یک منودراما ۳۰ دقیقه‌ای

یادم نیست کجا و کی، ولی یه صحنه‌ای از فیلم «The human voice» رو دیده بودم و دیروز یا پریروز به پیام گفته بودم که این فیلم کوتاهه و تیلدا بازی کرده، حتما وقت باز کنیم باهم ببینیمش. همین یک ساعت پیش دیدیمش.

الان که دراز کشیدم و می‌خوایم بخوابیم داشتم به داستان و بازیگری تیلدا و سگ و صحنه و طراحی لباس و خلاصه همه چی فیلم فکر میکردم؛ داستانش غم‌انگیزه ولی طوری که تیلدا بازی کرده آدم رو جذب می‌کنه. شاید یه کوچولو داستان رو لو بدم، دیگر خود دانید.

ادامه خواندن یک منودراما ۳۰ دقیقه‌ای

و اما اترنال

خب اترنال دیدگان هستیم. گفتم دیگه چه فیلمی مونده، غیر اسپایدرمن، که من نخوام تریلش رو ببینم؟ اصلا و ابدا یاد ماتریکس نبودیم. معمولا تو سینما من دیرتر وارد سالن میشم تا تریلرها رو پخش کنه و من بعد برم. خلاصه دیگه رفتیم نشستیم تو سالن و چراغ‌ها خاموش شد و یکهو تریلر ماتریکس رو صفحه بزرگ ظاهر شد و من ماتم برد و دهنم باز موند. داشتم بازوی پیام رو می‌چلوندم :)))) قلبم اومد تو دهنم. ماتریکس میشه دومین فیلمی که تریلرش از دستم در رفته و دیدم.

و اما اترنال، قرار نیست اسپویل کنم (خنده شدید)، هوممممم خوب بود با اینکه زیاد با شخصیت‌ها ارتباط برقرار نکردم، نتونستم دوستشون داشته باشم یعنی. شاید باید بریم کمیک‌هاشو بخونیم، اینطوری نمیشه. شایدم بازی‌هاشون خوب نبود.

بازیگرها جدید بودن، بعضی‌هاشون رو اصلا نمی‌شناختم. همچنان از بازی آنجلینا جولی خوشم نمیاد، بازی نمیکنه بیشتر ادا در میاره، تصنعیه، انگار تو تئاتر دبیرستانی چیزی داره نقش بازی میکنه. غیر از همین چیزی که نشون میده تو فیلم‌ها نمی‌تونه جور دیگه‌ای بازی کنه؟ مثلا شارلیز ترون رو تو نقش‌های مختلفی دیدیم و تو همه‌شون خوب بوده، حتا اگه عالی نبوده همهش‌، اما ضعیف نبوده. حالا نمی‌خوام آنجلینا رو مقایسه کنم با بازیگری مثل تام هنکس، فقط می‌خوام بگم آنجلینا از نظرم بازیگر قابلی نیست – حالا طرفدارهاش زیاد آتیشی نشن، این فقط نظر منه. هری‌استایلز هم وارد دنیای مارول شد، باید دید چیکار میکنه.

همش می‌خوام بگم فیلم رو زیاد دوست نداشتم، ولی خب فیلم خوبی بود. مثل «بلک ویدو» بد نبود، من که تریلر این فیلم رو ندیده بودم و چیزی که دیدم خب زیاد منو جذب نکرد. اما مثل فیلم ناتاشا سرخورده نشدم، شاید چون انتظار خاصی نداشتم؟! می‌تونه، شاید. اگه الان بخوام از 10 بهش نمره بدم احتمالا 5.5 یا 6 میدم.

بذار ببینیم چی میشه.

