یادم میاد چند ماه پیش که داشتم به آهنگی گوش میدادم، یهو یه سری خاطرات از یه برههای مثل فیلم جلوی چشمام اومد، همون لحظه دلم خواسته بود در این مورد بنویسم. البته که نوشتم و این پست بود: تاریخ با رسم شکل. خندم میگیره از ارتباط خیلی زیاده موزیک و آهنگ و خاطره با عنوان پست :))) واقعن چطور این عنوان رو برای اون پست انتخاب کردم؟ 😐 خب الان مهم نیست، بریم به چیزهای بهتری برسیم.
در اون پست در این مورد نوشتم که گوش دادن به موزیک باعث میشه خاطراتی بیان بالا. اگه سوال بپرسین که از کجا بیان بالا، منظورم اینه یهو به یاد آدم بیان. خب من نسرین دارم میخونم و یاد میگیرم، پس میدونم که ممکنه اصطلاحات درستی استفاده نکنم ولی سعی میکنم منظورم رو برسونم و البته سخت نمیگیرم، بگذریم. تو اون پست اشاره کردم به اینکه آیا موسیقی باعث میشه لحظهها بهتر ثبت بشه؟ و در جواب نوشته بودم :
یعنی موزیک باعث ثبت بهتر خاطره ها میشه؟ فکر نمیکنم هر چند من علمی تو این زمینه ندارم. اما پیچیده که نیست، موزیک به یادآوریش کمک میکنه اما چطور؟ نمیدونم.
خب اون موقع نرفتم در موردش تحقیق کنم و بخونم، ولی تو ذهنم مونده بود و امروز دلم خواست یه ذره در این مورد بخونم و بدونم درست فکر میکردم یا نه و مهمتر اینکه جریان چی هست. بریم ببینیم من تو وبگردی چی فهمیدم:
موسیقی در جوامع بوده، جوامع قبل ما، الان و در آینده هم خواهد بود. شما خیلی کم میتونی فرهنگی رو پیدا کنی که موسیقی درش نباشه. من نمیتونم قبول کنم که موسیقی از اقدامات یا ابداعات بشر هست. موسیقی بوده، یعنی وابستگی به بشر نداشته، شاید بهتر باشه اینطور بگیم که بشر ازش الهام گرفته، روش کار کرده و چیز متفاوتی ارائه داده. مثال خیلی نزدیک بدم، تو پست قبلی در مورد «سفر به قونیه» نوشتم که مولانا تو بازار از موسیقیای که تو فضا پیچیده بود به وجد میاد.کسی تو بازار در حال نواحتن آلات موسیقیای نبوده، این موسیقی که تو فضا پخش شده بود در حقیقت ترکیب صدای ضرب مغازههای آهنگری و صدای دستفروش بوده. خب این یه مثال بود، مثال دیگه وقتی میرین جنگل صدای برخورد برگ درختها به هم، صدای باد که از بین درختها رد میشه و … همه اینها با هم ترکیب میشن و من بهش میگم موسیقی جنگل، یا آبشار. در هر حال، بشر از موسیقی طبیعت الهام گرفته و تغییرش داده، ابزارهایی درست کرده که بتونه صداهایی رو ایجاد کنه. ماقبل تاریخ هم ادوات موسیقی بوده، یعنی بشر بهش رسیده بود ولی منتها ابزاری برای رکورد یا ثبت و ضبطش نبوده. انسانهای ما قبل تاریخ هم یک جور فلوت از استخوانها درست کرده بودند.
تاریخ به ما نشان میده که موسیقی چطور روی جامعه موثر بوده. موسیقی به توماس جفرسون کمک میکنه که اعلامیه استقلال آمریکا را بنویسه. جفرسون نمیتوانست بخشی از متن را بنویسد، به همین دلیل ویولن رو بدست میگیره و شروع به نواختن میکنه. موسیقی بهش کمک میکنه که کلمات را از مغزش روی کاغذ بیاره.
