آی که چقدر داستانهای جلال آل احمد میچسبه، اخیرن علاقه زیادی به نوشته های بزرگ علوی و آل احمد پیدا کردم. به نظرم خیلی واقعی تر هستن. البته من فقط به داستانهای رئال علاقه ندارم ولی اگه سبک داستان واقعگرا یا رئال هست باید جدا واقعی باشه. چون همیشه همه چیز خوب نیست، امید هست ولی همیشه همه چیز اونطور که میخوایم نمیشه و این واقعیته ولی گفتم که امید همچنان هست.
آپدیت 27 دسامبر 2020: اجازه صوتی کردن به شرط نداشتن درآمد ازش داده شده.
فکر کنم این داستان رو نزدیک 5 بار برای خودم خوندم و دقیقن سه بار هم ضبطش کردم، ولی خب این آخری به نظرم خوب اومد که میذارمش اینجا.
اسم کتاب هست « حرف زدن همه جا ممنوع است! »، نویسندهاش خانم کارن جوی فاولر و مترجمش ثنا نصاری. این کتابی که دست منه از انتشارات مشکی هستش. یه کتاب کوچیکه با صفحات A5 که سر جمع 48 صفحه داره و قیمتش هم 4 تومنه.
این دفعه فکر ميکنم نسبت به دفعات قبلی شمرده تر میخونم، در حقیقت چون دوست دارم راحت باشم به خودم زیاد گیر نمیدم، ولی نمیخوامم طوری باشه که نا مفهوم باشه. حالا سعی میکنم ولی خب توصیه مستر یودا رو هنوز فراموش نکردم. اوه راستی هر چند بازم بعضی جاها انگار نامفهوم هست، هوووم ولی جدن دارم خوب و خوبتر میشم.
چند هفته بعد … بعله بلاخره من بعد مدتها یه داستان کوتاه ضبط کردم، خسته نباشم واقعن 🙂
خب این هفته داستان روزه ات را با گیلاس باز کن رو صوتی کردم، خودم که از این داستان خیلی خوشم اومده خیلی خیلی کلن از این کتاب خوشم اومده یا بهتره بگم از نویسنده کتاب ” مردی که گورش گم شد “، یعنی حافظ خیاوی . و این سری داستان اول این مجموعه داستان رو آماده کردم .
کتابی که داشتم و الان دستم نیست انتشارات نشر چشمه هستش 🙂 … سعی کردم آروم و شمرده بخونم و حس هم داشته باشم و به قول کامنتهای دوستان زامبیوار نرم جلو، تا چه در نظر افتد
تو پست مربوط به کپی رایت در تولید پادکست گفتم که دارم اجازه میگیرم و خوشبختانه اجازه صادر شد. من ممنونم از مدیریت نشر ماهی و جناب عزتالله فولادوند مترجم محترم کتاب آزادی و خیانت به آزادی ، که به من اجازه انتشار رو دادند.
یه توضیح کوچیک بدم که این کتاب به تفکرات 6 متفکر که در قرن 18 بودن میپردازه که دنبال آزادی بشر بودن ولی در حقیقت از دشمنان سرسخت آزادی به شمار میاومدن.
البته قبلش بگم که این پادکست رو قبل از اجازه ضبط کرده بودم به همین خاطر دارم میگم که هنوز اجازه نگرفتم و … . خب الان اجازه دارم 🙂 دیگه نتونستم تغییرش بدم .
شما بشنوین که من اجازه گرفتم با خوشحالی 🙂
و یه مورد دیگه اینکه یه قسمتیش ممکنه مبهم باشه اونم به این خاطره که نگفتم این داخل پرانتزه 🙁
جا داشت که بیشتر وقت میذاشتم ولی نشد، اما دارم سعی میکنم که بهتر شم تو این زمینه .
امروز جمعه است و طبق روال هر جمعه یه پادکست داریم، و قرار بود فصل 9 کتاب قلعه حیوانات رو داشته باشیم که من فکر کردم که پادکست چرا ادبیات رو باید خیلی خیلی زودتر بشنویم و نباید تامل کنم برای انتشارش.
معرفی کتاب چرا ادبیات بارگاس یوسا
نویسنده این کتاب آقای بارگاس یوسا هستن، این کتاب توسط عبدلله کوثری از انتشارات لوح فکر ترجمه شده . کتاب چرا ادبیات درباره ارزش ادبیات صحبت میکنه که ما چیستیم؟ با ادبیات چه خواهیم بود؟ چرا کتابهای چاپی نباید حذف شوند؟ چرا باید کتاب بخوانیم و ادبیات خوب چیست و … .
قسمتهایی از کتاب چرا ادبیات :
ادبیات عشق و تمنا را عرصهای برای آفرینش هنری کرده است. در غیاب ادبیات اروتیسم وجود نداشت و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصل خیالپردازی ادبی است، بیبهره میماند. بهراستی گزافه نیست، اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بیسوادی که سریالهای بیمایه تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر میدانند. در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات میشود، نخواهد بود و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
پادکست چرا ادبیات
پادکست چرا ادبیات رو من با جادیعزیز ضبط کردم، جادی جان لطف کرد در واقع، و من همیشه ممنونش هستم، جادی یک انسان مفید و با ارزش برای جامعه است. (جادی جان مرسی و من خیلی دوست دارم)، اميدوارم لذت ببريد .
دانلود نسخه ogg
ظرفيتاش يه خورده زياد شد، بنا به دلايلي نشد كه حجماش رو كم كنم.
داستان کوتاه این جمعه: لاک پشن پر حرف
گوینده : داریوش غفار نژاد (پسر خاله من)
بی مقدمه چینی، من خونه خاله ام بودم و یه پسر خاله عالی دارم به اسم داریوش، وقتی ایشون از مدرسه تعطیل شدن با دوستاشون یه دو ساعتی رو مشغول گپ زدن بودن و بعد وقتی اومدن خونه تلویزیون رو روشن کردن و نشستن پاش، منم داشتم نیگاش میکردم بعد 3 دقیقه گفتم داریوش جان کتاب داستان داری؟ گفت بله دارم و رفت یکیشو آورد، گفتم برام میخونی؟ خوشحال شد گفت آره میخونم و بعد شروع کرد به خوندن و گفتم عزیزم صدای تلویزیون اجازه نمیده قشنگ گوش کنم و بعد تلویزیون رو خاموش کرد و شروع کرد به خوندن به فکرم رسید که صداشو ضبط کنم.وقتی به خودش گفتم خوشحال شد.
درسته که این کتاب برای گروه سنی ما نیست ولی هدف من از این کار ترویج کتابخوانی بود، اینکه تلویزیون همیشه خوب نیست و نباید عادت کنیم به روشن کردن و نیگاه کردن به هر چی که قراره به خوردمون بدن. همیشه خوب نیست چون میتونیم تلویزیون داشته باشیم ولی ما کنترلش کنیم نه تلویزیون ما رو، چیزی که میخایم رو ببینیم.
کتاب بخونیم و لذتشو ببریم.