خوب خوب، این هم از اینفوگرافی استارت آپ ویکند ها در طی این دو سال، از شهریور 91 تا حالا ، به همت کوچه سیلیکون .
دسته: جامعه
قدرت کلمه
همین الان دارم این مطلب رو مینویسم ، یعنی تو ذهنمه و دارم رو این صفحه میارم، خوب دوهفته میشه شاید که چیزی ننوشتم 🙂
الان دارم به کلمه فکر میکنم ، کلمه هایی که پشت هم ردیف میشن و میشن یه جمله، میشن یه کتاب ، میشن یه شعر و ….. و مهم تر میشن اون چیزی که میخوایم برسونیم.
و چرا قدرت داره ؟ اصلن قدرت داره ؟ من که فکر میکنم قدرتمندترین … قدرتمندترین چی بگم ؟ بگم قدرتمند ترین چیزی هست که میشه باهاش حرف زد ؟ اگه نبود چی میشد؟ نمیدونم الان باید بگم قدرتمندترین چی ! ولی چیزی که برام واضحه اینه که قدرتمندترین هستش.
قدرت داره چون با همین کلمات یه عده مسلمون شدن و یه عده نشدن ، قدرت داره چون با همین کلمات به کسی که میخوایمش میگیم دوست دارم (بله میدونم عمل مهمه، تو عمل بایستی نشون داد)، قدرت داره چون با همین کلمات یه عده میشن سیاست مدار، میشن ریئس جمهور و … قدرت داره چون یه عده با آنگ کلمات یه عده میرن میجنگن، قدرت داره که صداوسیما دورتادورش حصاره ،قدرت داره که میان و یه سری کتابا رو ممنوع میکنن و یه سری فیلم ها رو و میشه سانسور … بله قدرتش زیاده و همه هم به این مهم رسیدن.
تو کتابایی قبلنا میخوندم که یه عده گوشاشونو میگرفتن تا قرآن رو نشون و مسلمون نشن !!! حالا هم وضع عوض نشده همونجوریاست، منتها قبلنا یه عده خودشون گوش خودشونو با دست میگرفتن تا نشنون، حالا یه عده میان دست رو گوش آدم میزارن، البته به راههای مختلف، جالب اینکه ماها هم میگیم اوکی محکم تر بزار دستتو تا هیچی نشنوم ، ادامه بده و همینجوری خوبه.
آره متاسفانه و یا خوشبختانه ، دردمون اینه که میدونیم قدرت کلمه رو و یه عده میان و آزادی بیان رو میگیرن که قدرت کلمه رو محو کنن، قدرت کلمه هستا ولی وقتی فضای بیانش نباشه دیگه چه قدرتی؟ هان؟ و یه عده هم میان و چوب پنبه میکنن تو گوشمون، حالا به راههای زیادی …..
دست اونی که چوب پنبه تو گوشمون میکنه رو شاید نتونیم بشکنیم ولی خودمونم نمیتونیم این چوب پنبه ها رو درآریم ؟ همینطوری که تو پست دو تا قبل گفتم بشنویم و فکر کنیم .
بریم تو آینه نیگاه کنیم تا دشمن اصلی رو ببینیم.
بشنویم و فکر کنیم
این شنیدن خیلی مهم هست، خیلیا از ماها تاب و تحمل شنیدن حرفهایی که مخالف نظراتمون هستند رو نداریم! چرا؟
مثلن من میگم من رنگ مشکی رو دوست ندارم چون اکثرن، تو ماتم ها این رنگ رو دیدم (این مثال هست)، حالا یه نفر بیاد و بگه که نه نسرین، رنگ مشکی صلابت داره، من چرا باید جبهه بگیرم که نه تو اشتباه میگی و من درست میگم و یا نمیخوام دیگه صحبت کنم، واقعن چرا؟
چرا ؟ یکی از دلایلش تعصب های بیجا هست، الان نمیخوام بگم کلن تعصب داشتن بد یا خوب هست، شنیدن نظرات مخالف میتونه مارو به فکر بندازه و حتی ممکن هست به این نتیجه برسیم که، ای بابا من داشتم اشتباه میکردم ، حالا اشتباه کردن من در دوست داشتن یا نداشتن رنگ مشکی، شاید توفیر زیادی تو زندگی و ارزش های من نداشته باشه، ولی اگه موردی باشه که من به خاطر تعصب بیجا و جاهلیت، تا آخر عمرم راه اشتباه برم و تو دفاع یا حمله ارزش اشتباه وایسم چی؟
جامعه ای به نام آرایشگاه زنانه
خوب لازمه، میریم آرایشگاه تا موهامونو اصلاح کنیم یا واسه جشنی آماده بشیم و یا هزار تا مورد دیگه که به خاطرش میریم آرایشگاه.اینجا هم مردونه داریم و هم زنونه(مختلط نداریم اگرم داریم خیلی مخفیانه هستن و بامشتریای ثابت).
