کتابخانه عجیب

من از هاروکی موراکامی خیلی خوشم اومده و بیشتر ازش می‌خونم. دیروز بر حسب اتفاق دوباره یکی از کتاب‌هاشو دیدم و خریدم به اسم « کتابخانه عجیب‌ » که مصور هم هست.
کتابخانه عجیب

کتابخانه عجیب شبیه داستان‌های جن و پری هستش. بچه‌ای که تو چنگال آدم‌های بد گرفتار میشه و یه فرشته نجاتش میده. ولی چیز عجیبی تو کتاب هست که نمیفهممش.این کتاب ذهن آدم رو در عین سادگیش مشغول می‌کنه. واقعن عالیه این مرد قلمش ذهنش. محشره محشر.

کتاب در مورد پسر دبستانی‌ای هست که میره کتابخونه، کتاب تحویل بده و بگیره که اتفاق‌هایی براش میوفته. بیشتر از این نمی‌خوام بگم، دوست داشتین برین بخونین.

آهان معرفی کتابی که دستمه : انتشارات : کتاب نشر نیکا و ترجمه : مهدی غبرایی .

پس مغز خامه‌ای خوردن داره.

معرفی کتاب – پس از تاریکی اثر هاروکی موراکامی

عجب رمانی! عجب قلمی! عجب ذهنی! ایول هاروکی موراکامی.

books

طرفای انقلاب قدم میزدیم و رفتیم تو یه کتابفروشی، و من چون تعریف این نویسنده قهار رو شنیده بودم, کتاب پس از تاریکی رو برداشتم ببینم می‌تونم باهاش ارتباط بگیرم یا نه. همون شب شروع کردیم با پیام به خوندنش! عجب رمانیه!! عجب ذهنی داره!! فوق‌العاده است، محشره!

ادامه خواندن معرفی کتاب – پس از تاریکی اثر هاروکی موراکامی

معرفی کتاب غرور و تعصب

این کتاب هم یکی از معدود کتاب‌هایی هست که اول فیلمش رو دیدم بعد کتابش رو خوندم. کتاب غرور و تعصب رو مسئول کتابفروشی‌ای بهم معرفی کرد که ایشون خودشون هم فیلمش رو دیده بودن. ما هم فیلمش رو تهیه کردیم و بعد از اینکه تموم شد گفتم حتما کتابش جذابتره. کتاب رو تهیه کردم و شروع کردم به خوندنش، و جالب اینکه فیلم به کتاب خیلی نزدیک بود. یعنی با دیدن فیلم غرور و تعصب چیز زیادی نسبت به نخوندن کتاب از دست نمی‌دین. هر چند به نظرم کتاب باحالتره و فیلم هم باحالتره. بستگی داره دیگه 🙂

معرفی کتاب غرور و تعصب

ادامه خواندن معرفی کتاب غرور و تعصب

معرفی کتاب دختر کشیش

یه دو هفته (کمتر یا بیشتر) پیش خوندن کتاب دختر کشیش رو شروع کردم. در حقیقت این کتاب رو خریدم چون نویسنده‌اش جورج اورول بود. با پیام جان و دوستان تو یه مرکزی بودیم و یه نمایندگی شهر کتاب هم اونجا بود، کتاب هم آدمو میکِشه سمت خودش. رفتیم تو فروشگاه و  این کتاب چشم منو گرفت و تهیه‌اش کردم و فوق‌العاده از اعتماد به حسم راضی‌ام.

معمولن کتابی رو که جای معرفی داشته باشه معرفیش می‌کنم. بریم این کتاب محشر جورج اورول رو معرفی کنیم:

معرفی کتاب دختر کشیش

ادامه خواندن معرفی کتاب دختر کشیش

معرفی کتاب انسان‌ها هیچ جا خانه نمی‌شود

از کادوهایی که پارسال بی‌مناسبت برای پیام دادم، کتاب‌ انسان‌ها اثر مت‌ هیگ از انتشارات هیرمند و راهنمای کهکشان برای اتو‌استاپ‌زن‌ها اثر داگلاس آدامز از نشر چشمه، بود. یادمه وقتی داشتیم کتاب‌ انسان‌ها رو می‌خوندیم، من تیکه های محشرشو تو توییترم می‌نوشتم و حتا یه قسمت از کتاب انسان‌ها را همون موقع‌ها تو وب‌سایتم نوشتم.

