این شنیدن خیلی مهم هست، خیلیا از ماها تاب و تحمل شنیدن حرفهایی که مخالف نظراتمون هستند رو نداریم! چرا؟
مثلن من میگم من رنگ مشکی رو دوست ندارم چون اکثرن، تو ماتم ها این رنگ رو دیدم (این مثال هست)، حالا یه نفر بیاد و بگه که نه نسرین، رنگ مشکی صلابت داره، من چرا باید جبهه بگیرم که نه تو اشتباه میگی و من درست میگم و یا نمیخوام دیگه صحبت کنم، واقعن چرا؟
چرا ؟ یکی از دلایلش تعصب های بیجا هست، الان نمیخوام بگم کلن تعصب داشتن بد یا خوب هست، شنیدن نظرات مخالف میتونه مارو به فکر بندازه و حتی ممکن هست به این نتیجه برسیم که، ای بابا من داشتم اشتباه میکردم ، حالا اشتباه کردن من در دوست داشتن یا نداشتن رنگ مشکی، شاید توفیر زیادی تو زندگی و ارزش های من نداشته باشه، ولی اگه موردی باشه که من به خاطر تعصب بیجا و جاهلیت، تا آخر عمرم راه اشتباه برم و تو دفاع یا حمله ارزش اشتباه وایسم چی؟
مگه ما انسانهای مسخ شده ای هستیم که نمیتونیم فکر کنیم؟ اگه نیستیم پس باید نظرات مخالف رو بشنویم و فکر کنیم و بعد نتیجه بگیریم و راه و روش رو تغییر بدیم. شنیدن نظرات موافق که واقعن کار خاصی نیست، تو هم موافقی منم موافقم چرا بشینیم هی از موافقت هامون بگیم؟ خوبه که بعضی وقتها باورها و ارزش های خودمون رو زیر سوال ببریم، شاید از خواب بیدار شیم و شاید پشتش وایسیم.
(یه عکس دیگه برای برابری مرد و زن 🙂 )
روشهایی داریم که بعدها تبدیل به ارزش و باور و … میشن و بعدها بهش ایمان میاریم از سر همین نشنیدن نظر مخالف و فکر نکردن هست، بشنویم و فکر کنیم و بعد نتیجه بگیریم شاید واقعن مسیرمون درسته پس محکمش میکنیم شاید اشتباه، پس عوضش میکنیم.
و اینکه میدونیم که داریم راه رو اشتباه میریم ولی مصلحت میدونیم بنا به دلایلی، مثلن دلیل شخصی، قابل بحث هست ولی نه الان ، از این دسته نباشیم که تا نظر مخالفی رو میشنون به سرعت گر میگیرن و دادوبیداد راه میندازن و یا محل رو ترک میکنن، به این میگن جاهلیت.(درسته که نباید با هر کسی بحث کرد و … ولی منظور من این نبود.)
انسان به قدرت فکر کردنش هست که انسانه. اگه نمیخوایم بشنویم و فکر کنیم که انسان نیستیم، آزاد نیستیم، مسخ شدیم.
بشنویم و فکر کنیم.