معرفی کتاب – ربه‌کا

خیلی وقت میشه که کتابی رو معرفی نکردم، البته فک کنم تو توییتر هرازگاهی می‌نویسم که فلان کتاب و بهمان کتاب رو خوندم و چقدر خوشم اومده و حتا تکه‌هایی از کتاب رو هم می‌نویسم. اما خوب بهتره که برای معرفی کتاب، شاید نه‌همه کتاب‌هایی که ميخونم، یه معرفی اجمالی تو سایتم داشته باشم.

معرفی کتاب ربه‌کا

کتاب ربه‌کا (یکی از کادوهای محشری که پیام برای تولد ۳۰ سالگیم داده) یکی از کتاب‌هایی بود که تو کتابخونه‌امون همش بهم چشمک می‌زد. یه دو سه باری حمله بردم سمتش که بخونم ولی اوایلش نثرش طوری بود به نظرم که نمی‌تونستم ادامه بدم و دلیلشم واقعن نمی‌دونم چی بود شاید تنبلی خودم بود. قبل عید یعنی دو روز مونده به سال جدید به خودم قول دادم که که این کتاب رو باید تا قبل سال نو بخونم و تمومش کنم. عصری ساعت ۷ شروع کردم و صبح ساعت ۸ صبح تمومش کردم. موضوع اصلن قولی نبود که به خودم داده بودم، در واقع نمی‌تونستم این کتاب رو بذارم زمین که فردا وقتی بیدار شدم بخونم. اصلن اونقدر درگیرش شدم فقط می‌خواستم بخونمش و وقتی تموم شد هم ناراحت بودم که چرا تموم شد؟! :))

این کتابی که دستمه از انتشارات جامی هستش و به ترجمه استاد حسن شهباز. اینجا مقدمه استاد برای کتاب ربه‌کا رو مینویسم :‌

داستانی که اکنون ترجمه آن به زبان فارسی به شما تقدیم می‌شود، از آثار جاویدانیست که دلباختگان و هواخواهان فراوانی در سراسر جهان دارد. از هر صاحبدل سخن‌شناسی که اهل مطالعه و جمع آوری کتاب باشد و به یکی از زبان‌های زنده عالم آشنایی داشته باشد، از کتاب ربه‌کا بپرسید، شرحی طولانی درباره هیجان داستان و قدرت قلم سحرآمیز نویسنده آن حکایت مي‌کند.

چه شبهای متوالی که «ربه‌کا» خواب را به چشم عاشقان شوریده دل حرام کرده و چه روزهای دیرگذری که در محافل عشق و ادب قهرمان و حوادث مهیج آن، عنوان صحبت و بحث و مقایسه بوده‌اند.

«ربه‌کا» نخستین بار در بهار ۱۹۳۸ در انگلستان به طبع رسید و در دسترس دوستداران کتاب قرار گرفت. نویسنده بانوی گمنامی بود به نام «دفنه دوموریه» که تا آن تاریخ نام و نشانی نداشت و کسی وی را به نام داستان نویس نمی‌شناخت. اما اولین اثر او به قدری نافذ و دلنشین بود که یک ماه پس از انتشار چاپ دوم آن آغاز شد، دو ماه بعد چاپ سوم و تا پایان آن سال به چاپ هفتم رسید. نام دون موریه با سرعت عجیبی در اذهان مردم انگلیس پیچید و از آنحا به اوروپا و آمریکا رفت.

روزنامه‌ها و مجالات مشهور عصر همه در ستون‌های ادبی خود با ذکر نام نویسنده و اثر شورانگیز او پرداخته و وی را هم ردیف «شارلوت برونته» و «جین آستین» شمردند و کتابش را از ذخایر فناناپذیر و ادبیات زبان انگلیسی به حساب آوردند.

هنوز سالی ار تاریخ انتشار آن نمی‌گذشت که جراید فرانسه و آلمان آن را به زبان خود ترجمه کردند و به صورت پاورقی و کتاب جداگانه منتشر ساخنتد و تعداد چاپ آن را در همان سال‌های نخستین به ۴۵ هزار رساندند. شرکت معظم « یونایتد آرتیستس» با دعوت هنرمندان مشهوری مانند «لارنس الویه» و «جون فونتن» و نظارت مستقیم «داریل زانوک» تهیه کننده مشهور فیلم با عظمی از آن تهیه ردند هنوز مردم جهان خاطره آن را از یاد نبرده‌اند.

تو پاراگراف زیر من فقط اشاره می‌کنم به شروع کتاب و هیچی ازش ننوشتم هر چند تو ویکی‌اش نوشته :)) ولی من خوشم نمیاد داستان رو بگم و خواننده بدونه چی قراره پیش بیاد، لذتی که من بردم به خاطر این بود که نمی‌دونستم قراره چی بشه پس بهتره تو ویکی خلاصه‌اش رو نخونین.

ربه‌کا از زبون دختر خدمتکاری هست -نویسنده تا آخر داستان هم اسمش رو نمیگه بهمون- که با مرد ثروتمندی ازدواج می‌کنه و وارد قصر با فرهنگ و آدم‌های جدیدی میشه که نمی‌تونه خودشو وفق بده و صحبت‌هایی که از خانوم قبلی این خونه -خانوم سابق نزدیک یه سال میشه که تو دریا غرق شده- گفته میشه، باعث میشه که تو شخصیت و زندگی این تازه عروس که عاشق شوهرش بوده، تغییرات ناخوشایندی ایجاد کنه و … . این رمان خیلی عجیب آدم رو درگیر می‌کنه. یه رمان پر حادثه و پر رمز و رازه.

خانوم دافنه دوموریه بهترین اثرش رو به رخ کشیده به نظرم. امروز این پست رو نوشتم چون می‌خوام فیلم ربه‌کا که کارگردان محشری مثل هیچکاک ساختتش ببینم، آخ جوون :))

این کتاب رفت تو لیست بهترین کتاب‌هایی که خوندم.