بیشتر ما آدمها (نسبت به سن و دلایل دیگه)، انیشتین رو میشناسیم. اتفاقن همه قبول داریم که این آدم، باهوش بوده. بعضی از ماها در مورد زندگی آلبرت انیشتین خوندیم و میدونیم زمانی که آلبرت به مدرسه میرفته، معلمهاش اون رو آدم احمقی میدونستن و میخواستن اخراجش کنن. معلمها به این نتیجه رسیده بودن که هزینه آموزش برای آلبرت انیشتین داره هدر میره. اما مامان آلبرت اینطور باور نداشت و اصلن اینطور فکر نمی کرد که بچهاش احمق هست. مامان و بابای آلبرت در برابر این جریان، برای بچهاشون ویولن خریدن. نتیجه اینکه آلبرت تو ویولن زدن خوب بود. در واقع موسیقی به آلبرت کمک کرد که یکی از باهوشترین آدمها باشه. این حرف رو خود آلبرت انیشتن گفته: دلیل اینکه من باهوش هستم، نواختن ویولون است. انیشتن به موسیقی موتزارت و باخ علاقه بیشتری داشت. یکی از دوستان آلبرت،G.J. Withrow، هم گفته بود که آلبرت انیشتین مسئلهها و معادلهها رو با نواختن پیانو حل میکرد.
خب در مورد واکنش به موسیقی:
واکنش به موسیقی قابل مشاهده هستش. یعنی بشر به موسیقی پاسخ میده. بارها ثابت شده که موسیقی از هر دو راه خوب و بد روی انسان تاثیرگذاره و این اثرات فوری و طولانی مدت هستن. در کل موسیقی با عناصر عاطفی، معنوی و فیزیکی جهان مرتبط هست. تاثیر موسیقی روی حال و احوال و خلق و خوی ما انسانها، برای خودمون هم قابل لمس هستش. موسیقی همچنین توانایی تقویت و یا تضعیف احساساتی از مراسم یا رویداد خاصی مثل خاکسپاری رو داره.
مردم به شیوههای مختلف موسیقی رو درک میکنند و بهش پاسخ میدن. البته به نسبت سطح نوازنده و شنونده، تجربه موسیقی مختلف هست. یعنی یه موسیقدان حرفهای و با تجربه، حسی که از یک تکه موسیقی میگیره کاملا متفاوت از حس یک نوازنده مبتدی نسبت به همان تکه هستش. به همین دلیل هم این دو حس و درک متفاوت از یک تکه موسیقی میتونن همدیگر رو کاملا نقض کنند.
وقتی صحبت از مطالعه واکنش به موسیقی میشه، باید به ریتم هم توجه کنیم. دو واکنش به ریتم وجود داره. این دو واکنش خیلی بهم مرتبط هستن به طوریکه وجود یکی به خاطر اون یکی هست، خیلی سخت میشه از هم جداشون کرد. این دو تا واکنش عبارت هستند از ۱- شنیدن واقعی ریتم و ۲- واکنش فیزیکی به ریتم. ریتم حرکات فیزیکی را سازمندهی میکند و به بدن انسان هم خیلی مرتبط هستش. برای مثال بدن در ضربان قلب، پیاده روی، تنفس و غیره دارای ریتم هستش.
نمیتوان ثابت کرد که دو نفر از شنیدن یک تکه موسیقی، دقیقن یک چیز را حس میکنند. برای مثال اولین مبالغان مذهبیای که به آفریقا فرستاده شده بودند، فکر ميکردند که مردم اونجا ریتم بدی دارند. این مبلغان میگفتند، مردم اونجا طوری روی درامهاشون میزدن که با هم همزمان نبودند. با اینجال بعدها مشخص شد که مردم اونجا پلی ریتمیک پیچیدهای میزدن. در واقع این بیتها برای اون مبلغان خیلی پیشرفته بود و نميتونستند درک کنن.
