پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۲ – ساعت 3:58

پس از تاریکی رو تا فصل ۱۱ خوندم، الانم فصل ۱۲ رو آپ کردم. این کتاب تموم شه، ببینیم چی میشه. تو انتخاب موسیقی بین متن نتونستم اون آهنگ رو با صدای برایان پیدا کنم 🙂 همون آهنگه ولی با صدای یه بنده خدای دیگه.

ادامه خواندن پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۲ – ساعت 3:58

پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۱

پس از تاریکی رو تا فصل ۱۰ خونده بودم، جایی که اری سایی چشماش رو باز کرد، بلند شد و می‌خواست بره بیرون و … . حالا بریم ببینیم چی به سر ماری و تاکاهاشی میاد.

ادامه خواندن پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۱۱

موسیقی و مغز

یادم میاد چند ماه پیش که داشتم به آهنگی گوش می‌دادم، یهو یه سری خاطرات از یه برهه‌ای مثل فیلم جلوی چشمام اومد، همون لحظه دلم خواسته بود در این مورد بنویسم. البته که نوشتم و این پست بود: تاریخ با رسم شکل. خندم میگیره از ارتباط خیلی زیاده موزیک و آهنگ و خاطره با عنوان پست :))) واقعن چطور این عنوان رو برای اون پست انتخاب کردم؟ 😐 خب الان مهم نیست، بریم به چیزهای بهتری برسیم.

در اون پست در این مورد نوشتم که گوش دادن به موزیک باعث میشه خاطراتی بیان بالا. اگه سوال بپرسین که از کجا بیان بالا، منظورم اینه یهو به یاد آدم بیان. خب من نسرین دارم میخونم و یاد می‌گیرم، پس می‌دونم که ممکنه اصطلاحات درستی استفاده نکنم ولی سعی می‌کنم منظورم رو برسونم و البته سخت نمی‌گیرم، بگذریم. تو اون پست اشاره کردم به اینکه آیا موسیقی باعث می‌شه لحظه‌ها بهتر ثبت بشه؟ و در جواب نوشته بودم :

یعنی موزیک باعث ثبت بهتر خاطره ها میشه؟ فکر نمیکنم هر چند من علمی تو این زمینه ندارم. اما پیچیده که نیست، موزیک به یادآوریش کمک میکنه اما چطور؟ نمیدونم.

خب اون موقع نرفتم در موردش تحقیق کنم و بخونم، ولی تو ذهنم مونده بود و امروز دلم خواست یه ذره در این مورد بخونم و بدونم درست فکر می‌کردم یا نه و مهمتر اینکه جریان چی هست. بریم ببینیم من تو وب‌گردی چی فهمیدم:

موسیقی و مغز
عکس از این سایت: https://www.cmuse.org/five-curious-facts-about-music-and-brain-damage/

موسیقی در جوامع بوده، جوامع قبل ما، الان و در آینده هم خواهد بود. شما خیلی کم می‌تونی فرهنگی رو پیدا کنی که موسیقی درش نباشه. من نمی‌تونم قبول کنم که موسیقی از اقدامات یا ابداعات بشر هست. موسیقی بوده، یعنی وابستگی به بشر نداشته، شاید بهتر باشه اینطور بگیم که بشر ازش الهام گرفته، روش کار کرده و چیز متفاوتی ارائه داده. مثال خیلی نزدیک بدم، تو پست قبلی در مورد «سفر به قونیه» نوشتم که مولانا تو بازار از موسیقی‌ای که تو فضا پیچیده بود به وجد میاد.کسی تو بازار در حال نواحتن آلات موسیقی‌ای نبوده، این موسیقی که تو فضا پخش شده بود در حقیقت ترکیب صدای ضرب مغازه‌های آهنگری و صدای دست‌فروش بوده. خب این یه مثال بود، مثال دیگه وقتی میرین جنگل صدای برخورد برگ درختها به هم، صدای باد که از بین درختها رد میشه و … همه اینها با هم ترکیب میشن و من بهش می‌گم موسیقی جنگل، یا آبشار. در هر حال، بشر از موسیقی طبیعت الهام گرفته و تغییرش داده، ابزارهایی درست کرده که بتونه صداهایی رو ایجاد کنه. ماقبل تاریخ هم ادوات موسیقی بوده، یعنی بشر بهش رسیده بود ولی منتها ابزاری برای رکورد یا ثبت و ضبطش نبوده. انسان‌های ما قبل تاریخ هم یک جور فلوت از استخوانها درست کرده بودند.

