خب فاصله کمتر شد و این خوبه. بعد اینکه ضبط کردم یه بار خودم شنفتم فکر میکنم یه ذره تند تند خوندم که کاریش نمیشد کرد در واقع. بعضی جاها نویسنده از این نر طوری حرف میزنه که انگار باید خوشمم بیاد و باعث میشه عصبی شم و منم میخوام فقط اون تیکهها رو رد کنم.
اینم متوجه شدم که اسم کتاب رو رسمن از پس از تاریکی به پس از نیمه شب دارم عوض ميکنم 🙂 یه بارم سر کدوم درس و کدوم کلاس بود یادم نیست گفتن من متنی رو بخونم که من شروع کردم به خوندن که یهو دبیرمون گفت اینجا رو یه بار دیگه بخون که منم دوباره خوندم و بهم گفت این کلمه X دقیقا کجای متن هست؟ دوباره همونجوری خوندم که بغل دستیم گفت نسرین نیگاه این کلمه رو نمیگی . من خودم یه کلمه به متن اضافه میکردم. درواقع یه کلمه رو حذف میکردم و به جاش هم معنیش رو میگفتم چقدر سر این خندیدیم. یه بارم همچین کاری رو سر جلسه پایان ترم حسابان انجام دادم البته در لولهای بالاتر :)) .
بریم بقیه پادکست کتاب پس از تاریکی رو بگوشیم
خب بریم سراغ آهنگها که البته یکی بودن و مثل همیشه عالی:
خب همهاش از یه موزیک بود به اسم Sympathy
حرف آخر هم همین Sympathy