پادکست – از آرزوی آلفرد بودن تا …

فکر کنم آخرای تابستون پارسال بود که قضیه ریختن سطل آب سرد روی سر اومد وسط، تو اون زمانا یه کتابی به دستم رسید و توش یه متنی از صادق زیبا کلام بود به اسم «از آرزوی آلفرد بودن تا ریختن سطل آب سرد روی سر» و سو تیترش هم این بود « عشق و نفرت» من خیلی از اون متن خوشم اومده بود و تو ذهنم بود که حتما صوتی‌اش کنم ولی نمي‌دونم چی شد کلن از یادم رفت تا امروز.

ادامه خواندن پادکست – از آرزوی آلفرد بودن تا …

آدم‌ها همه برابرن

وقتی برابری آدم‌ها تو ذهنم میاد، زن و مرد فقط مطرح نیست، همه آدم‌ها همه آدم‌ها برابرن. چه من ایرانی چه حسن هزاره‌ای چه فلانی تو اروپا، افریقا، آمریکا و … همه برابریم چون همه آدمیم. کسی برتری نسبت به اون یکی نداره. کی گفته جنسیت، رنگ، نژاد، ملیت، دین، سواد، پول، شهرت، این چیزهای مسخره و پوچ میشه دلیل برتری؟ هر کی گفته خیلی نفهم و احمق بوده بدون هیچ شکی. درک و فهم و بینش آدم‌ها مهمه. چیزی که باعث شه بفهمیم همه آدمیم و کسی حق نداره ظلم کنه، حق کسی رو بگیره، بی احترامی کنه، کسی رو تحقیر و مسخره کنه… ایناست که مهمن. نیومدیم به دنیا که چیزهای پوچ رو بدست بیاریم.

ادامه خواندن آدم‌ها همه برابرن

یه عنوان مهربونانه مسخره

امروز یعنی دیروز تو مترو یه مامور مترو یه خانومی رو که داشت تو مترو وسایل می‌فروخت از مترو بیرون برد و وسایلاش رو پرت کرد زمین. من ندیدم و نمی‌دونم به چه کیفیتی بوده چیزی که شنیدم. اصلن هم حواسم نبود چون یه دختر خانوم دیگه‌ای هم با عجله اومد و وسایلش رو گذاشت رو بقل یه خانومی که روبروی من نشسته بودن. و یه خانوم دیگه که سر پا واستاده بود بهم گفت چی شده گفتم نمی‌دونم حتمن اونطرف دعوا شده که یکی دیگه برگشت گفت نه مامور مترو خانومی رو تو واگن دیگه‌ای از مترو انداخته بیرون.

خلاصه مترو که راه افتاد، دختر خانومه اومد وسایلش رو برداره که یکی از اون خانوم‌ها که وسایلش رو گرفته بود برگشت گفت تو حق نداری وسایلت رو بذاری بقل من و همتون پررو هستین میاین تو مترو جای ما رو اشغال می‌کنین جای شما تو مترو نیست . دختر خانومه گفت ببین مشکل ما اینه که سیر از گشنه خبر نداره تو سیری نمی‌فهمی من چی میگم و اون یکی هم گفت نه همه ما مثل هم هستیم منم مثل تو گشنه  هستم. یه خانومی برگشت آروم به اون کسی که معترض شده بود گفت حالا آروم باش چیزی نشده تمومش کن. ولی متاسفانه ایشون خیلی با صدای بلند داشت حرف میزد و کوتاه هم نمیومد.

منم برگشتم گفتم حالا مگه چی شده، تمومش کنین می‌خواستی قبول نکنی تو قبول کردی که نگر داشتی حالا چی میگی؟ گفت نه یهو اومد گذاشت بقل من، منو هل داد… گفتم خب نفهمیدی چی شده؟ بنده خدا هول کرده چرا اینجوری میکنی؟ خوب بود وسایلش رو پرت کنن بیرون؟ می‌خواسته وسایلش رو حفظ کنه از روی عمد شما رو هل ندادن. برگشت گفت نه حق ندارن تو مترو وسایل بفروشن اینجا جای تردد این‌ها نیست! گفتم چی میگی ما باید پشت هم وایسیم کی گفته شما حق داری اینجا باشی و ایشون نه؟ گفت نه مسافرم گفتم نه شما آدمی و ایشون هم و من هم و همه آدمیم. یه دختر دیگه بهم گفت ولش کن می‌دونی مشکل ما چیه، اینه که نمی‌خوایم بهم کمک کنیم .

