فینیکس

فینیکس

روزی که تو بالکن دیدمت (26 مرداد 94) دلم تیکه تیکه شد، زخمی آروم یه گوشه کز کرده بودی، زودی به پیام گفتم یه نفر به کمک ما نیاز داره، پیام هم فکر کرده بود حتمن یه آدم تو آپارتمان روبرویی داره میوفته زود پرید جلوی بالکن و تو رو دید. فکر میکردیم اگه بیایم سمتت هول میشی و راه میوفتی میری از نرده ها میوفتی ولی ضعیف تر از این حرف‌ها بودی آروم نشستی و پیام آوردت تو.

سرت بدجور زخمی بود بال و پرات ریخته بودن، چشم چپت هم وعضش خراب بود. همون لحظه من عاشقت شدم عشقت مهرت به دلم نشست گرفتمت به پیام گفتم زود یه دکتر پیدا کن بریم دکتر حالش خوب نیست. بهت آب دادم کلی آب خوردی کلی خوشحال بودم که آب میخوردی و افسوس می‌خوردم چرا زودتر بالکن رو ندیده بودم. یادمه به پیام گفتم که چرا نشستی پیدا کردی دکتر رو؟ گفت دارم میگردم گفتم زود باش اگه بچه ات بود هم اینجوری راحت میشستی؟ چون پرنده است مهم نیست؟ پیام هم داشت میگشت ولی من هول کرده بودم حالم خوش نبود فینیکس خودمو سرزنش میکردم که چرا زودتر بالکن رو ندیدم. با پنبه و بتادین یه ذره زخماتو تمییز کردم و با باند آروم بستم و تو ذره ای حرکت نمیکردی.

رسیدیم دکتر، گذاشتمت روی جایی که مریض‌ها رو می‌ذاشتن برای معاینه. حالت بهم خورد بالا آوردی دکتر معاینه کرد گفت جمجمه ات آسیب دیده و چشم چپت نمیبینه ولی ممکنه خودشو ترمیم کنه. دکتره گفت زنده نمیمونی، دارو نوشت برات ویتامین ب 1، مولتی ویتامین و دو تا پماد بری زخمات. من الهی برات بمیرم فینیکسی.

رسدیم خونه دوباره حالت بد شد و بالا آوردی. داروهاتو دادم یه ذره نون خیس کردم به زور بهت خوروندم  ولی شب بازم بالا آوردی. از روز بعد قبل از غذا بهت قطره استفراغ می‌دادم و بعد غذا و داروهاتو. سرحال اومده بودی.

بالاتو تمییز میکردی من کیف میکردم تو جات اینور اونور میرفتی من ذوق میکردم که داری خوب میشی. کم کم حس پرواز داشتی بال بال میزدی و اخیرن هم که یه جا بند نبودی همش از کارتن میپردی اینور اونور که بیای بیرون که من میومدم خودم میاوردمت بیرون تو خونه بچرخی. یه بار که حس و حال خوبی داشتی بردمت بالکن هوای بیرون بهت خورد صدای بیرون رو شنفتی یادته چقدر سعی کردی پرواز کنی؟ منم منتظر بودم که بپری ولی نشد کوچولو بودی خب عزیزکم.

مامانم میگفت بیا پیشمون ولی من میگفتم نمیتونم فینیکس رو تنها بذارم اگه روزای دیگه بود باکله میرفتم ولی تو پیشم بودی ، من باید پیش تو میبودم تا خوب شی، نرفتم. یادته تو بغلم نشسته بودی یهو پاشدی پریدی رو  میز و رفتی رو کیبورد فقط دوست داشتی بپری اینور اونور پیش خودم میگفتم مثل خودم وحشیه شبیه هم بودیم. پریروز یهو دیدم نیستی پا شدم اینور و اونور و نگاه کردم زیر صندلی و میز اینها نبودی رفتم آشپزخونه نبودی خم شدم زیر کابینت رو دیدم یه گوشه واستاده بودی خندیدم که چرا اونجا رفتی آوردمت بیرون گذاشتمت رو پام و زودی می‌خواستی فرار کنی یه جایی پیدا کنی و زود دری… یادته؟ چقدر میخندیدم از این کارات. دیگه بوی تو رو میدادم خودم دستمام بوی تو رو میداد، میدونی عزیزم اصلا ناراحت این موضوع نبودم چون عاشقت بودم. قرار بود بعد از 10 روز ببریمیت دکتر ولی من گفتم فردا بریم دکتر فردای اون روز میشد دیروز. خوشگلم من عاشق شلوغ بازیهات بودم عاشق بودنت، هیچ وقت نمی‌خواستم تا ابد نگرت دارم دوست داشتم خوب شی پرواز کنی بری حتی اگه من رو یادت هم نمیموند. تو عزیزمی.

