صحنه 15+

امروز تو باشگاه با صحنه بسیار بسیار عجیبی روبه‌رو شدم. نگاهم افتاد بهش و رد شدم و رفتم و بعد گفتم نه نه من از این اتفاق‌ها به‌سادگی رد نمی‌شم.و برگشتم و با موبایلم یه عکس از حادثه گرفتم.

می‌بینین که تو عنوان نوشتم 15+ یعنی 15 سال به‌ بالا ها می‌تونن این رو ببینن. حالا من اینجا از این دکمه‌های مسخره نمی‌ذارم که اگه 15+ هستین کلیک کنین که ادامه رو ببینین و اگه نیستین این یکی دکمه رو کلیک کنین که بگم مطمئنی، مطمئنی نمی‌خوای یه بار در عمرت دروغ بگی و بزنی بالای 15 هستم و ببینی؟ اینجا ما ازت شناسنامه نمی‌‌خوایم! البته این روالی که برای «نخیر بالای 15 سال نیستم» نوشتم رو الکی از خودم در آوردم. کی تا حالا زده من بالای 15 یا 18 و … نیستم؟ کسی نمی‌دونه بعدش چی میشه :)))

ادامه خواندن صحنه 15+

صبح است ساقیا

یکی دو ساعت پیش تو آشپزخونه که بودم یکهو یاد یکی از دوستان دوران ابتدایی‌م افتادم، خودش نه البته، مادرش. سوم یا چهارم ابتدایی بودم یه رفیقی داشتم که موهاش خیلییییییی بلند بود، یه جورایی رنگ موهاش بور بود. کلن موهاش خیلی خوشگل بود. موضوع موهای دوستم نیستش اصلا :))

یه روز تو مدرسه با هم قرار گذاشته بودیم که چون خونه اون‌ها بین خونه ما و مدرسه است، من برم دنبالش و با هم روونه مدرسه بشیم. من فرداش پاشدم و صبحونه خوردم و حاضر شدم و رفتم سمت خونه این دوستم‌اینا. در زدم و مادرش در رو باز کرد. من از دیدن چیزی که دیدم تعجب کرده بودم، صبح ساعت 7:30 اینطورا باید میشد،‌چون ساعت 8 باید سر کلاس می‌بودیم، یعنی 10-15 دقیقه به 8 باید تو مدرسه سر صف حاضر می‌شدیم. مامان دوستم که در رو باز کرد دیدم موهاش رو درست کرده، آرایش کرده، لباس شیک پوشیده، و شماعی‌زاده هم داره میخونه. ساعت 7:30 صبح. خیلی هم خوش‌برخورد و پر انرژی حالمو پرسید و دخترش رو صدا کرد که بیا دوستت اومده.

ادامه خواندن صبح است ساقیا

Enirevlow

به یه کشف خیلی کوچک و شاید بزرگ و مهم (نمی‌دونم اینجاشو هنوز) دست پیدا کردم. چند وقت پیش من دوباره بدنمو سیاه و کبود کردم. نزدیک بود بیوفتم که نیوفتادم، یعنی هنرهای رزمی بخرج دادم و ولو نشدم رو زمین، ولی پام محکم خورد به یه میله آهنی. خلاصه زیاد هم درد نگرفت، اما وقتی رسیدم خونه دیدم پام کبود شده اندازه یه نعلبکی. پر از رنگهای بنفش و سبز و زرد و آبی‌تیره و قرمز و خلاصه آشفته بازاری بود برای خودش.

حالا یه چند روزی هست که کبودی‌ داره کم میشه، نکته اینجاست که طبق مشاهدات این حضرت و حضرت پیام، کبودی‌ها از داخل کمتر میشه. فکر کنین یه دایره توپر دارید و یه دایره کوچک تو مرکزش شکل گرفته و هی داره بزرگ‌تر میشه. یعنی کبودی از داخل به بیرون هی کم و کم‌تر میشه. اینترستینگ نه؟ هومم حالا وظیفه شما اینه که اگر جایی‌تون کبود شد، اولندش مراقبت کنین از خودتون ولی خب همه می‌دونیم که پیش میاد، حواستون باشه که چطور خوب میشه: از داخل به بیرون؟ از بیرون به داخل؟.

درستش این بود که من می‌رفتم در موردش سرچ می‌کردم ولی نرفتم دیگه :)) ولی اگه روال خوب شدن کبودی همین‌‌ طور باشه، آخه چرا؟ مثل صف میمونه؟ کسی که اول بیاد اول میره؟محاسبه زمانش ممکنه مسخره باشه، ولی اول از داخل کبودی شکل گرفته و سریع بزرگ شده، پس اونجا اول خوب میشه؟ میتونه میتونه.

