اینجوری

چرا این‌ها اینطوری پاهاشونو باز کردن نشستن؟ اصلن رعایت نمی‌کنن، شایدم بلد نیستن، شایدم می‌خوان خودشونو به من بزنن، شایدم … چه می‌دونم. یکی نیست بگه مگه مجبور بودی بیای تو این واگن. خب عجله داشتم دیگه مجبور شدم بیام اینجا ایستگاه بعدی پیاده میشم میرم تو واگن خلوت‌تر.

مسافر ۱ : ببخشید؟

من : بفرمایید

مسافر ۱: میشه لطفن جاتونو رو به این خانوم مسن بدید؟ نمی‌تونن واسن

من : بله بله حتمن، بفرمایید

من: خب بهتر من شد، الان راحتم. ای بابا این چرا زل زده به من؟ چه غلطی کردم این‌ها چرا آدم نمیشن، اه.

مسافر ۲ : شما بفرمایید اینجا وایسید تا راحتتر باشید

من : خیلی ممنون از لطفتون خیلی ممنون 🙂

من : دستش درد نکنه آره این گوشه بهتره، تو گوشه واستادن حس بهتری داره تا همش مواظب باشی کسی خودش رو بهت نزدیک نکنه.

پیجر مترو: ایستگاه فلانی

من: بسته دیگه برم اون یکی واگن ها.

من: خیلی خوب اینم از این آخش اینجا بهتر شد.

مسافر ۳ : با من بودین؟

من:  نه نه داشتم با خودم حرف می‌زدم گفتم اینجا بهتر شد.عجله داشتم مترو داشت ‌‌می‌رفت تو یه واگن شلوغ گیر افتادم خیلی سخته خیلی. اون‌ها که اصلا رعایت نمی‌کنن.

مسافر ۳: آره ای بابا. دیرین دیرین دیرین دیرین (صدای زنگ تلفن) ببخشید باید تلفنو جواب بدم. سلام مرسی تو خوبی؟ آره دارم میرم تو کی از سر کار میای؟ چی؟ عجب. اشکال نداره میگردیم دنبال کار بهتر تازه منم می‌تونم کار کنم اون پیشنهاد کارم سر جاش هست. تو بهتری؟ اصلن خودتو ناراحت نکن به خودت فشار نیار. می‌بینمت عزیزم.

مسافر ۳: بیا اینم از این. همسرم بود گویا نتونسته شرایط مزخرف شرکتو تحمل کنه دعواش شده اخراجش کردن.

من: اشکال نداره با هم می‌چرخونین زندگیتونو.

مسافر ۳ : گفته بودم بهش بمونه خونه، بارداره خانومم

من: به‌به به سلامتی مبارکتون باشه، ناراحتش نباش حل میشه همه چی

مسافر ۳ : خب داشتیم میگفتیم آره میبینی این زن‌ها رو اصلن رعایت نمی‌کنن، فقط می‌خوان خودشونو به آدم بچسبونن نمی‌دونم چه مرگشونه.

من: نه خب همشون اینطوری نیستن، خیلی هاشونم واقعن خانومن، یکیشون دید من معذبم گفت بیا این جا این گوشه واسا….

پیجر مترو: ایستگاه بهمانی

من: خوشحال شدم من باید پیاده شم.

تموم شد :)) من معمولن دوست دارم یه چیزایی رو برعکس کنم یا برعکس ببینیم یا اونجوری که دلم مي‌خواد تصورشون کنم بدون حد و مرز و … . پریشب تو تخت خواب که بودم داشتم روزمو مرور میکردم یاد حرف و حدیث‌های مترو افتادم… یهو همه چی رو برعکس کردم و از خودم یه چیزایی رو بهش اضافه کردم و نوشتمش و تو وب‌سایتم منتشرش کردم.

این عکس رو هم الان کشیدم به نظرم باحاله اینجا می‌ذارمش :

Otherview