خب ما (من و پیامم) تصمیم گرفتیم که یه سفر بریم شمال. دقیقن رامسر رو انتخاب کرده بودیم. تقریبن همون موقعها بود که فیلم خاطرات موتورسیکلت رو دیدیم و اون شور و هیجان سفر با دو چرخه، پیاده رفتن، جاده و دیدن آدمها دوباره تو ما غلیان کرد. تصمیم گرفتیم یه سفر هیجان انگیز داشته باشیم. مسیرمون مشخص شد، پیاده از انزلی به رامسر.
از Google Map استفاده کردیم، مسیرمون رو مشخص کردیم و میدونستیم که هر روز چند کیلومتر پیاده روی داریم و چند ساعت طول میکشه .
بعد شروع به سرچ کردیم که چیا برای سفر نیاز داریم. چه طوری وسایلمون رو تو کوله پشتی بذاریم. چند تا اینفوگرافی و پست خوندم و همینجوری لیستی که نوشته بودیم رو به روز میکردیم . یه سری چیزها رو خط میکشیدیم یه سری چیزها رو اضافه میکریدم .حتا یه سریشونو دو روز مونده به سفر خط زدیم، چون برنامه داشتیم بخرمیشون ولی جور نشد. مثلا به یه دوربین SLR نیاز داشتیم ولی ترجیح دادیم که با همین گوشی و تبلت خودمون عکس و ویدئو رو بگیریم . در حقیقت هدفمون این بود که وسایلی رو همراهمون ببریم که لازم و ضروری هستن.
پدر عزیز پیام هم ۲ تا کوله پشتی و پانچو بهمون دادن، و این باعث شد ما کلی جلو بیفتیم 🙂 خیلی مرسی . خلاصه وسایلمون رو جور کردیم و یه روز مونده به سفر، رفیق عزیزمون امین ضیا رو دیدیم. که یه دو سه تیکه از وسایلها رو سه تایی با همدیگه رفتیم خریدیم. بعد از خرید تو میدون حسن آباد نشسته بودیم و گپ ميزدیم که امین پیشنهاد داد یه کانال تلگرام بزنیم و سفرمون رولاگ کنیم. حتی گفت دونیت هم بذاریم که ما نذاشتیم 🙂 شاید برای سفر بعدیمون یه گزینه دونیت هم در نظر بگیریم :)))))
کانال تلگرام رو هم راه انداختیم و اسمش رو گذاشتیم Try Everything همون شب حرکت کردیم به سمت بندر انزلی، و سفرمون رو شروع کردیم.
خیلی خب این بود شروع سفرمون 🙂 حالاميخوام تجربههایی رو بنویسم که مطمئنم به کار یکی دیگه میاد. تجربههایی که اگه خودمون از قبل داشتیم بهمون کمک زیادی میکرد. سفرنامه ننوشتم، فقط چیزایی رو نوشتم که اگه پیاده یا با کوله پشتی سفر رفتین به کارتون میاد.
روز اول چهارشنبه 28 مهر :
مسیرمون رو که گفته بودم دقیقن با گوگل مپ مشخص کرده بودیم و میدونستیم کجا باید بریم. آب و هوا رو هم چک کرده بودیم و میدونستیم که بارندگی رو میبینیم و هوا ممکنه سرد بشه. با خودمون لباس گرم و شال و کلاه برداشته بودیم. صبح ساعت 7 رسیدیم بندر انزلی و هوا برای ما سرد بود. چون نمیخواستیم سرمابخوریم برای احتیاط لباس های گرممون رو پوشیدیم و راه افتادیم.
تو جاده برای امنیت و حواس جمعی بیشتر از سمت مخالف ماشین ها راه ميرفتیم. یعنی ماشینها از سمت روبروی ما میومدن. اینطوری میبینیم که چطور باید فاصلمون رو تا کناره جاده تنظیم کنیم. کنترلمون بیشتره.
سر راه یه سگ کوچولو دیدیم که گرسنه بود و بر حسب شانس یه کلوچه که تو اتوبوس بهمون داده بودن تو جیب من بود و بهش دادیم تا بخوره. شما فرض کنین چیزی همراهمون نبود! چی میشد؟ تو مسیری که هیچ مغازهای هم نیست که بتونیم چیزی بخریم براش. سفر از همون ساعتهای اولش بهون یاد داد که اگه خودت به نونی یا غذایی نیاز نداری، همراهت باشه چون تو مسیر ممکنه حیوونی رو ببینی که بهش نیاز داره. و مطمئن باشین کلی پیش میاد.
برامون خیلی جالب بود که آدما برامون دست تکون ميدادن و بوق ميزدن . بهمون Hi میگفتن و حتا اینکه به فارسی جواب میدادیم بازم فکر میکردن ما خارجی هستیم. به خاطر یه کوله پشتی و پیاده راه رفتمون. بیشتریها فکر می کنن که با کوله پشتی سفر کردن کار خارجیها هستش. ولی ما سعی میکردیم بهشون بگیم ما فارسی زبون و ایرانی هستیم. و وقتی این رو متوجه میشدن میگفتن چرا اینکارو میکنین و … 🙂
بین راه این ماشینهایی که کنار خیابون میوه میفروشن رو هم از دست نمیدادیم. مزه نارنگی محشر رو تو اتوبان انزلی به سمت منطقه آزاد چشیدیم. فوقالعاده بود ولی بازم از سر بی تجربگی یه کیلو نارنگی و سیب خریدیم و تازه چون نقدمون کم بود ۵۰۰ هم بهمون تخفیف داد. 🙂 یاد گرفتیم که باید تو مسیر حداقل ۱۰ هزار تومن رو داشته باشیم چون همه کارت خوان ندارن.و البته نیاز نبود یه کیلو میوه بخریم چون تو مسیر کلی میوه فروش میدیدیم. ۱ کیلو هم برای کسی که با کوله پشتی سفر میکنه سنگینه.