و اما عنوان! از اونجایی که جناب wolverine از اینور زخمی میشد و از اونور خوب میشد و ماها اینطور نیستیم، اسمش رو به پیشنهاد پیامم برعکس کردم و شد enirevlow. اینم اینترنستینگ هوم؟!!!

بی‌ارتباط با موضوعه اما دوست دارم بگم. امروز خیلی اتفاقی بیرون که بودم آهنگ Ode to my family رو شنیدم و دلم برای دولورس تنگ شد! عجیبه آدم دلش برای کسی که فقط موزیکش رو گوش میداده تنگ شه؟ نه اصلا. با اینکه شنفتن آهنگش لذت‌بخش بود اما ته دلمم ناراحت بودم از نبودنش.

جمله آخر خوب

کاندوم انبار کنین

خبر تصویب طرح جوانی جمعیت (O_O) رو شنیدم حقیقتش ماتم برد. آخه تو همین جمعیتی که هست برای مردم چیکار کردن که تازه میخوان بیشتر شه؟ مردم رو کم نکنین نمي‌خواد بیشترش کنین. مردم دارن تو فقر دست و پا میزنن، فقر مالی میاد دنبالش هزار جور فقر دیگه هم میاد. تازه حریم خصوصی مردم هم هست که خب البته براشون مهم نبوده و نیست. وقتی تعیین میکنن که اگر زنی چی بپوشی و چی نپوشی و اگه به دلخواه ما نپوشی سرت رو میکوبیم به ون و میبریمت، دیگه چه بحثی از حریم شخصی مردم مطرحه؟ حریم خصوصی مردم دیگه اونقدر زیر پا له شده که معنی‌ش رو از دست داده، چیزی ازش نمونده.

شعارهای پوچ و توخالی و بی‌معنی و بی‌اساس و بی‌نهایت مسخره و مضحک که بزاین بهتون پول و پله می‌دیم! ماشین جوجه کشی با مزایا. آخه مملکت تو مشکل اقتصادی غرق شده، دست و پا هم نمیزنه دیگه قشنگ رفته تو عمق، بعد از کجا میخوای این پول‌ها رو بدی؟ کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی. کارگرها و کارمندها اعتراض میکنن که پولشون عقب افتاده چند ماه، یا با این حقوق و شرایط خرج خونواده رو نمیتونن بدن. خرج همینی که هست رو نمی‌تونین برسونین بعد میگین نه بیشتر شه و پول و پله میدیم؟ فقر و بدبختی و فساد بیشتر؟

فردا پسفردا شب سر زده میرن خونه مردم با تفنگ وامیسن بالا سر زن و شوهر که یالا یه حرکتی بزنین، یا تایم‌ می‌ذارن که اگه ازدواج کردید سر سال باید یه بچه تحویل جامعه بدید، و الا کاری می‌کنیم که بچگی‌تون فراموش‌تون بشه. کنترل مغز و لباس زن‌ها و مردم رو بدست گرفتن کافی نیست باید کنترل بدن زن‌ها و طرز استفاده از آلت تناسلی مردم رو هم بدست بگیرن. تازه اینم میشه یه دلیل قانونی و شرعی دیگه برای مردها که برن چندتا زن بگیرن،‌ پول و پله هم نمی‌خواد دیگه حتی،‌ دولت پولش رو میده. یه مرد با هزار تا زن و میلیون ها بچه با کلی زمین و پول و هزارها مزایای دیگر. آره آره همینطوره، چرا کاپ درست نمی‌کنین؟

بدبختی دیگه اینکه چند ماه بعد هم انواع مریضی جنسی عود میکنه، سقط‌ جنین تو شرایط ناسالم بیشتر میشه و سلامتی زن‌ها بخطر میوفته، یا دکترها پول خیلی زیاد میگیرن که دلیل پزشکی برای سقط جنین رو کنن، اینم فساد بیشتر. اونقوت کی باید به فکر حل مشکل باشه؟ فکر می‌کنین مسئولهای کشور؟ نخیرم، مردم همه هزینه‌های این طرح بدبخت کننده رو میدن. هنوز کووید 19 داره قربانی میگیره، کی هزینه داد وقتی واکسن نمیاوردن تو کشور؟ مردم هزینه دادن، مردم مردن، خانواده ها داغدار شدن، زندگی‌ها بد و بدتر شد. همیشه مردم هزینه میدن.