شناسایی واکنش به موسیقی در بدن انسان خیلی آسون هست. موسیقی کلاسیک دوران باروک باعث ضربان قلب و سرعت نبض جهت آرامش میشود. به همان میزانی که بدن آرام و هوشیار میشود، ذهن بیشتر میتواند متمرکز شود. علاوه بر این، موسیقی باروک، فشار خون را کاهش میدهد و توانایی یادگیری را افزایش میدهد. موسیقی روی دامنه و فرکانس امواج مغز تاثیر میگذارد که این مورد با یک الکتروانسفالوگرام -الکتروانسفالوگرام سیگنالهای الکتریکی مغز را با استفاده از ۲۱ الکترود که به ترتیب خاصی در سطح سر نصب می شوند ثبت می کند- قابل اندازه گیری است. بعلاوه موسیقی روی میزان تنفس و مقاومت الکتریکی پوست اثر میگذارد.
و در مورد قدرت موسیقی روی حافظه و یادگیری:
قدرت موسیقی روی حافظه خیلی جالب است. موسیقی موتزارت و باروک، با الگوی ۶۰ ضربه در دقیقه، نیمکره راست و چپ مغز را فعال میکند. این فعال شدن همزمان مغز چپ و راست باعث افزایش یادگیری و حفظ و نگهداری اطلاعات میشود. پردازش و مطالعه روی اطلاعات، نیمکره چپ مغز را فعال میکنه، در حالیکه موسیقی سمت راست را فعال میکند. البته فعالیتهایی مثل نواختن یک آلات موسیقی، آواز خواندن و غیره که هر دو طرف مغز را درگیر میکنه، باعث میشن که مغز قادر بشه اطلاعات بیشتری را پردازش کنه.
طبق یافتههای The Center for New Discoveries in Learning، با استفاده از موسیقی ۶۰ بیت در دقیقه، توانایی یادگیری حداقل ۵ برابر افزایش پیدا میکند. برای مثال، یونانیهای باستان نمایشنامههای خودشون رو میخواندن چون فهمیده بودن که چطور موسیقی باعث میشود به راحتی به خاطر بیاورند.
دکتر گئورگی لوزانف، یک روانشناس بلغاری، راهی برای آموزش زبان خارجی در یک دوره زمانی معمولی طراحی کرده است. با استفاده از سیستم او، دانشآموزان میتوانند در عرض ۱ روز، تقریبا ۱۰۰۰ کلمه خارجی را یاد بگیرند. میزان متوسط ضریب حفظ و نگهداری دانشآموزان ۹۲٪ بوده. در سیستم دکتر لوزانف از موسیقی کلاسیک دوران باروک که الگوی ۶۰ بیت در دقیقه را دارد، استفاده شده است. او ثابت کرده است که با استفاده از این قطعات باروک میتوان یک زبان خارجی را با بهرهگیری ۸۵ تا ۱۰۰٪ در عرض ۳۰ روز یاد گرفت. میزان یادآوری دانشآموزان او بعد ۴ سال بدون دوره کردن آن لغتها، تقریبن ۱۰۰ درصد بوده است.
در سال ۱۹۸۲، محققان دانشگاه North Texas روی دانشجویان تحصیلات تکمیلی آزمایشی را انجام دادند تا بفهمند آیا موسیقی تاثیری در به یاد آوری کلمات فرهنگ لغت دارد یا نه. در این آزمایش دانشجویان را به سه گروه تقسیم کردند. هر گروه، ۳ آزمون داشتند: پیش آزمون، پس آزمون و یک هفته بعد از این دو آزمون اول، یک آزمون سومی هم بود. تمام آزمونها عین هم بودند. گروه ۱ لغات را با موسیقی بکگراند Handel’s Water میخوانند، از آنها خواسته شده بود که کلمات را تصور کنند. گروه ۲ هم مانند گروه اول کلمات را باید با موسیقی بک گراند Handel’s Water میخوانند، با این تفاوت که نباید کلمات را تصور میکردند. از گروه سوم هم خواسته شده بود که فقط لغات را بخوانند، نه موسیقی بک گراندی در کار بود و نه تصور کردن لغت. نتیجه دو آزمون اول گروه ۱ و ۲ از نتیجه گروه ۳ خیلی بهتر بود. و نتیجه آزمون سوم نشان داد که گروه نتیجه نمرات گروه ۱ از گروه ۲ و ۳ خیلی بهتر است. البته استفاده از موسیقی در حال یادگیری، به خاطر سپاری را تضمین نمیکند، اما باعث بهبودش میشود. موسیقی بکگراند بخشی از فرایند یادگیری نیست، اما همراه با اطلاعاتی که در حال یادگیری آن هستیم وارد مغز میشود. به یاد آوری خیلی بهتر میشود اگر همان موسیقیای که برای یادگیری و به خاطر سپاری استفاده کرده بودیم را برای به یادآوری یا فراخوانی (recall) هم استفاده کنیم. البته تمپو هم اثر کلیدیای از تاثیر موسیقی روی حافظه است.
