود.

چه غیر قابل پیش‌بینی؟ :)) نکته همینجاست، می‌خواستم به این خصیصه لوکی برسم. لوکی به شدت غیر قابل پیش‌بینیه! یعنی همین سه قسمتی که دیدیم، با توجه به اخلاق و اکشن‌ها و توانایی و استعدادهایی که لوکی داره اصلا نباید یک ذره از سریال رو باور کنیم :)) یعنی لذت ببرید‌ها، ما که یقه خودمونو پاره می‌کنیم موقع دیدن فیلم، اما سعی نکنین آخر فیلم رو حدس بزنین، رودست میخورین چه رو دستی… من همین الان خودم یک طور‌هایی فیلم رو حدس زدم، که این چیزی که می‌بینیم رو زیاد باور نکنیم :)) یعنی خودم دارم حرف خودمو نقض می‌کنم، هومم. اوکی اصلاح کنم: تو پیش‌بینی‌هاتون از فیلم اینو در نظر بگیرین که این چیزهایی که داریم می‌بینیم واقعی نیست. یادتون که هست سیلوی خوابش برد؟ پس وقتی بیدار شد احتمال داره کجا بیدار شده باشه؟ کی بیدار بود جلوتر؟ آ باریکلا 😉 می‌بینین که وضعیت رو، لوکی چندین قدم جلوتره.

لوکی خوشگلی، لوکی دلبری، لوکی از همه باهوش‌تری

به امید ترکوندن اون سه تا تایم کیپرز‌ به دست لوکی. جا داره دست مریزادی بگیم به تام با این بازی‌ فوق‌العاده‌ای که از خودش نشون می‌ده، تام دوست داریییییم :* لوکی فقط و فقط خودت جذاب فقط خودت.

تو كه در رقص و طرب شعبده بازی

خب خب حالا که اینجام و دارم مي‌نویسم این پست باحال رو، بذارید موزیک‌‌های فوق‌العاده‌ای که تو این سریال شنیدیم رو هم اینجا لیست کنم.

موزیک‌هایی که من و پیام خیلی گوش کردیم تو این سه هفته از فصل ۱ لوکی – قسمت ۱ تا ۳ :

Bonnie Tyler – Holding Out For A Hero

Hayley Kiyoko – Demons

BONNIE GUITAR Dark Moon

بالاتر از سیاهی رنگی نیست؟

یه ضرب‌المثل است که می‌گه: بالاتر از سیاهی رنگی نیست. صبر کنین، به دلتون صابون نزنین. اتفاقا هست و اسمش هم «وانتا‌بلک»ه. من همین چند دقیقه پیش در موردش خوندم، و طبق معمول دانش را با نوشتن حفظ می‌کنم. البته جا نداره که من بگم «دانش را با نوشتن حفظ می‌کنم»، چون تحقیقات من نیست که!‌ من فقط خوندم و مطلع شدم و دارم می‌نویسمش… حالا اینها مهم نیست، بریم ببینیم Vantablack چیه.

وانتابلک: ترکیباتی که تو این رنگ بکار رفته باعث شده که درصد خیلی بالایی (99.965٪) از نور مرئی رو جذب کنه. این ماده تو دانشگاه Surrey NanoSystems انگلستان ساخته شده. البته این چیزی نیست، دانشگاه MIT تو سال ۲۰۱۹ ماده‌ای تولید کرد که یک دهم نوری که وانتابلک بازتاب می‌داد رو رفلکت می‌کرد. بله دقیقا واو.

اما کاربرد وانتابلک چیه؟ تو ساخت تلوسکوپ‌ها، بهبود دوربین‌های مادون‌قرمز، استتار حرارتی و فناوری انرژی خورشیدی ازش استفاده می‌شه.

BMW هم تو نمایشگاه اتومبیل فرانکفورت، سال ۲۰۱۹، از X6 به رنگ وانتابلک رونمایی کرد. بیاین این ویدئو رو ببینین.

میبینین تو عکس بالا انگار حجم X6 دیده نمی‌شه و تخته؟ خب اینم به همین خاطر بازتاب بی‌اندازه کم نور تو این رنگ هستش، طوریکه اون جسم تخت دیده میشه. برای روشن‌ شدن یا روشن‌تر شدن این ویدئو رو ببینین.

