یادم نیست کجا و کی، ولی یه صحنهای از فیلم «The human voice» رو دیده بودم و دیروز یا پریروز به پیام گفته بودم که این فیلم کوتاهه و تیلدا بازی کرده، حتما وقت باز کنیم باهم ببینیمش. همین یک ساعت پیش دیدیمش.
الان که دراز کشیدم و میخوایم بخوابیم داشتم به داستان و بازیگری تیلدا و سگ و صحنه و طراحی لباس و خلاصه همه چی فیلم فکر میکردم؛ داستانش غمانگیزه ولی طوری که تیلدا بازی کرده آدم رو جذب میکنه. شاید یه کوچولو داستان رو لو بدم، دیگر خود دانید.
یه منودراما ۳۰ دقیقهایه خیلی خوبه، البته آدم میگه چرا همش میخواد مهربون و خوب باشه، باید نشون بده عصبانیتش رو، چرا برای نشون دادن احساساتش که عصبانیت هم جزیی ازش هست داره عذرخواهی میکنه… خب نویسنده من که نیستم، و داستان هر طوری که هست یه جورایی خوبه.
اوه حالا این وسط منم که کشته مرده موی کوتاه هستم، عطشم برای کوتاه کردن مو دوباره برگشت. ولی خب به پیامم قول دادم کوتاه نمیکنم تا مدتی. حتا گفتم ببین پیامی این مدلی هم به من خیلی میادها، پیامم گفت موی کوتاه و بلند در مورد تو فرق نداره، به تو همه مدل میاد؛ من بلند دوست دارم، تو هر کاری میخوای بکن. :`) ولی من فعلا کوتاه نمیکنم.
خلاصه که سی دقیقه زیاد نیست، نگاه کردن به بازیگری زیبای تیلدا خیلی لذتبخشه. با نوشتن در موردش به فکر کردن بهش هم خاتمه بدم و ما بریم که بخوابیم.
اینم صفحه ویکی داستان.
ایندفعه به جای «فرندلی جسچر» بنویسم… هوممم چیز جالبی بنظرم نمیاد، همون فرندلی جسچر.