ادامه خواندن موسیقی و مغز

سفر به قونیه و سلسله تصادفات لذت بخش

پیام برای تولد امسالم برنامه سفر به قونیه رو چید 🙂 مرسی پیامم :** برا توضیح بگم که من خیلی مولانا و شمس رو دوست دارم. خب همین الان فهمیدم که من تو سفرنامه نوشتن هم خوب نیستم ولی می‌نویسم ببینم چی در میاد.

اول اینکه خیلی خوش گذشت، یعنی سفر بیشتر اوقات خوش می‌گذره، هر چند بستگی به دلیل، هدف از سفر،آدمش و همسفر/همسفرهاش داره. تو این سفر به من و پیام که خیلی خوش گذشت و امیدوارم هر کسی دلش سفر می‌خواد زودی براش مهیا بشه و بره.

ادامه خواندن سفر به قونیه و سلسله تصادفات لذت بخش

داشتم سرمو می‌خواروندم

اینکه میگن وقت برای سر خواروندن نداریم، در واقع یه جورایی بهونه است!؟ نمی‌دونم شاید باشه شایدم نه، خیلی بستگی به آدمش، اولویتها، تمایلتاش و خیلی چیزای دیگه داره. خلاصه کنم اینکه وقت کردم سرمو بخوارونم و تو همین حین اومدم یه سر به وبسایت عزیزم بزنم. یه دونه پلاگین نیاز به بروزرسانی داشت 🙂 چرا یه دونه؟ جوابش ساده است چون اصن روش هیچی نصب نیست و این مزیتی هست برای منی که سرمو دیر به دیر می‌خوارونم احتمالا.

حالا آدمی که سرشو دیر به دیر می‌خوارونه که یه جورایی نشون می‌ده کف سرش یا موهاش تمییزه دیگه 🙂 یعنی تند تند دوش می‌گیره، و این یه جورایی نشون می‌ده آدم منظم و تمییز و ال و بلیه. احتمال دیگه اینکه شاید اصن طرف تاس باشه؟ آدمی که تاس باشه سرشو می‌خوارونه؟ من تا حالا تاس نبودم و نمی‌دونم -کچل بودم- اما تو فیلم‌ها دیدم که آدم تاس دستشو روی سرش می‌کشه. از طرفی فرضن کسی که سرشو دیر به دیر می‌خوارونه و یعنی تند تند میره دوش می‌گیره هم ميتونه پرمشغله باشه، یعنی دوش گرفتن و تمییز بودن منافاتی با پر مشغله بودن نداره. یه چیز دیگه اصن کی گفته کسی که سرشو میخوارونه حتمن سرش چرب یا کثیفه؟ می‌تونه دلیل دیگه داشته باشه. خدای بزرگ واقعن چه اصراری به تحلیل الکی این جمله “وقت برای سر خواروندن ندارم” دارم؟

به جوابش فکر نکنین، چون جواب این سوال اصن مهم نیست، مهم اینه که اومدم تو وبسایتم و یه چیزی نوشتم و خودم حال کردم.

تا باد چنین بادا

 

پادکست کتاب پس از تاریکی – ساعت 3:25 صبح

چقدر خوبه که فاصله این پادکست از قبلی کم شد و امیدوارم همینطوری کم بشه و این پروژه رو تموم کنم. نه اینکه عذاب داشته باشه، نه خیلی هم لذت بخشه اتفاقن، ولی خب بالاخره کاریه که باید تموم کنم 🙂

خب خسته بودم و سرما هم خورده بودم ولی خیلی بد نشده و خوبه که ضبط کردم، آفرین به خودم.

پادکست کتاب پس از تاریکی فصل 10

این هم نسخه آزاد ogg

برای دانلود نسخه mp3

🙂

پادکست کتاب پس از تاریکی – ساعت 3:07 صبح

:)) خب چه وقفه‌ای افتاد. در هر حال موضوع مهم اینه که بریم ادامه داستانمو بخونیم. من که خاطرم نمونده بود تا کدوم فصل رو خونده بودم، خب تا فصل 8 یا بخش 8 کتاب پس از تاریکی رو خونده بودم و الان میشه فصل 9‌امش.

پادکست کتاب پس از تاریکی فصل ۹

این هم نسخه آزاد ogg

برای دانلود نسخه mp3

لینک آهنگها رو هم بعدا می‌گذارم.

خب بعدن شد و اینم لیست آهنگها:

اولی رو یادم نیست، از shazam باید پیداش کنم که بعدن پیداش می کنم.

Bluebird – Charles Bukowski

Stand by Me – Ben E King