چند شب پیش برای شام رفتیم بیرون. من یه ظرف غذای دریایی سفارش دادم و خب به جزئیاتش نگاه نکردم که چی داره و چی نه. تو ظرف غذا یه چیزی بود که برای من ناشناس اومد، یه ذره ازش چشیدم و دیدم خب مزه و بافتش هم عجیبه. به پیام گفتم که ببین به نظرت این چیه، خیلی غریبه. پیام گفت نه من نمیخورم :)) (چون قبلش به زور بهش میگو داده بودم، بعد کلی چیز میز خورد که بشوره ببره)
خلاصه پیامم گفت دوباره منو رو بگیریم و به لیست قشنگ نگاه کنیم تا ببینیم چیه دیگه، اینطوری اگه نخواستی نمیخوری خب. از اونجاییکه میدونستم چیز عجیبیه، حداقل برای من، و احتمالا اگه بدونم چیه اصلن نمیخورمش، تند تند تند تند همشو خوردم و از روشم یه نوشیدنی و بعدش گفتم حالا منو رو بگیریم. منو رو گرفتم و خوندم و سرچ کردم فهمیدم چی خوردم. پیام هم هی عکسش رو نشون میداد که ببین چی خوردی، برگشتنی هم میخواست من رو از جلوی ماهی فروشیای چیزی رد کنه و بصورت لایو بهم نشون بده :))
خب چون میدونستم حتمن ماده مغذیای داره و خب اولین بار بود همچین چیزی رو میچشیدم، ندونستن و خوردنش رو به دونستن و نخوردنش ترجیح دادم. پشیمون هم نیستم، اتفاقن از اون جمله کارها و تصمیمات باحال و هیجانانگیز بود. بماند که کلی هم مواد خوب جذب کردم :))
بعدش هم کلی سرچ کردم و خوندم در موردش. دوباره همچون چیزی رو سفارش میدم؟ ایدهای ندارم، بستگی به زمان و مکانش داره. در کل تجربه خوبی بود و نوشتنش برام خالی از لطف نیست 🙂