مرسی مربی

لیست آهنگ‌های یکی از مربیان یکی از باشگاه‌هایی که میرم خیلیییی بی‌اندازه به سلیقه من نزدیکه و همین باعث شده تقریبا تو همه کلاس‌هاش شرکت کنم.

حالا مگه خودم نمی‌تونم اون آهنگ‌ها رو بشنوم؟ البته که می‌تونم، اما نکته اینجاست که اون فضای و انرژی چندین نفری که همه ورزش میکنیم و مربی داد میزنه و وحشی بازی در میاره رو تنهایی که نمی‌تونم اجرا کنم :)) باید برای اون فضا و شنیدن آهنگ‌های محشرش سر کلاس‌هاش باشم. تازه من تنهایی ورزش کردن رو بیشتر می‌پسندم، چون برنامه خودم رو می‌رم جلو. اما میگم دیگه اون فضا من رو دیونه میکنه و باید باشم اونجا.

یه بار یکی از آهنگ‌ها پخش شد برگشت گفت En sevdiğim şarkı، یعنی بهترین آهنگی که دوست دارم یا همچین چیزی، حتی اولش هم باهاش یه ذره رقصید. من اینقدر خوشم اومد، هم آهنگ عالی بود و هم حس مربی. تازه اون آهنگ رو هم منم خیلی دوست دارم. مربی اگه هستین اینجوری باحال باشین و موزیک و ترانه‌های درست و درمون پخش کنین.

با اینکه احتمال اینکه مربی اینجا رو ببینه و بخونه تقریبا صفره، بهرحال مرسی مربی مرسی که آهنگ‌های خوب گوش میدی و برای ما هم پخش میکنی، قدردانت هستیم، از طرف یکی از شاگردان همیشه حاضر در کلاست :)))

فرندز مرندز رو بیخیال

آخه چیه این Friends این همه مدت به خاطر مانور و تبلیغات زیاد روش، فکر می‌کردیم بهترین سیت‌کامه! ما دو سه هفته پیش سریال Malcolm in the Middle رو تموم کردیم و از نظر من خیلی بهتر از فرندز بود، آدم رو قشنگ یاد بچگی‌ها و شلوغ‌بازی‌ها و شیطنت‌هاش مینداخت :)) . سریال مالکوم جدن خیلی خوب بود، بنظرم خیلیییییییییییی بهتر از فرندز بود. البته پیام همچنان نظرش با سریال فرندزه.

دیروز هم فصل دوم سریال Seinfeld رو شروع کردیم که فوق‌العاده است :))) اینقدر باحاله که نگو و نپرس، خود استندآپ کمدی‌های جری عالیه بقیه سریال هم همینطور. تازه خیلی جاها میبینین که فرندز از ساینفیلد الگو گرفته، البته نمی‌گم این بده یا چی. سوال اینجاست که چطور فرندز اینقدر محبوب شده ولی ساینفیلد و مالکوم نه. نمی‌گم این دو تا سریال محبوب نیستن، اما محبوبیتشون به اندازه فرندز نیست که برای من خیلی عجیبه! سریال‌های ساینفیلد و مالکوم هر دو خیلی خیلی خیلی خیلی بهتر از فرندز هستن.

به خودتون و خانواده‌تون و دوستاتون لطف کنین و بشینین سریال‌های Malcolm in the Middle و Seinfeld رو ببینین. گفتم که ما تازه فصل دوم ساینفیلد رو شروع کردیم،‌ تا همینجاش هم عالیه و امیدوارم همینطور ادامه پیدا کنه. اما به قطع و یقین میگم که سریال مالکوم جدن خیلی لذت‌بخشه و چه بسا نظر شما هم مثل من همین باشه که در برابرش فرندز چیز خاصی نیست.

البته بحث تبلیغات هم میاد وسط تو تعیین و جهت دهی ذائقه و سلیقه مردم. شما همین سریال چی بگم آخه، اسکویید گیم رو می‌گم در نظر بگیرید. سریال مسخره‌ای بود از دید من، من سعی کردم اصلا ازش اسم هم نبرم که قاطی بازی تبلیغاتی نشم. الان دارم بعنوان مثال اینکه تبلیغات چطور یه سریال مسخره رو میاره بالا و میشه پر بیننده‌ترین سریال نتفلیکس، نام می‌برم. هر جا سرت رو برمیگردوندی اسم این سریال بود. تبلیغات کار خودش رو کرد و ما هم همون اوایل دیدیمش، اما بعد دیدنش هیچ‌جا اسمی ازش نمی‌بردم :))) از اون سریال‌هاست که آدم در نهایت فقط می‌تونه بگه «اوکی دیدم» و والسلام.