معرفی کتاب انسان‌ها هیچ جا خانه نمی‌شود از مت هیگ

اصلن نمی‌خوام داستان رو لو بدم فقط یه کوچولو به موضوع اشاره می‌کنم:

اندرو مارتین پروفسور و استاد دانشگاه کمبریج هستش که یه مسئله مهم ریاضی رو حل میکنه و خبرش به موجودات سیاره دیگه میرسه. چون اونها نمی‌خوان انسان‌ها پیشرفت کنن این پروفسور رو میکشن و برای تحقیق بیشتر اینکه چه کسایی خبر داشتن که پروفسور اندرو جواب معما رو حل کرده، یه نفر از خودشون رو شبیه پروفسور میکنن و میفرستن زمین و … .

دیگه ادامه داستان رو بابستی خودتون بخونین تا ببینین چی میشه. به نظر من یه کتاب آموزنده هست یه چیزایی رو یاد آدم میاره که هرازگاهی فراموش میکنیم.

من این کتاب رو خیلی دوست دارم و به نظرم کتابی هست که میشه چند بار خوندش. این نظر اینکه کتاب خوبیه فقط نظر من نیست. من و پیام که با هم خوندیم و آبجیمم خوندن و نظرشون این هست که کتاب عالی و فوق‌العاده‌ای هستش 🙂

کتاب همیشه دوست داشتنیه من

الان داشتم ویکی‌پدیا رو می‌خوندم یاد کتاب عزیزم افتادم، خواستم راجع بهش بنویسم. یادم نیست چند سالم بود، این کتابو از کتابخونه خونمون برداشتم و ورقش زدم بعدها شروع کردم به خوندش، و معمولن می‌خوندمش، دیگه تو بین کتاب‌های خودم بود.

goldensky_111600-685538!4_thSm

ادامه خواندن کتاب همیشه دوست داشتنیه من

معرفی کتاب – ربه‌کا

خیلی وقت میشه که کتابی رو معرفی نکردم، البته فک کنم تو توییتر هرازگاهی می‌نویسم که فلان کتاب و بهمان کتاب رو خوندم و چقدر خوشم اومده و حتا تکه‌هایی از کتاب رو هم می‌نویسم. اما خوب بهتره که برای معرفی کتاب، شاید نه‌همه کتاب‌هایی که ميخونم، یه معرفی اجمالی تو سایتم داشته باشم.

معرفی کتاب ربه‌کا

کتاب ربه‌کا (یکی از کادوهای محشری که پیام برای تولد ۳۰ سالگیم داده) یکی از کتاب‌هایی بود که تو کتابخونه‌امون همش بهم چشمک می‌زد. یه دو سه باری حمله بردم سمتش که بخونم ولی اوایلش نثرش طوری بود به نظرم که نمی‌تونستم ادامه بدم و دلیلشم واقعن نمی‌دونم چی بود شاید تنبلی خودم بود. قبل عید یعنی دو روز مونده به سال جدید به خودم قول دادم که که این کتاب رو باید تا قبل سال نو بخونم و تمومش کنم. عصری ساعت ۷ شروع کردم و صبح ساعت ۸ صبح تمومش کردم. موضوع اصلن قولی نبود که به خودم داده بودم، در واقع نمی‌تونستم این کتاب رو بذارم زمین که فردا وقتی بیدار شدم بخونم. اصلن اونقدر درگیرش شدم فقط می‌خواستم بخونمش و وقتی تموم شد هم ناراحت بودم که چرا تموم شد؟! :))

این کتابی که دستمه از انتشارات جامی هستش و به ترجمه استاد حسن شهباز. اینجا مقدمه استاد برای کتاب ربه‌کا رو مینویسم :‌

ادامه خواندن معرفی کتاب – ربه‌کا