و این یکشنبه با معرفی کتاب پیرمرد و دریا :
نویسنده: ارنست همینگوی، نویسنده ماجراجوی آمریکایی، برنده جایزه نوبل ادبیات، نویسندهای که تو جنگ جهانی اول و جنگهای اسپانیا بوده و همچنین از علاقه مندیهایش سفر و شکار و ماهیگیری و … بوده.
من از ارنست همینگوی، دو تا کتاب خوندم یکیش همین پیرمرد و دریا و یکی هم وداع با اسلحه، در مورد این نویسنده تو ویکیاش اطلاعات کامل داده خوب ولی من فکر میکنم دقیقن خودش رو تو داستانهاش میاره، جنگ رفته و عاشق شده و … کتاب وداع با اسلحه در همین حول و خوش هست و همچنین یه قایق داشته و ماهیگیری میکرده که پیرمرد و دریا هم که داستان پیرمردی هست که یه قایق داره و ….
این عکس رو انتخاب کردم چون در مورد همینگوی خوندم که به مدت 11 سال یه گربهای داشته و گربهاش تصادف میکنه و دو تا پاش میشکنه و … دست آخر کسی بهش میگه که گربه رو باید بکشه و جواب ارنست “نمیتوانستم ریسک کنم که ویل متوجه شود کسی قرار است او را بکشد…“، ولی نهایتن با تفنگاش کارش رو میسازه.(عمو ویل، اسم گربه ارنست همینگوی)
مترجم: فاطمه اختیار وکالتی
انتشارات: یاران
برگردیم به کتاب، رمان عالیای هستش، راجع به پیرمرد ماهیگیری که تنها هست و خیلی وقت میشه که صیدی نداشته و تصمیم میگیره که بره و یه صید خوب داشته باشه، میره و اتفاقن یه ماهی خیلی بزرگ به قلابش گیر میکنه و …. داستان حول و حوش این هستش که این پیرمرد چه جوری این ماهی غول پیکر رو میاره به ساحل …. نمیخوام توضیح بدم داستان رو ، فقط این که این کتاب داره جنگ پیرمرد با خودش رو با زمونه و زندگی رو برامون نشون میده… (البته نظر منه)، موضوع جالب توجه دیگه در مورد کتاب پیرمرد و دریا این هست که هیچ اسم خاصی در این کتاب نداریم، عناوین شخصیتهای داستان همین پیرمرد و پسرک و … هستن.
یه قسمت از کتاب پیرمرد و دریا :
او زیاد فکر کرد. و در مورد گناه همچنان فکر میکرد. تو ماهی را تنها به خاطر زنده ماندن و فروختنش نکشتی. تو او را به خاطر غرور خودت کشتی. چرا که تو ماهیگیری. او را وقتی که زنده بود دوست داشتی و بعد هم عاشقش شدی. اگر عاشق او بودی چرا او را کشتی؟ یا شاید چیز دیگری در این میان بود.
امیدوارم این کتاب رو بخونین و لذتشو ببرین.
خوب باشین.