دیروز (۲ شهریور-94) صبح حالت بد شد فکر کردم چون پریروز خیلی پریدی پات درد میکنه ولی حالت جور دیگه بد بود آخه همیشه اونموقع ها خودتو میکشتی که بیای بیرون ولی این بار آروم بودی اومدم پیشت بهت آب دادم خوردی بعد سرتو هی میکشیدی به دستم انگار میخواستی بگی نازم کن یا مریضم یا .. من بمیرم واااست فینیکسم من بمیرم واست جیکولو

آوردمت بیرون جلو چشم خودم بعد دیدم نه حالت داره بد میشه زودی رفتیم بیمارستان پاسداران تو راه دیدم هی دهنت رو باز میکنی فکر میکردم تشنه ای مونده بودم چی کار کنم وقتی رسیدم دکتر گذاشتم رو پیشخون یهو وا رفتی آقاهه زودی بردت تو ظرف اکسیژن گذاشتت نمیتونستی نفس بکشی عزیزکم. منم داشتم میمردم منداشتم تیکه تیکه میشدم تا پیام رسید دکتر رو پیج کردن اومد گفت چی شده چی دادین بهش گفتم هیچی داروهاش و نون خیس شده. یه ذره با سرنگ یه چیزی بهت دادن معاینه ات کردن و دوباره گذاشتنت تو ظرف و رفتن …. من آواره بودم داشتی درد میکشیدی بال بال میزدی دهنتو باز میکردی سرتو اینور اونور میچرخوندی… کاش من جای تو بودم کاش من جای تو درد میکشیدم عزیزکم. دیگه ثابت شدی بی حرکت … عزیزمممم من برات بمیرم عزیزممم فینیکسم همیشه پیشمی همیشه یادت حست عشقت تو قلبمه تو ذهنمه.

دکترا گفتن احتمال زنده موندت صفر بود خیلی ضعیف بودی … من رفتم تو حیاط به آسمون نگاه کردم به خدا گفتم بی انصافی خیلی بی انصافی تو آسمون به این بزرگی فینیکس زیادی میشد؟ چرا فینیکس؟ چرا من ؟ پیام اومد بیرون تو رو تو دستمال سفید پیچونده بودن من داغووووون شدم هیچ نمیدونستم باید چی کار کنم فقط میخواستمت فقط میخواستمت زنده شی باشی عزیزکم سلامت باشی خوش باشی و پرواز کنی. چرا رفتی؟ رفتیم بالاتر یه فضای سبزی بود تو سایه یه گوشه پیام یه جایی برات کند تو رو گذاشت اونجا و خاکها رو ریخت روت یه سنگ هم گذاشتیم.

فینیکسم دوست دارم فکر کنم اینها رو میبینی اینها رو میخونی حس من رو میفهمی عشقمو بهت میفهمی … آخه این چه دنیاییه؟؟ خدا احتمالا بیکار بودی گفتی چی کار کنم چی کار نکنم زدی و اینجا رو خلق کردی ؟؟/ باید بگم کارت درست نیست من که خوشم نیومده چیزی رو که میدی چرا میگیری؟ چرا عذاب میدی؟ چرا فینیکس یه جوجه کوچولو باید اینقدر عذاب بکشههههههههههههههههه؟ هااان؟؟؟؟ انتظار تشویق داری؟ انتظار تشکر داری؟ بازم میخوای عذاب بدی؟ بده عذاب بده

فینیکس

فینیکس از نظر من تو خوشگلترین بامزه ترین شیطون ترین جیگرتون و عزیزترین پرنده تو کل عالم هستی تو برام خیلی با ارزشی تو برام خیلی مهمی. همیشه پیشمی همیشه باهامی همیشه همیشه همیشه :*