بعد از سه ساعت اینطورا سنگینی کوله پشتی رو روی کتفهامون حس میکردیم، ولی هنوز نمیدونستیم که چه وسایلهایی اضافی هستن یا نه. فقط احساس سنگینی داشت کم کم اذیتمون میکرد ولی بهش اهمیت ندادیم و ۱۵ کیلومتر راه رفتیم تا رسیدیم به منطقه آزاد انزلی. اونجا استراحت کردیم و صبحونه خوردیم. خب اونروز یاد گرفتیم که تو فاصلههای مشخص مثل 3 کیلومتر اینها توقف داشته باشیم، چه خسته باشیم و چه نه. و خوشبختانه بر حسب اتفاق جایی که توقف کردیم سرویس بهداشتی و آب و اینها داشت. درس بعدی، حتمن باید کنار توقف گاهمون دستشویی و آب و این چیزها باشه . چون واقعن لازم میشه. البته ایستگاههای پمپ بنزین هم میتونن گزینه خوبی باشن.
این مسیر از ترمینال تا جایی که توقف کردیم برای استراحت و صبحونه. منطقه آزاد انزلی
خب ما دو جفت کفش با خودمون داشتیم، یکی برای پیاده روی یکی هم برای بارون و اینها. ولی بعد از عوض کردن کفشهامون و راه رفتن طولانی باهاشون کف پاهونبه شدت درد میکرد. با همین کفشها کوه میرفتیم ولی موضوع همین بود برای کوه مناسب بود نه برای پیاده روی. پس تو سفر بعدیم علاوه بر کفش پیاده روی راحتی، یه جفت کفش مناسب دیگه، هم برای پیاده روی و هم برای بارون و برف باید همرامون باشه.
به خاطر همین کفشهایی که پوشیدیم و البته خستگی اون 15 کیلومتر با کولهپشتی نتونستیم زیاد راه بریم. مسیر بعدیم از منطقه آزاد انزلی تا حوالی خشکه بیجار.
بالاخره نزدیک شهر شدیم ولی تقریبا داشت تاریک میشد و ما قرار نبود تو هوای تاریک حرکت کنیم. مسیر باقیمونده رو با ماشین رفتیم.
بالاخره رسیدیم زیبا کنار و خونهای با قیمت مناسب پیدا کردیم. کلی عرق کرده بودیم و بخاری های خونه تازه روشن شده بودن. هوای خونه سرد بود. به جای اینکه صبر کنیم عرقمون خشک بشه، لباسهامون رو کندیم. من سرما خوردم و شب حسابی تب کردم. و تا فردا شبشم همینطور بیحال و مریض احوال بودم. درس بعدی که یاد گرفتیم همین بود تا خونه رو گرم نکردیم لباسهامون رو در نیاریم چون زود میچاییم. از اونجاییکه تب کردن و این چیزها رو پیش بینی نکرده بودیم، به صاحبخونه گفته بودیم صبح ساعت 8 تحویل میدیم که شد صبح ساعت 12 اینطورا … درس بعدی این شد که اگه خونهای رو میگیریم ساعت خروج رو اونورتر از چیزی که پیشبینی میکنیم بگیم، حالا زودتر هم رفتیم رفتیم.
خب آره دیگه دوش آب گرم بعد از 20 و چند کیلومتر راه رفتن با اون کوله پشتیها میچسبه، بد جور هم میچسبه 🙂 ولی خب لباسهایی که باید شسته بشن هم هست 🙂 . خوشبختانه اینو در نظر داشتیم و لباسهامون رو هم یه آبکشی سطحی کردیم و جلوی بخاری گذاشتیم تا خشک بشه( با خودیم طناب هم داشتیم). و اینجوری دیدیم که نیاز نبود حتما 4 تا زیر پیراهن ورداریم با خودمون یا دو سه تا بلوز و … چون وقتی ما قرار بود هر شب خونهای باشیم که لباسهامون رو بشوریم و خشک کنیم، پس 2 تا تیکه از هر لباس کافیه. یکی رو تو خونه بپوشیم تا راحت باشیم و یکی برای راه. لباسها خودشون حجم زیادی میگیرن و کوله رو الکی شلوغ و سنگین میکنن. البته لباس زیر و جوراب به نظر من بحثش فرق داره. شاید جوراب و لباسی باشه که بتونیم بعد از یه روز استفاده بندازیمش دور و خب حجم زیادی هم ندارن 🙂
اگه بخوام برم روز دوم و سوم و چهارم خیلی طولانی میشه به همین دلیل تیکه تیکه مینویسم. این روز اول بود البته بیشتریهاشو نوشتم، چون روزهای بعدی از تجربههای روز اول استفاده کردیم 🙂
اینم بگم که من عاشق سفر های اینجوری هستم، اما لذت بیشتر این سفر برام این بود که پیامم داشت لذت میبرد و من کیف میکردم. من از لذت پیام لذت میبردم، این برام خیلی خاص بود خیلی.
نه این دفتر به پایان رسیده و میرسه نه حکایت ما 🙂