حرف دختره به نظرم درست اومد نمی‌خوایم به هم کمک کنیم. اینقدر کثیف هستیم که یا بلدیم یه نفرو بندازیم وسط و بقیه بکشیم عقب – وقتی بخور بخوره همه میان سر سفره میشینن می‌خورن ولی وقته یه چیزی میشه که باید واسن همه میکشن عقب بزدل‌های آشغال و یا یکی دیگه رو مینندازن وسط و خودشون باز گم میشن – و یا همه با هم میکشیم عقب. حالا بازم می‌ریم توییت‌های مسخره مینویسیم و ریتوییت می‌کنیم جدی خنده داره. مثل این می‌مونه که یه جایی گند میزنیم جایی که باید وایسیم و باشیم نیستیم و چون نمي‌تونیم جمعش کنیم میریم از یه جای دیگه خوبی ها و مهربونی‌های مسخره می‌کنیم تا عذاب وجدان نگیریم. حال بهم زنه رسمن تهوع آوره.

حالا دولت و قانون‌ها و مسخره بازی یا درست بازی‌هاشون به کنار، چه جوریه که می‌تونیم تحمل کنیم کسی تحقیر شه؟ بابا مگه آدم نیستیم؟ چی هستیم؟ می‌تونم خودمو جای کسی بذارم که از مترو پرتم کنن بیرون و همه هم نگاه کنن فقط … بابا ملت بی وجدانی هستیم. یا دیگه اینقدر دیدیم که عادت کردیم … وای خدای بزرگ انسان بودن داره از بین میره … تهران اینجوریه والا تو تبریز که بودیم گشت ارشاد نمی‌تونست بیاد یه خانوم رو سوار ون کنه ببره چیزی که دیدم پسر‌ها جمع شدن و نذاشتن ولی تو تهران مردم بیخیالن ، نمی‌دونم دو سال پیش اینطور بود شاید الان اونجا هم عوض شده… اینقدر دیدن دیگه عادت کردن و یا میگن به ما چه، به قولی کلاه خودومون رو بگیریم که باد نبره . البته خوب همه به فکر سیر کردن شکم هم هستن دیگه باید نونی ببرن خونه برای خونوادشون حتمن فکر میکنن چرا خودمون رو تو دردسر بندازیم. یعنی این ها طوری کار کردن که مردم به فکرخودشون باشن فقط. در نظام مقدس جمهوری اسلامی.

 

دنیا یه جای خوب برای زندگی

تبریز کوهستانی با آب و هوا و مردمانی خوب، تبریز شهری که نزدیک دو دهه عمرم باهاش بودم، شهری با مردمانی ترک زبان، غیور و مهمون نواز و … حالا عکس زیر شاید واسه تبریز نباشه ولی این زن و لباس و طبیعت و تارش کلن آدم رو می‌بره تو فکر تبریز و ترک زبانها ، حس خوبی به من داد و امیدوارم شما هم حس خوبی بگیرین 🙂

دنیا یه جای خوب برای زندگی
قراریم وطن , ویقاریم وطن

ادامه خواندن دنیا یه جای خوب برای زندگی

اگر روزی جای‌مان عوض شود

میخوام راجع به موضوعی بنویسم که این روزها با ورود زنان به محیط بیرون بیشتر باهاش روبرو میشیم ، تفکرات بیمارگونه هنوز تو جوامع وجود داره مثل اینکه زن هنوز هم از دید جنسی دیده میشه، از یه طرف کباده میکشیم که ال و بل و از یه طرف وقتی با یه زنی روبرو می‌شیم سعی میکنیم به هزار زور و نیرنگ و … تفکرات بیمارگونه‌امون رو پیاده کنیم . (کلی میگم منظورم استثنا ها نیستن)

برابری زن و مرد

ادامه خواندن اگر روزی جای‌مان عوض شود

زن و مرد

 

برابری زن و مرد

داشتم گشتی می‌زدم تو وب (دقت کنین که نو وب گشت می‌زدم نه تو اینترنت) و این عکس توجه‌ام رو جلب کرد، اگه قبول داریم زن و مرد برابرند باید دست به کار بشیم، البته که به نظر من زن و مرد برابرند هر چند تو قبول نکنی.

