زود عادت میکنیم
که بچههایی رو تو خیابون ببینیم که دارن کار میکنن، به جای اینکه تو مدرسه باشن یا پی بازی کردنشون،
که به بچههای بی سرپرست و بد سرپرست تجاوز بشه و از کنارش رد شیم،
که فقر فرهنگی و مادی هست و طبیعیه باید باشه انگار،
که ببینیم کسی رو به نا حق کتک بزنن یا بهش ظلم بکنن و ما چیزی نگیم،
که خیلی راحت جلو چشم ما ها زنان رو بگیرن ببرن چون موهاشون بیرون بوده احیانن
که از ترس سکوت کنیم،
که اگه عادت نکنیم نمیذارن آب خوش از گلومون بره پایین،
که اگه قانونی به میل ما برنگشت فراموشش کنیم تا دوباره بحثش داغ شه
که ارزش های انسانی رو فدای ارزش های بازاری کنیم
که بهم خیانت کنیم، دروغ بگیم،
که زندگی نکنیم