حالا در برابر این سیاه‌ترین سیاه، رنگی داریم به اسم «سفیدترین سفید»! این رنگ هم بر عکس وانتابلکه، یعنی درصد خیلی بالایی از نور مرئی رو باز می‌تابه، رفلکت می‌کنه. اگه سطح بیرونی ساختمان‌ها رو با این رنگ «سفیدترین سفید» رنگ بزنیم، نیاز خیلی کمتری به سیستم‌های خنک کننده پیدا می‌کنیم. هم برای زمین خوبه و هم جیب‌مون.

خلاصه که بالاتر از سیاهی رنگ هست البته که هست، خیلی هم هست. تازه بالاتر از سفیدی هم رنگ هست 🙂

حافظه‌مو بردار و ببر،‌مال خودت مال چشات

این موقع شب، البته که چیزی غیر از این عنوان به ذهنم نرسید :))) حالا چی شد که داریم این پست رو می‌نویسم، یه ایده به ذهنم رسیده.

فیلم کیل بیل رو دیدین؟ :)))) دوستم فیلم kill bill رو خیلی تعریف میکرد و ما هم بالاخره نشستیم دیدیم. البته این بلاخره برمیگرده به ۴ سال پیش اینطورا شایدم ۵، دقیق یادم نیست اینجاش. خلاصه این دوستم میگفت من حاضرم ۵ سال از عمرمو بدم و حافظه‌ام پاک شه تا بتونم kill bill رو دوباره برای بار اول ببینم. الان نخندین یا نگین یعنی چی و این حرفها،‌ وقتی به فیلم یا فیلم‌های محبوبتون برسید، شاید بخواین همچین فداکاری‌ای کنین. اسمش فداکاری نمیشه واقعن، چیز دیگه‌ای الان به ذهنم نرسید. آهان هزینه‌اش رو بدید، هزینه احتمالی البته، این بهتره.

آقامون و خانوممون

منم چند روز پیش داشتم با خودم فکر می‌کردم که واقعن چقدر دوست داشتم kill bill رو دوباره برای بار اول میدیدم، البته فقط کیل بیل نیست، مثلن End game که دیونه‌شم. اند گیم رو اگه ندیدین واقعن که :|! برید سری مارول رو ببینین تا برسید به شاهکار بازی آخر. حالا اگه قرار باشه برای هر فیلم‌ محشری که دلم می خواست دوباره برای بار اول ببینمشون، ۵ سال از عمرمو بدم،‌ تقریبن یه چند سالی هم بدهکار میشدم. به همین خاطر با ۵ سال موافق نیستم وسر یکسال می‌تونم به توافق برسم. منتها طرف دومی برای این قرارداد وجود خارجی نداره، چه ۵ سال چه ۱ سال.

خیلی دوستون دارم و کلی دلم براتون تنگ شده

کاش یه کاری کنن شرکت‌هایی مثل نئورالینک و اینها تا بتونیم به دلخواه خودمون قسمت‌هایی از حافظه رو پاک کنیم، موقتی البته! مثلن من میخوام موقتن خاطره یه فیلم از ذهنم پاک شه، و مشخص کنم که بعد از فلان تاریخ و ساعت دوباره قابل دسترسی باشه و برگرده. اینطوری هر چقدر دلمون خواست می‌تونیم فیلم‌هامون رو چندین بار برای بار اول ببینیم 🙂

ایده بکر و نابه، ببینم چیکار می‌کنین دیگه :)))))

ارباب حلقه‌ها با ما چه میکنی تو؟

والا یادم نیست این چندمین بارمونه که ارباب حلقه‌ها رو شروع کردیم و داریم میبینیم. آدم ازش سیر نمیشه آخه. هر چی میبینی بیشتر خوشت میاد، چیزهای بیشتری میبینی و بیشتر لذت میبری. چی نوشته جی. آر. آر. تالکین و چی ساخته پیتر جکسون. دست مریزاد به همشون.

تو بعضی فیلم‌ها، یه صحنه‌هایی هست که احساسات رو گیر میندازه یا باید خفه‌اش کنی یا بریزی بیرون. من کسی هستم که نشون میدمش اگه هیجان‌زده بشم، گریه‌ام بگیره، وحشت کنم، بترسم، بخندم، حرصم بگیره و … هر چی باشه من نشون میدم. یه صحنه ای آدم رو ممکنه به گریه بندازه، و وقتی فیلم رو برای بار دوم ببینی، اون احساسات همونقدر برانگیخته نمیشه که بار اول، یعنی ناراحت میشی اما گریه نمیکنی!‌ ولی خب همیشه اینطور نیست.

