دانشجوی ترم اول مهندسی کامپیوتربودم ، ورودی 84، زمان ما اولین درس به اصطلاح کامپیوتریمون پاسکال بود. بهمون کتاب کافمن رو داده بودن و استاد نه چندان با سوادی داشتیم ، به همین خاطر خیلی به دانشگاه و استاد خودمون بسنده نمیکردم و به اساتید دانشگاه آزاد سر میزدم ، چون راحتتر میشد رفت تو دانشگاه آزاد تا سراسری 🙂 آهان من تو پیام نور درس میخوندم .
آره داشتیم با استاد دانشگاه آزاد در مورد سوالاتم بحث میکردیم که من گفتم این نظریه کافمن اشتباه هستش و یه مثال نقض آوردم و استاد به من گفت یعنی میخوای بگی آقای کافمن که از بهترینها هست نمیدونه و تو میدونی؟ :)) من خندم گرفت از نحوه تفکرش واقعن انتظار این جواب رو نداشتم، بهش گفتم من کاری ندارم ایشون کی هست من دارم مثال نقض میارم و خلاصه من رو پیچوند … اونجا بود که فهمیدم مشکلمون از خودمونه و قرار نیست دانشجو باشم و دوباره دانشآموزم … سیستم اشتباه ما رو دانشآموز میخواد (ما جدا از سیستم نیستیم) … همش میگفتم بابا ماها دانشجو هستیم یعنی باید به دنبال دانش بریم چرا هی باید ترجمه بخونیم چرا هی بهمون درس یاد میدین، دانشجو یعنی دانش+ جوی (جویندگی) = کسی که به دنبال دانش میرود و آن را کشف میکند… دوست داشتم خودم پی به سری مسایل برم و مغزم کار کنه و این رو برای همه میخواستم و الانم میخوام .
وقتی دانشآموز هستیم بهمون یاد میدن و ما یاد گرفتن و مغز رو به کار انداختن رو کم کم یاد میگیریم ولی وقتی داریم وارد دانشگاه میشیم به عنوان دانشجو ، سیستم عوض میشه و ماها یاد میگیرم که مساله حل کنیم خودمون به جواب برسیم و اگه جوابی قبلن به مساله ای داده شده وحی منزل نیست میشه توش دست برد، میشه بهینه اش کرد و حتا ردش کرد.
دقیقن یادمه سر کلاسهای هوش مصنوعی و شبکه هم دوباره همون اوضاع پیش میومد ولی همش از طرف دانشجو ها سرکوب میشدم که دارم وقت کلاس رو میگیرم، ولی من این رو حق خودم میدونستم که باید بحث کنم و باید فرضیههام رو بگم چون به نظرم خیلی باحال میومد اینکه یه جواب دیگه ای برای یه مساله پیدا کرده بودم، یه جواب جدید فکر میکردم تحولی میشه، کلی بهم انرژی میداد … ولی نهایتن استاد با لبخند اینکه خوبه که تو فکر میکنی بحث رو تموم میکرد و میگفت باید درس رو تموم کنیم و بچه ها میگفتن از سوالای ایشون که تو امتحان نمیاد و … .
نتیجه : بیزاری من از دانشگاه واستاد و دانشجوها، البته مثلن دانشگاه و استاد و دانشجو. میرفتم اعتراض میکردم و مسئولان میگفتن سیستم دانشگاه پیام نور کتاب محوره و …. تو باید خودت رو وفق بدی و تو وقتهای آزادت به چیزایی که میگی برسی خب … ولی نظر من اینه که دانشگاه باید علم تولید کنه تو هر کجا هست و اسمش هر چی هست … مگه مجبورین هی دانشگاه با انواع و اقسام سیستم آموزشیهای یکی مزخرفتر از اون یکی بزنین ؟ رسالت دانشگاه مدرک با نمرات عالی و یا غیره نیست و حداقل نباید باشه …
جواب خیلی ها در این مورد این بود که توکه اینقدر باهوشی بیشتر میخوندی میرفتی دانشگاه شریف و … خیلی مسخرست این جوابها و این طرز تفکرها به هر دلیلی من نتونستم اونجا یا همچون دانشگاهی قبول شم، من شاید نمیتونم تست بزنم، من کلن نمیتونم امتحان کتبی خوبی داشته باشم همین که میدیدم قبول میشم برگم رو میدادم، به نظرم وقت تلف کردن بود پای امتحان ها نشستن خصوصن تو دانشگاه که فک میکردم رسالت دانشگاه بر پایه علم هست نه نمره، و هزارتا دلیل منطقی دیگه میشه آورد که چرا کسی تو یه دانشگاه معتبرقبول نشده …