فرندلی جسچر

دون دون این؟

عنوان رو باید با لحن خاصی بخونین، مثلن دارین میگین اینهمه دون دون گفتن این بود؟ خب از عنوان که بگذریم چه خوش ساخت بود و دست کارگردان و عوامل جدن درد نکنه. بازی‌ها! واو بازی‌ها عالی بود. اما داستان! داستان رو اگه کتاب رو خونده باشین، حالا چه فارسی چه انگلیسی چه زبون دیگه‌ ای، می‌بینین و خب البته خود کارگردان هم گفته که اقتباسه، آره می‌بینین که بعضی وقتها داستان رو به طور دیگه‌ای جلو برده. من به شخصه داستانی که تو کتاب روایت شده بود رو بیشتر پسندیدم. فیلم فینچر تلماسه بیشتر به کتاب پایبند بود، فقط اینقدر بد ساخته بودن که آدم میگه چیکار کنم که یادم بره صحنه‌های فیلم.

خطر اسپویل فیلم، فرار کنیییییییییین

ادامه خواندن دون دون این؟

کتاب صوتی «برکه آتش» – سومین کتاب «سه‌پایه‌ها»

ببین از کی میشه من و پیام داریم کتاب «برکه آتش» رو صوتی می‌‌کنیم :))) خب خبر خوش و خرم اینکه بلاخره تموم شد. با خودم گفته بودم که همه‌اش که تموم شد یک بار یه پست می‌ذارم، نه اینکه برای هر کدوم یکی. گفتم تنوع بشه ایندفعه و اینطوری بریم جلو، آخه سری‌های پیش هر فصل سری کتاب سه‌پایه‌ها رو که می‌خوندیم براش یه پست می‌نوشتم. بوس و دست مریزاد به خودمون که تمومش کردیم این کتاب رو هم :********* به همین خاطر برای خودمون جایزه خریدیم و خوشحال شدیم 🙂

کتاب صوتی «برکه آتش» - سومین کتاب «سه‌پایه‌ها»

الان نمي‌دونم چرا فایل‌های صوتی این کتاب گم و گور شده رو لپ‌تاپم :)) این پست رو می‌نویسم که تشویق کنم خودمون دو تا رو و خوشحال شیم، اما فردا پس‌فردا همه 9 فصل این کتاب رو تو وب‌سایتم آپلود می‌کنم.

اگر کسی علاقه داشت می‌تونه تو این کانال تلگرام فایل‌های صوتی کتاب برکه آتش رو پیدا کنه و خب روی انکور هم آپلود می‌کردم که از اونجا تو جاهای دیگه هم می‌رفته، مثل اسپاتیفای و بقیه‌.

اوه یه لینک هم بدم به کتاب اول که میشه «کوه‌های سفید» و کتاب دوم که میشه «شهر طلا و سرب».

دست آخر هم اینکه با پیامم گپ می‌زدیم که کتاب چهارم، یعنی یه جورایی میشه کتاب اول سه‌پایه‌ها، رو هم صوتی کنیم یا نه، و تصمیم گرفتیم نخونیم چون «سه‌ پایه‌ها» همین سه تا کتابه، یعنی اصلش همینه. چهارمی چند سال بعدش اومد.

فرندلی جسچر

مرسی دکتر استیون وینسنت استرنج و رفقا

اسپویــــــــــــــل آلـــــــــــــــــرت

فصل اول سری ?…What If تموم شد و عجب سریالی ساخت مارول برامون. دست مریزاد عزیزان. برای یه آن از واچر بدم اومده بود داشتم با پیام بحث میکردم که همش زیر سر اونه که دکتر استرنج تنها مونده. الانم باید تنهایی مراقب دو تا احمق باشه.

خلاصه کلی با پیام در مورد نقش واچر گپ و بحث کردیم و آخرش از سر تقصیراتش گذشتم. البته پیام میگه تقصیری نداره، واچره و قرار نیست دخالت کنه، استرنج همه انتخابهاش با خودش بود. اما دست آخر واچر دخالت کرد! نکرد؟؟؟ اگر قرار بود دخالت کنه همون اول دخالت میکرد و نمی‌ذاشت دکتر استرنج عزیزمون به اون حال برسه. البته که به نفعش شد! نشد؟ مگه همین دکتر استرنج قدرتمند و ایزوله شده‌مون نبود که با کاپتان و استارلرد و بلک ویدو و گامورا و تور و اون پسرعموی نفرین شده تیچالای عزیزمون دنیاها رو نجات دادن؟ پس الان به نفعش بود که از قدرت زیاد دکتر استفاده کنه.