موسیقیهایی مانند Sonata موتزارت (Sonata for Two Pianos in D) نورونهای مغز را آزاد میکنند به طوریکه به بدن کمک میکند تا آرام شود. اگر دانشجو یا دانشآموزی این موسیقی را قبل از تست یا امتحان گوش دهد، نتیجه بهتری میگیرد. اثربخشی سوناتهای موتزارت در نتیجه تست هوش (IQ) سه گروه از دانشجویان کالج دیده شده است. گروه اول به سونات موتزارت قبل از تست گوش دادند. گروه دوم به یک تکه موسیقی آرامشبخش قبل از تست گوش دادند. گروه سوم قبل از آزمون یا تست IQ به هیچ موسیقیای گوش ندادند. نتیجه گر.ه اول متوسط ۱۱۹ بود و بالاترین نمره را داشتند. میانگین نمره گروه دوم ۱۱۱ بود، و گروم سوم با میانگین ۱۱۰ کمترین نمرهها را داشتند.
William Balach، Kelly Bowman و Lauri Mohler، از دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، به بررسی تاثیر سبک و تمپو موسیقی بر نگهداری حافظه پرداختند. آنها چهار گروه برای یادگیری لغات با استفاده از موسیقی کلاسیک آرام، جاز آرام، کلاسیک سریع و جاز سریع داشتند. هر یک از این چهار گروه برای آزمون فراخوانی به گروههای کوچکتر تقسیم شده بودند. این زیرگروهها هم به دو روش موسیقی یکسان و متفاوت برای یادگیری و به خاطر آوری تست شدند. نتیجه نشان داد که به خاطر یاوری بهتر بود زمانی که موقع آزمون هم همان موسیقیای پخش شده بود که هنگام یادگیری پخش شده بود. این محققان آزمایشهای دیگری نیز انجام دادند و دریافتند که سبک موسیقی تاثیری در یادآوری ندارد، ولی تغییر سرعت یا تمپو موسیقی میزان به یاد آوری را کاهش میدهد.
خب این هم از این.
من چی نوشته بودم قبلا تو اون پست؟ «یعنی موزیک باعث ثبت بهتر خاطره ها میشه؟ فکر نمیکنم هر چند من علمی تو این زمینه ندارم. اما پیچیده که نیست، موزیک به یادآوریش کمک میکنه اما چطور؟ نمیدونم.» تقریبا درست فکر میکردم. یعنی موسیقی تاثیری در پروسه یادگیری نداره، ولی تو به خاطر آوری یا به یادآوری کمک میکنه. اون هم به این دلیل که موسیقی با اطلاعاتی که داریم وارد مغزمون میکنیم وارد مغز میشه و دوباره شنیدنش به مغز کمک میکنه اون اطلاعات رو سریعتر و راحتتر بیرون بکشه. احتمالا به خاطر ریتم و بیت موسیقی هست که مغز اون رو سریع میتونه recall کنه، و بقیه اطلاعاتی هم که همراه موسیقی وارد مغز شدن راحت و سریع recall میشن.
خیلی جالب بود، نه؟ وای عالی بود، یعنی از نظر من عالی بود. حالا اینها به کنار خودمون هم باید تست کنیم. من خودم تست میکنم روی خودم، پیام و دوستام تا ببینم نتیجه چی میشه، نه اینکه باور نداشته باشم نه, برای پیدا کردن و لمس چیزاهای باحال 🙂 الان خیلی هیجانم بالاست. هوم نمیدونمم چرا یاد والتر بیشاپ افتادم.