من هر وقت ارباب حلقه‌ها رو میبینم، اونجایی که برومیر داره نفس‌های آخرش رو میکشه، شمشیرش رو میذاره رو سینه‌اش و با پادشاهش بیعت میکنه، من همین الان بغضم گرفت، آره اون صحنه من بدون استثنا گریه می‌کنم. انگار بار اوله دارم میبینم و بشدت ناراحت میشم و عجیب اینکه منم با آراگورن بیعت میکنم. نمیدونم با این دفعه چند بار شده که من با آراگورن بیعت کردم. البته من چندجای فیلم هست که باهاش بیعت می‌کنم، بعضی جاها هم پا میشم وایمیسم به افتخارش. ممکنه خنده‌ دار جلوه بده، من خودم خندم میگیره اما این جاست دقیقن همینجاست که باید گفت چه میکنی با ما تو ارباب حلقه‌ها.

بوس به همه دست‌اندرکاران این فیلم :*************

جزئیات کلید gpg رو چطوری ببینیم؟

خودم همین چند دقیقه پیش این رو یاد گرفتم و طبق معمول مینویسم شاید یکی دیگه استفاده کنه. اوکی من فرض رو میذارم روی اینکه می‌دونین کلید gpg چیه. وقتی میسازیمش همراهش یه سری دیتا ذخیره میشه، و ازمون اسم و ایمیل رو میپرسه دیگه! حالا این جزئیات رو میشه از کلید عمومی در آورد یا استخراج کرد. بات هاو؟ اینگونه:

کل کلید عمومی رو تو یه فایل با پسوند asc ذخیره می‌کنین. بعدش بعنوان آرگومان میدیدش به دستور gpg. نشان دهم با مثال :)) :

gpg PATH/ESME_FILE.asc

اگرم که خواستین اون کلید رو ایمپورت کنین و جزئیاتش رو ببینین:

gpg –import PATH/ESME_FILE.asc

خروجی اینها میتونه اسم یا ایمیل صاحب کلید رو نشون بده.

کوسه رو دنبال کن

یه سایتی رو دیدم که میشه توش کوسه‌ها و لاک‌پشت‌ها رو ترک کرد، خیلی برام جالب اومد. این اسم سایته ocearch . از سال ۲۰۰۷ دارن کوسه‌ها رو ترک می‌کنن. اینطوری که کوسه رو از آب میارن بیرون مثلا روی قایق بزرگشون و به باله‌اش یه ترکر نصب میکنن و هر وقت باله کوسه از آب بیرون باشه، این ترکر یه سری دیتا مثل اینکه کوسه الان کجاست و حرارت آب و اینها رو به جایی میفرسته. به هر کدوم از این موجودات دریایی که ترکر دارن، یه اسم خاص هم نسبت دادن، مثلن اسم یه لاکپشت، ندا هستش. حالا تو این نقشه میشه دید که کوسه ایکس چه ویژگی‌هایی داره، الان کجاست، ازکجا اومده ، چند مایل شنا کرده و … . خلاصه خیلی برای من جالب بود گفتم اینجا هم بنویسم شاید یکی دیگه هم خوشش بیاد.

حالا فیلم آرواره‌ها رو که یادتون میاد؟ :)))) خندم میگیره چون هی دارم می نویسم این فیلم یادتون هست، اون فیلم یادتون هست. اوکی ممکنه این فیلم رو ندیده باشینش، واسه سال ۱۹۷۵ و ساخته حضرت اسپیلبرگه، من نمیخوام داستان فیلم رو تعریف کنم. فقط چند تا نکته، تو این فیلم کوسه‌ها رو طوری نشون داده بودن که تشنه خون انسان بودن و میخواستن انتقام بگیرن و اینکه خیلی باهوش و گرخناک بودند (گرخناک رو خودم اختراع کردم، به معنی ترسیدنی، کاش این کلمه جدید بدست دانیال بهزادی برسه).

ادامه خواندن کوسه رو دنبال کن