خب اینم فصل سوم کوههای سفید با عنوان راهی به سوی دریا، از مجموعه سهپایههای جان کریستوفر. انگار یه ذره تند تند خوندم. در حقیقت من همونجوری که حرف میزنم و شایدم یه خورده آرومتر داشتم میخوندم، اما به نسبت بیشتر مردم این طرز خوندن من میشه تند تند خوندن. نسبیه! خواستم توضیح بدم نمیدونم چه دردی رو دوا میکنه. اما میخوام در نهایت، اگر عمری باشه و این رو تموم کنم، چیز خوبی از آب در بیاد پس باید قول بدم به خودم که شمرده یا آهسته بخونم از این به بعد. I have spoken.
پادکست کتاب کوههای سفید – فصل سوم : راهی به سوی دریا
دیشب خواب معلم فیزیک سوم دبیرستانم رو دیدم. خیلی دوسش داشتم و شاگرد محبوبش هم بودم. یعنی فراتر از محبوب و من غمگینش کردم و ازش عذرخواستم ولی از من دلخور شده بود و نمیدونم الان کجاست و چیکار میکنه. امیدوارم اول از همه تو این دنیا باشه، سلامت و شاد.
من تو درس فیزیک خیلی خوب بودم، یعنی به خاطر علاقهام به فیزیک بود شاید. این معلممون من رو یک طرف میذاشت و بقیه رو طرف دیگه. مثلن سوال میپرسید و میگفت کی میاد پا تخته حل کنه؟ و چند نفر دستمون رو بالا میگرفتیم. به من نگاه میکرد میگفت نه قاسمی تو دستت رو بنداز، این سوال برای اینهاست ساده است تا بتونن حل کنن، حل کردن این برای تو چیزی نیست! یا میگفت من برای تو سوال خاصی در نظر دارم. و بعدش یه سوال عجیب غریب مینوشت که نکته مهمی توش بود و میگفت قاسمی این سوال برای تو هستش بیا حل کن. و خودش میشست لب میز، پاهاش رو مینداخت روی هم و انگار داشت به چیزی که خلق کرده نگاه میکنه، تو نگاهش غرور عجیبی بود و همیشه تحبیب و تشویقم میکرد.
اما من اذیت میشدم، من از این ارفاقها از این اینکه با بقیه بچهها نبودم و احساس میکردم سر زنگ فیزیک جدا افتاده هستم در عذاب بودم. کلا از این جریان تو خاصی بقیه نه، تو باهوشی بقیه نه، تو اذیت بودم. دوست نداشتم اوضاع رو. اون همه تشویق و اون نگاه پر غرور و لبخند رضایت بخشش برای من هیچ تشویقی نبود، در واقع من ناراحت میشدم. من مدرسه و درس رو به دید تفریح نگاه میکردم که با بچهها بگم و بخندم و شاد باشم، نه اینکه کسی من رو جدا کنه و بگه تو خاصی چون اینحرف حتا اگر درست بود در نتیجه اش شادیهای من رو میگرفت، من برا ی تشویق شدن مدرسه نمیرفتم، البته که عاشق درس خوندن بودم، یعنی درس خوندن چیز یاد گرفتن برام تفریح و لذت بخش بود، اما نمره برام مهم نبود هرچند اهل رقابت هم بودم و به شدت هم اما بگیر و نگیر داره.
یک روز دل به دریا زدم رفتم تو اتاق معلمها، تنها بود، بهش گفتم که من دوست ندارم بین من و بچهها فرقی بذارین. بذارین منم سوالهای معمولی رو حل کنم، برای من سوال خاص طرح نکنین، از من تعریف نکنین، بین من و دوستام جدایی میوفته و من نمیخوام این رو. بهم گفت اما تو واقعا شاگرد زرنگ و باهوشی هستی، نذار دوستات عقب نگرت دارن. گفتم اونها دوستان من هستن. ناراحت شد خیلی ناراحت شد و من از دست خودم عصبانی شدم، عذرخواهی کردم و اومدم بیرون.
اینم فصل دوم از پادکست کتاب کوههای سفید، چقدر خوب شد که نذاشتم به دو هفته برسه. از خودم راضیم. هر چند فکر میکنم یه ذره بعضی جاهاش رو تند تند خوندم، اما خودم که گوش کردم واقعن لذت بردم. دیگه هر کسی هم گوش کنه باید لذت ببره، اگه نبره مشکل از من نیست :))))
پادکست کتاب کوههای سفید – بخش دوم : نام من اوزیماندیاس است
خب خب بازم تصمیم گرفتم یه کتاب دیگه رو صوتی کنم. کتابی که انتخاب کردم کتاب اول از چهارگانه سهپایهها به نویسندگی جان کریستوفر با عنوان کوههای سفید هستش. هنوز نمیدونم هر هفته یه فصلش رو میخونم یا هر دو هفته اما بالاخره قصدم این هست که این چهارگانه رو صوتی کنم، یا کم کمش کتاب اولش رو.