خلاصه که این دوره و زمونه از اون‌ دوره زمونه‌هایی نیست که آدم بگه جهان و کیهان و کهکشان و هستی داره به من میگه این سریال رو ببین یا اینکار رو انجام بده. نخیر اون چیزی که داره به ما میگه چی رو ببین و چیکار کن تبلیغاته، الگوریتم‌های هوشمندانه‌ و بعضا جاسوسانه هست (اصن همچین کلمه‌ای هست؟ جاسوسانه؟ اگه نیست برسونیدش به دست دانیال بهزادی) که میدونن ما داریم در مورد چی حرف میزنیم و چی سرچ میکنیم و چی میبینیم و بعد برامون چند تا انتخاب کادوپیچ شده میذارن جلومون. و یا نه اصلا چیزی که خودشون ترجیح می‌دن که قراره فروخته بشه، دیده بشه، پسندیده بشه، جا بیفته و … رو کادوپیچ شده می‌ذارن جلومون و اینها رو هی میکنن تو چشم‌مون. بعد کم کم این وظیفه اتوماتیک منتقل میشه به ما مخاطبین، که دانسته و ندانسته کار الگوریتم‌های شرکت‌های غول‌پیکر رو به عهده می‌گیریم.

فرندلی جسچر

خون‌آشام فرضی در دفتر نقاشیم

امروز عصر به سرم زد یه چیزی بکشم، گفتم پیامی طرحی چیزی دیدی که بخوای من بِکِشمش‌، می‌خوام یه چیزی نقاشی کنم. پیام هم گفت آره بذار من طرح بدم. اینو نشونم داد:

این طرح اصلی است که پیام از اینترنت پیداش کرد

چشم‌هاش و دندون‌هاش میگه من خون‌آشام هستم، ما حداقل بعنوان خو‌ن‌آشام قبولش می‌کنیم. آره دیگه بسی خوشمان آمد و گفتم همینو می‌کِشم. این «کسره» زیر «ک» رو نمی‌ذاشتم مثلن می‌خواستین با «ضمه» بخونین و خین و خین‌ریزی به پا می‌شد؟ :’)

من هنوز تمومش نکردم، ولی طرح اصلی رو کشیدم و فردا پس‌فردا وقت باز می‌کنم برای رنگ‌آمیزیش. تا همینجا دو سه تا عکس انداختم از کار خودم و دوست دارم اینجا بذارمش تا فردا پس‌فردا بیام تکمیلش کنم 🙂

خون‌آشام در دفتر نقاشیم
اون موکت‌بر برای همون خین و خین‌ریزی هستش که نوشتم، آهاهاهاهاهاها … ازش بعنوان تراش استفاده میکنم آخه من خیلی حرفه‌ایم.
خون‌آشام در دفتر نقاشیم
اینجا تموم شده فرض کردمش، اما دیدم ایرادات ریزی داره که دست آخر کار می‌ده دستم. پاک کردم بعضی قسمتهاش رو و شد عکس بعدی
خون‌آشام در دفتر نقاشیم
همین‌ رو پسندیدم و تو عکس بعدی فقط پر‌رنگ‌ترش کردم
خون‌آشام در دفتر نقاشیم
وقتی پر‌رنگش کردم دیدم قسمت سینه رو خوب از آب در نیاوردم. ولی اینم موقع رنگ‌آمیزی و سایه زدن اون برآمدگی‌های سینه رو کامل میکنم.

حالا فردا پس‌فردا وقت باز میکنم برای رنگ کردنش و ببینم چی از آب در میاد. در هر حال من دوسش دارم چون بالاخره من کشیدمش :))

بعد اینکه کشیدم و تموم شد، گفتم بذار ببینم ایشون کی هست اصلا! اسم این شخصیت Rindō Kobayashi از انیمه Food Wars!: Shokugeki no Soma است. چشم‌های ریندو زرده و دندون‌هاش مثل گربه‌ است، بنده انیمه اصلا خون‌آشام نیست. اما چه کنیم که ما دوتا بعنوان خون‌‌‌آشام قبولش کردیم. عنوان هم به همین خاطر شده «خون‌آشام فرضی … ».

فرندلی جسچر