خیلی وقت میشه که کتابی رو معرفی نکردم، البته فک کنم تو توییتر هرازگاهی مینویسم که فلان کتاب و بهمان کتاب رو خوندم و چقدر خوشم اومده و حتا تکههایی از کتاب رو هم مینویسم. اما خوب بهتره که برای معرفی کتاب، شاید نههمه کتابهایی که ميخونم، یه معرفی اجمالی تو سایتم داشته باشم.
کتاب ربهکا (یکی از کادوهای محشری که پیام برای تولد ۳۰ سالگیم داده) یکی از کتابهایی بود که تو کتابخونهامون همش بهم چشمک میزد. یه دو سه باری حمله بردم سمتش که بخونم ولی اوایلش نثرش طوری بود به نظرم که نمیتونستم ادامه بدم و دلیلشم واقعن نمیدونم چی بود شاید تنبلی خودم بود. قبل عید یعنی دو روز مونده به سال جدید به خودم قول دادم که که این کتاب رو باید تا قبل سال نو بخونم و تمومش کنم. عصری ساعت ۷ شروع کردم و صبح ساعت ۸ صبح تمومش کردم. موضوع اصلن قولی نبود که به خودم داده بودم، در واقع نمیتونستم این کتاب رو بذارم زمین که فردا وقتی بیدار شدم بخونم. اصلن اونقدر درگیرش شدم فقط میخواستم بخونمش و وقتی تموم شد هم ناراحت بودم که چرا تموم شد؟! :))
این کتابی که دستمه از انتشارات جامی هستش و به ترجمه استاد حسن شهباز. اینجا مقدمه استاد برای کتاب ربهکا رو مینویسم :