ژانر کتاب علمی-تخیلی و برای گروه سنی نوجوانهاست. من که نوجون نیستم، اما خوندم و لذت بردم. اینها رو باید مینوشتم تا یه کمی بدونین قراره چی بشنوین.
پادکست کتاب کوههای سفید – بخش اول : جشن کلاهکگذاری
چند وقت پیش یه پادکستی گوش میکردم که میگفت گویا دانشمندها بالاخره راز راه راههای گورخر رو کشف کردن ! خود سوال خیلی جالبه! این اصلا برام سوال نشده بود، یعنی همونطور که برام سوال نبوده که چرا پوست ببر و یوزپلنگ اونطوری یعنی یکی راه راه و یکی دایره دایره، یا پوست ما اینطوریه بدون راه راه و دایره و خط و خوط دیگه! به همین خاطر وقتی این پادکست رو گوش کردم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که چقدر ساده دارم از همه مشاهداتم میگذرم؟! چرا برام سوال نبوده؟ حالا از گیرودارهای ذهنم میگذرم و چون این سوال و جوابش برام جالب اومد تو وبسایتم مینویسمش. سوال: چرا پوست گورخر راه راه هستش؟ جواب :
گویا دانشمندها بیش از یک قرن هستش که در حال پیدا کردن این جواب هستند. بهمین خاطر اخیرن اومدن اسبها رو با پوشوندن کت راه راه سیاه و سفید شبیه گورخر کردند. و دریافتن که این هم نوعی استتار هستش. مشاهدات دانشمندها نشون داده که حشرهها هم به اسبهای معمولی و هم اسبهایی که کت گورخری پوشیدن نزدیک میشن، و روی اسبهای معمولی میشینن و ولی نمیتونن روی گورخرهای فیک بشینن.
خب چند وقت پیش با دوستان راجع به موز سبز حرف میزدیم، یعنی من شروع کردم که تو فلان فروشگاه رفتم و موز سبز داشت، کی میره موز کال بخره آخه؟ و دوستم گفت اتفاقن میخورن و مشتری هم داره. گفتگوی ما که ناقص موند چون بحث تو بحث اومد، اما من تو ذهنم موند که حتما در این مورد تحقیق کنم بخونم ببینم چه خبره و چرا یه عده دوست دارن موز سبز و کال بخورن؟ و منم تست کنم و ببینم نظرم چیه. الان نتیجه تحقیق و چیزهایی که خوندم درباره موز سبز خوردن داره؟ یا بهتر بگم چه موزی رو انتخاب کنیم رو اینجا مینویسیم. برای من مفید بود میتونه برای کسی دیگه هم مفید باشه، یا طبق معمول خودم کیفور شدم و دوست دارم بنویسمش.
با همین عنوان میریم جلو. چرا ورزش میکنیم و نتیجه نمیگیریم؟ یعنی به استعداد بدن ربط داره؟ هوم! دیدین یا شنیدید بعضیها میگن فلانی یه ذره ورزش میکنه و سریع نتیجه میبینه، فلانی هر چقدر ورزش میکنه لاغر نمیشه؟ یا هر چی کم هم بخوره باز چاق میشه، فلانی اصلا استعدادش رو نداره و مهم نیست چقدر ورزش میکنه هیچ فرقی نمیکنه، یا فلانی ورزش میکنه و رو فرم اومدنش پیشکش فقط بدتر نشه. خب از نظر من که به استعداد و اینها ربطی نداره، یعنی واقعا نداره. یعنی یه عده استعداد دارن یا بینظرین و اون یکیها نه؟ نه، آدم یا یه کاری رو بلده و توانایی و اراده رو داره برای انجامش یا نه. به قول کیسی با بازی فوقالعاده دنزل واشنگتن عزیزم تو فیلم man on fire :
There’s no such thing as tough. There’s trained and untrained. Which are you?
پس ما شاید درست آموزش ندیدم که نتیجه خوب و اون چیزی که باید و شاید رو نمیگیریم.
خب ببینیم ما چه چیزهایی رو درباره ورزش کردن و نتیجه نگرفتن یا گرفتن نمیدونیم و به چیزهای دیگه ربط میدیم :
50% نتیجه خوب یا بد مربوط به تغذیه است. نمیشه 5 روز هفته رو ورزش کرد، از طرفی سوخت خوب به بدن نرسوند و انتظار نتیجه خوب رو داشت.
تغذیه خوب شامل پروتئین، سبزیجات، میوه و چربی خوب و به اندازه هستش.
نکته مهم دیگه در مورد تغذیه خوب اینه که 3 وعده غذایی در روز رژیم خوبی نیست، باید 6 وعده کنیم، فاصله ها کمتر و کمیت کمتر ولی سالمتر و بهتر. بهتر یعنی شامل چربی خوب، پروتین بهتر مثل ماهی به جای گوشت قرمز و سبزیجات و اینها. و صد البته باید آب فراوان به بدن برسونیم. مثلا در روز 2/5 لیتر تا 3 لیتر آب بنوشیم.هیدرات بودن بدن خیلی مهمه.