زن و مرد هر دو انسان و برابرند

در واقع ما خودمون هستیم که جنس دوم بودن رو ساختیم و قبول کردیم و قبولاندیم، وقتی دنبال کسب درآمد نیستیم و می‌شیم یه فرد وابسته و به خاطر همین وابستگی شرایط زندگی سخت و پیچیده رو تحمل می‌کنیم، وقتی تو حرف‌هامون می‌گیم “قول مردونه” وقتی میگیم طرف “مثل مرد می‌‌مونه”، وقتی تو یه جمع می‌شینیم و فکر می‌کنیم از مرد بغل دستی‌مون حتمن کمتر می‌دونیم، وقتی برمی‌گردیم میگیم این کار برای یه زن خیلی بزرگه و یا خیلی سخته و یا تا همین‌جاشم که اومده کلی هست و حتا من قبلن‌ها می‌شنیدم که می‌گفتن از زن کمترم اگه هرچی مثلن، یه دوستی دارم می‌گفت مامانم وقتی می‌خواد قسم بخوره می‌گه به جون تنها بچه‌ام(2تا دختر بودن و یک پسر)، دختر سوت نمی‌زنه، دختر دوچرخه سواری نمی‌کنه، دختر بلند نمی‌خنده، دختر ال نمی‌کنه و بل نمی‌کنه و اخیرن که از زنی شنیدم “زن‌ها چی‌کار دارن بدونن لینوکس چی هست و بخوان از ویندوز کوچ کنن به لینوکس هنوز فرهنگ‌اش تو زن‌های جامعه ما نیست” … ما زن‌ها با این حرف‌ها که از تفکر ما ناشی می‌شن درحقیقت به جنس مرد برتری می‌دیم و می‌شیم جنس دوم، می‌شیم یه زندانی تو قفس شیشه‌ای که دست اول خودمون برای خودمون می‌سازیمش .

درسته قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران هم برابری زن و مرد رو منکر می‌شه، درسته هنوز خیلی از آدما ممکن هست مقاومت کنند ولی ما از خودمون شروع کنیم از خود خودمون از طرز فکرمون از نگاهمون از برخوردامون و … .

زن و مرد دو تا جنس متفاوتند ولی تفکیک جنسیت به معنی برتری جنسیت نیست.

قدرت کلمه

همین الان دارم این مطلب رو مینویسم ، یعنی تو ذهنمه و دارم رو این صفحه میارم، خوب دوهفته میشه شاید که چیزی ننوشتم 🙂

الان دارم به کلمه فکر میکنم ، کلمه هایی که پشت هم ردیف میشن و میشن یه جمله، میشن یه کتاب ، میشن یه شعر و ….. و مهم تر میشن اون چیزی که میخوایم برسونیم.

و چرا قدرت داره ؟ اصلن قدرت داره ؟ من که فکر میکنم قدرتمندترین … قدرتمندترین چی بگم ؟ بگم قدرتمند ترین چیزی هست که میشه باهاش حرف زد ؟ اگه نبود چی میشد؟ نمیدونم الان باید بگم قدرتمندترین چی ! ولی چیزی که برام واضحه اینه که قدرتمندترین هستش.

قدرت داره چون با همین کلمات یه عده مسلمون شدن و یه عده نشدن ، قدرت داره چون با همین کلمات به کسی که میخوایمش میگیم دوست دارم (بله میدونم عمل مهمه، تو عمل بایستی نشون داد)، قدرت داره چون با همین کلمات یه عده میشن سیاست مدار، میشن ریئس جمهور و … قدرت داره چون یه عده با آنگ کلمات یه عده میرن میجنگن، قدرت داره که صداوسیما دورتادورش حصاره ،قدرت داره که میان و یه سری کتابا رو ممنوع میکنن و یه سری فیلم ها رو و میشه سانسور … بله قدرتش زیاده و همه هم به این مهم رسیدن.

تو کتابایی قبلنا میخوندم که یه عده گوشاشونو میگرفتن تا قرآن رو نشون و مسلمون نشن !!! حالا هم وضع عوض نشده همونجوریاست، منتها قبلنا یه عده خودشون گوش خودشونو با دست میگرفتن تا نشنون، حالا یه عده میان دست رو گوش آدم میزارن، البته به راههای مختلف‌، جالب اینکه ماها هم میگیم اوکی محکم تر بزار دستتو تا هیچی نشنوم ، ادامه بده و همینجوری خوبه.

آره متاسفانه و یا خوشبختانه ، دردمون اینه که میدونیم قدرت کلمه رو و یه عده میان و آزادی بیان رو میگیرن که قدرت کلمه رو محو کنن،  قدرت کلمه هستا ولی وقتی فضای بیانش نباشه دیگه چه قدرتی؟ هان؟ و یه عده هم میان و چوب پنبه میکنن تو گوشمون، حالا به راههای زیادی …..

دست اونی که چوب پنبه تو گوشمون میکنه رو شاید نتونیم بشکنیم ولی خودمونم نمیتونیم این چوب پنبه ها رو درآریم ؟ همینطوری که تو پست دو تا قبل گفتم بشنویم و فکر کنیم .

بریم تو آینه نیگاه کنیم تا دشمن اصلی رو ببینیم.