تو کَت من یکی نمی‌ره،‌ میگه من قرار نیست دخالت کنم، ولی دخالت کرد. آره دیگه: چی میشد اگه واچر دخالت کنه امـــــــــــــــــا اونجایی که دلش میخواد.

یه چیز دیگه، دیدید که آیرمن عزیزمون زیاد پررنگ نبود و سرنوشتش انگار همیشه به مرگ ختم میشد؟ چرا آخه؟ 🙁 نوید بازگشت بلک‌ویدو رو هم دیدیم یه جورایی و این چیز خوبی بود، منتظریم که ناتاشا رو تو دنیای دیگه‌ای که بلک‌ویدو عزیزشون رو از دست دادن ببینیم.

ولی دل من آروم نمیگیره که ویزارد عزیزمون اونجوری تنها ایزوله بشه، و اون واچر بره بشینه داستان‌ها رو ببینه و خوش باشه، بعد بگه همه‌تون داستانهای منین و این چیزهااا… نخیرم همچین چیزی نیست.

الان از دست واچر عصبانیم و شاید بعدن ازش تعریف کنم،‌اما الان نه. «چی میشد اگه نسرین از واچر خوشش میومد» رو در پست‌های بعدی میبینیم.

فرندلی جسچر

بوی خون از مراکش میاد

دیشب به انتخاب پیام فیلم «Only Lovers Left Alive» رو دیدیم. اینکه چرا این فیلم رو پیام انتخاب کرد بخاطر بازی تام و تیلدا بود. هر دو بازیگرهای قهاری هستند که ما دوتا خیلی دوسشون داریم. این دو تا لعنتی محشرن، تام که کلا با بازی لوکی حساب خودش رو جدا کرده برای همیشه، این سوای بازیگری محشرش و جذاب بودنشه :*** تیلدا هم خب فوق‌العاده است و بالاخره انشنت وان عزیزمونه :))) همیشه پای مارول در میونه.

فیلم Only Lovers Left Alive

ممکنه یه خورده اسپویل فیلم باشه 🙂 خلاصه حواستون باشه اگه میخواین فرار کنین الان وقتشه.

ادامه خواندن بوی خون از مراکش میاد

ساریمساکچی گلدی

داشتیم کار می‌کردیم که از بیرون صدایی اومد. گوش‌م رو تیز کردم ببینم چی میگه، متوجه نشدم دقیق، به پیام گفتم کیه چی میگه؟ پیام گفت میگه «ساریمساکچی گلدی». ساریمساکچی گلدی یعنی سیرچی اومد یا سیرفروش اومد.

پاشدم رفتم جلو پنجره، پرده رو زدم کنار ولی نتونستم ببینمش. رفتم تو تراس تا ببینمش، گفتم خب بالاخره یکی اومده تو محله و داره داد میزنه که «من اومدم» البته نمیگفتم من اومدم، داشت میگفت سیرفروش اومده، بالاخره همون من اومدم میشه دیگه، گفتم خب برم ببینمش.

از بالکن یا چه میدونم تراس یا هرچیز دیگه‌ای که بهش میگین اومدم تو اتاق به پیام گفتم پیامی فکر کن این آقاهه اومده و داد میزنه «سیرچی اومده» بعد مردم می‌شنون صداش رو و میان تو بالکن و از پنجره‌ها نگاه می‌کنن، یکی هلهله میکنه، یکی اشک شوق می‌ریزه که سیر فروش اومده و با انگشتش گوشه چشم‌ش رو پاک میکنه. یکی با عجله میاد تو بالکن و با شادی داد میزنه که فلانی بیا بیا سیر فروش اومده. یکی از تو پنجره داره برف شادی میزنه تو محله و کِل می‌کشه. بچه‌ها تو محله دنبال سیر فروش راه میوفتن و بالا پایین می‌پرن و سیر فروش داره با شادی و افتخار و ذوق همچنان داد میزنه که «سیرچی اومده».

پیام برگشت گفت نسرین من عاشقتم. گفتم خب این تصور محله خیالی رو اینجا هم بنویسم بمونه 🙂

فرندلی جسچر.