من یاد گرفته بودم که درس رو بفهمم نه برای نمره برای خودم درس رو بفهمم. من نمیتونستم درس رو حفظ کنم و اگه درس رو نمیفهمیدم و سوال میپرسیدم و باز هم نمیفهمیدم نمیتونستم نمره بگیرم . یه خاطره از سال سوم راهنمایی امتحان ثلث سومم درس ریاضی ، 4 روز هم برامون وقت داده بودن و من همش بازی کردم و یه روز مونده کتاب روگرفتم دستم و شروع کردم ورق زدم و اسکن کردن و همینجوری ورق زدم و ورق زدم و … همش رو بلد بودم، فک کنم 20 دیقه یا 30 دیقه گذشت و من کل کتاب رو تو مغزم داشتم و نمره خوبی هم گرفتم شاید 18 یا 19 … فهمیدن درس به این میگن (نظر شخصی)، تو دانشگاه هم وضع همین بود اگه میفهمیدم دیگه برای امتحان نمیخوندم ورق میزدم و یادم میومد ولی اگه نفهمیده بودم 3 روز هم میخوندم هیچی نمیشدم :))))
اگه جوونها ماهاییم و آینده رو داریم میسازیم که باید خوب کار کنیم کار منظورم شغل نیستا . منظورم دقیقن کار خوبه مثل اینکه بتونیم خودمون علم رو تولید کنیم به این منظور دانشگاهها سیستمهاشون رو عوض کنن و نمره محور نباشن بر پایه علم برن جلو و دانشجو واقعن دانشجو باشه .. دانشگاهی که ازش مقاله و کار علمی نیاد بیرون که دانشگاه نیست به درد همین مدرکهای دم کوزه میخوره البته نه ها همجین هم دم کوزه نیست … اینقدر جاهایی هستن که برای استخدام مدرک میخوان و کلی امتحان مزخرف باید پاس کنی تا بری اونجا … حالا انواع و اقسام آشنا ها هم بمونن . البته باز هم بماند دکترهای تقلبی و مدرک گرفته و پشت میز نشسته و تعیین تکلیف برای ملت کرده … باید یاد بگیریم که میتونیم نظریهها و فرضیهها رو زیر سوال ببریم بهبودشون بدیم و یا طرحی نو در اندازیم.
این من هایی که نوشتم من نوعی هست، خیلی از ماها حکایتمون اینه ولی مگه میشه چیزی نگفت ؟ مگه میشه گفت اینه دیگه چیکار کنیم ؟ من که نمیتونم با این سیستمها ادامه بدم پس باید کاری کنم و دانشگاهها رو جایی برای تولید علم کنم … من منظورم من نوعی است، من یعنی من یعنی تو و … .
دیگه بسته اینقدر علم ترجمه شده خوندن، نمیگم کلن ترجمه نخونیم بالاخره میخونیم و چیز میز یاد میگیریم و بر همین اساسها فکرمون بیشتر و بهتر کار میکنه و خودمون هم چیزی بهش اضافی کنیم . خودمون هم باید بتونیم علم تولید کنیم خودمون هم باید بتونیم راهحل ارايه بدیم و دانشگاهها باید حمایت کنن تا سطح علمیشون بالا بره تا سطح علمی کشورمون بالا بره کلن اینهمه آدم دارن تلاش میکنن تا علم رو بیشتر کشف کنن چرا ما هم جزیی از این آدمها نباشیم؟ چرا همش پیرو باشیم؟ سطح علمی تو دانشگاه خودمون بره بالا تا دیگه کسی حسرت به دل برای رفتن به دانشگاه های دیگه رو نداشته باشه و بدونه که تو همین سیستم هم میشه به اون چیزی که میخواد رسید، اگه اینطور نشه خیلی از آدمهایی که تو این سیستم بچه گونه جایی برای حرف زدن نداشته باشن این سیستم رو ترک میکنن یا میرن تا بتونن جای دیگه ای حرفشون رو بزنن و یا اینکه شرایطش رو ندارن و ممکنه خیلی از انرژی و استعدادهاشون ندید گرفته بشه تا اینکه کلن از این دنیا برن و متاسفم برای همچین سیستمهایی و برای افرادی که میبینن سیستم اشتباه میره ولی چیزی نمیگن و باهاش میرن .
ماها جزیی از این سیستم هستیم و اگه تغییر کنیم سیستم هم تغییر میکنه، به معنی واقعی دانشجوی باشیم 🙂