یه دو هفته (کمتر یا بیشتر) پیش خوندن کتاب دختر کشیش رو شروع کردم. در حقیقت این کتاب رو خریدم چون نویسندهاش جورج اورول بود. با پیام جان و دوستان تو یه مرکزی بودیم و یه نمایندگی شهر کتاب هم اونجا بود، کتاب هم آدمو میکِشه سمت خودش. رفتیم تو فروشگاه و این کتاب چشم منو گرفت و تهیهاش کردم و فوقالعاده از اعتماد به حسم راضیام.
معمولن کتابی رو که جای معرفی داشته باشه معرفیش میکنم. بریم این کتاب محشر جورج اورول رو معرفی کنیم:
یه خلاصه بی انتها از کتاب دختر کشیش :
شخصیت اصلی داستان، دوروتی دختر یه کشیش هست. دوروتی با تفکرات سخت و خشک مذهبی بزرگ شده، هر چند خودش خیلی منعطف تر از آدمهای متحجر رفتار میکنه. خودش رو فوقالعاده آدم با ایمانی میدونه و البته فوقالعاده با ایمان و هرگز سستی و تنبلی تو کار عبادات و کلیسا نداره. دوروتی تمام سختیها و فقر و بیمسئولیتهای پدرش رو به دوش میکشه و به خیلی از مردم فقیر و … کمک میکنه. و همچنین کلی کار داوطلبانه انجام میده.
داستان از جایی ورق میخوره که دوروتی حافظهاش رو از دست ميده و به دلایلی گم میشه (از خونه و محله میره) که اهالی دهکده شروع میکنن پشت این دختر، حرفهای بی ربط و تهمتهای عجیب و غریب زدن، که حتا پدرش (کشیش) باورش میشه و از پذیرفتن دخترش، بعد از اینکه حافظهاش رو بدست میاره امتناع میکنه.
بعد دوروتی وارد یه زندگی جدید میشه و آس و پاسی و هم نشینی با بی خانمانها رو تجربه میکنه. و ادامه داستان ….
🙂 همش دوست دارم بیشتر بنویسم ولی نمیتونم بیشتر برم جلو چون ممکنه از هیجان خوندش کم کنه. خودتون اگه خواستین این کتاب و تهیه کنین و با هیجان و اشتیاق بخونین.
فکر میکنم یه فراز و فرود معنوی و دنیوی رو قشنگ به تصویر کشیده. تمایلالتی که تو دوروتی هست و نیست و دلایل اینها. رسیدین به نتیجهای که دست آخر میگیره و … .
این کتاب یعنی دختر کشیش آدم رو به تفکر میندازه. کتاب با ارزشی هست و من توصیه میکنمش.
کتابی که من خریدم و ترجمه خوبی هم داشت، از انتشارات مجید هست و به ترجمه بهناز پیاده.
اوه راستی معمولن تو ویکی کتاب و فیلمها، داستان رو لو میده :)) من لینک دادم ولی خب خودتون میدونین که میخواین بخونین یا نه. در مورد من که خوندن کتاب برای بار اول باید تازگی و هیجان داشته باشه. دوست دارم اجازه بدم نویسنده کاری رو که دوست داشته با ذهن خواننده بکنه رو لمس کنم نه اینکه از قبل بدونم چه خبره و حسش بره.