تو تیتر نوشتم جامعه، خوب طبق تعریف جامعه تو ویکی آرایشگاه هم جامعه محسوب میشه. تعدادی افراد که دور هم جمع میشن و با هم تبادل نظر دارند و احیانن تضادهایی بین ایشون هست.
فقط انجامش بده!
من ترم 3 دانشگاه بودم و به شدت علاقه داشتم که تو رشته خودم وارد یه محیط کاری بشم. و از پارکهای علمی و فناوری به شدت خوشم میومد و به دوستام میگفتم بیاین بریم تو این محیطها . حداقل بریم یه گشتی تو شرکتها بزنیم و انرژی بگیریم.
که البته دوستان منو همراهی نمیکردن. تا اینکه خودم یه روز طرفای ظهر بود رفتم پارک علم و فناوری تو خیابون ارتش بود اونموقع (الان از اونجا رفته) و یه محیط عالی و پر از کار و آدم های باهوش و خاص و نخبه به نظرم اومد,نمیدونم چرا ولی این حس رو بهم داد, با اینکه خیلی خلوت بود.
یه سالن بزرک که شرکتها با پارتیشن از هم جدا شده بودن, و اکثرشون بسته بودن! در نهایت دیدم در یه شرکت بازه و رفتم کنار در واستادم تو نیگاه اول یه شرکت کوچیک و جمع و جور که از نهایت فضاش استفاده کرده بود و فک کنم اون موقع 7 نفری اونجا بودن و سر سیستم هاشون داشتن کار میکردن.
تق تق, در رو محکم زدم تا توجهشون جلب شه چون متوجه من نشده بودن و بلند گفتم سلام. یهو همشون برگشتن طرف من ولی فقط یکیشون سلام داد(اینطور تو خاطرم مونده), آقای X (مدیر عامل شرکت بودن),
گفتم من نستله هستم ترم 3 مهندسی نرم افزار از دانشگاه پیام نور و دنبال کار میگردم و کاری بلد نیستم ولی میتونم یاد بگیرم و مجانی یه مدت براتون کار کنم تا بی حساب شیم, و ایشون با یه لبخند توام با تعجبی گفتن خوب چرا دم در بفرمایین تو بشینین. منم نشستم و سر صحبت باز شد و من بعد یک ماه شدم شاگرد آقای مهندس X تو زمینه تحلیل سیستم های تحت وب با uml.
بعد از این اولین تجربه عالی کار خیلی راحت وارد محیطهای دیگه میشدم و تو رشته های مختلف وب سرک میکشیدم و میرفتم بالا و هنوز هم باید برم بالا چون خیلی پایینم.
کار واسه کسی که بخواد کار کنه هست. من تو هفته ی اولی که تو سایت پونیشا ثبت نام کرده بودم تونستم کار بگیرم چون شدیدن پیگیر بودم و در حال حاضر هم مشتریهای خودم رو دارم و باهاشون کار میکنم و حتی تو اولین هفته ای که اومدم تو توییتر هم یه کار گرفتم پروژه ای واسه دو دفعه پشت سر هم. کلن اراده داشتن تو همه خواسته هامون خیلی مهمه.
منظور اینکه همیشه میشه یه ذره اراده و اعتماد به نفس و صداقت رو برداشت گذاشت تو کوله و رفت تو میدون و پیروز شد . حرکته مهمه.
شاد و امیدوار و موفق باشیم 🙂
عجلش رسید یا عجلش رو آورد ؟(عجلمون میاد یا میاریمش ؟)
واقعن عجلش رسیده بود؟
وقتی به سلامتیمون توجهی نمیکنیم وقتی ورزش نمیکنیم وقتی با بی احتیاطی رانندگی میکنیم وقتی خیلی حرفهای دیگه …
اینا باعث میشن سلامتیمون تو خطر بیفته تا حدی که علم امروزه نتونه کاری برای درست کردنش انجام بده، و مرگ اتفاق میوفته و ما نابود میشیم.
نمیخام به این نتیجه برسم که مرگم دست خودمونه ولی میخام اینو بگم طول عمرمون میتونه دست خودمون باشه.
ادامه خواندن عجلش رسید یا عجلش رو آورد ؟(عجلمون میاد یا میاریمش ؟)
مواظب پیامهامون و حرفامون باشیم چون ممکنه ثبت و ضبط شن
شبکه های اجتماعی زیادی هستن، بعضیاشون برای کار و بیزینس و بعضیاشونم برای ورزشکارا و دوست یابی و همسریابی و ….
بگذریم تو این بین یه شبکه اجتماعی معروفی هست به اسم Linkdin . یه سایت واسه متخصیصین جایی برای به اشتراک گذاری مهارتهای کاریمون رفع ابهامات کاری و شاید درخواست های همکاری.
ولی برای من که خیلی اتفاق افتاده پیشنهاد های عجیب غریبی تو این سایت به من میرسه از هموطنای عزیزم، ایمیل هایی مبنی بر اینکه اخلاق و روحیاتم رو بگم یا مثلن به چیا علاقه دارم و ….
ادامه خواندن مواظب پیامهامون و حرفامون باشیم چون ممکنه ثبت و ضبط شن