ترانه شکارچی سزن آکسو

سزن آکسو

AVCI

شکارچی

Sen beni üzemezsin

تو نمی‌تونی منو ناراحت کنی

Zaten çok üzgünüm

همین‌جوری‌شم خیلی ناراحت هستم

Nereye baksam acı

هر جا رو نگاه می‌کنم، غم و درد هست

Nereye baksam acı

هر جا رو نگاه می‌کنم، غم و درد هست

Ben avım sen avcı

من طعمه‌ام، تو شکارچی

Vur bakalım….

بزن ببینم …. («شلیک کن ببینم» هم میشه. من طعمه‌ام تو شکارچی، شلیک کن ببینم!)

ادامه خواندن ترانه شکارچی سزن آکسو

بازی wordle رو بازی بدیم

بازار بازی wordle تقریبن داغه. هر جا نگاه می‌ندازی ملت دارن اسکرین شات از بازی‌هاشون می‌ذارن که تو چند تا تلاش تونستن کلمه مورد نظر رو حدس بزنن. مثل این پایینی .

قدیم‌تر‌ها شما یادتون باید باشه، من و پیام 20 سالمونه و یه چیزایی شنیدیم، آره شماها باید یادتون بیاد که یه بازی بود توش یه نفر یه کلمه‌ای تو ذهنش‌ در نظر می‌گرفت و بعد تو یه کاغذ چند تا خط، به تعداد حروف اون کلمه، می‌کشید و بقیه سعی مي‌کردن حرف‌های اون کلمه، یا همون جای خالی رو پر کنن; این بازی wordle همونه.

حالا طرف اگر خلاقیت بخرج می‌داد یا زرنگ بازی در میاورد، می‌تونست وسط بازی کلمه‌ مورد نظرش رو عوض کنه و با چیز جدیدی جایگزین کنه که این هم شده بازی evil wordle . نمی‌دونم این بازی evil رو بازی کردید یا نه، این خیلی باحال‌تر از wordle معمولیه.

وقتی اون کلمه تو ذهن کسی باشه، آدم مي‌تونه با نگاه کردن به حالت و چهره اون شخص وسط بازی، یا با شناختی که از قبل بهش داره، بفهمه داره به اون کلمه نزدیک می‌شه یا نه. حالا که اون «کلمه» از تو ذهن یه آدم اومده رفته تو یه اپلیکیشن بازم شاید راه‌هایی باشه که بشه به اون کلمه خیلی زودتر رسید. مثل این نتیجه تو بازی wordle :

چطور زودتر از چیزی که باید و شاید به کلمه مورد نظر بازی اپلیکیشن wordle برسیم:

ادامه خواندن بازی wordle رو بازی بدیم

جابه‌جا شدن مرزهای تمجید

سر یه درس گروهی شرکت کرده بودم، چند ساعت پیش، بعد که تموم شد مربی اومد کنارم و بهم گفت خسته نباشی، خیلی با عظمت ورزش کردی! والا من عادت دارم ازم تعریف کنن تو ورزش کردن :”) اما این یکی مرزهای تعریف و تمجید رو هزار کیلومتر اونورتر برد; باعظمت؟ :)))))) البته خب من خوشم اومد و گفتم متشکرم :).

خلاصه که من باعظمت ورزش می‌کنم :))))

پایان‌بندی با عظمت

اسپایدر من

خب ما هم دیروز بالاخره وقت کردیم و رفتیم فیلم استن‌لی عزیز و استودیو مارول یکی‌یه‌دون‌مون رو دیدیم. جا داشت سانس اول و روز اول می‌رفتیم ولی من یه خورده سرم شلوغ بود و نشد که بشه. روز اول و سانس اول یعنی همراه شدن با طرفدارهای پروپاقرص و انرژی فوق‌العاده سالن، اما جالب اینکه دیروز هم طرفدارهای دیوونه از جمله خودمون تو سالن زیاد بودن و سالن رو ترکوندیم، عجب ترکوندیم جیغ و دست و هورااا و… ، عجب داستانی عجب فیلمی. جای استن‌لی عزیزم خالی :******

قصد اسپویل حتا یه اشاره کوچک هم ندارم، به همین خاطر یه جایی از فیلم که آزرده خاطرم کرد رو می‌خواستم تعریف کنم که می‌ذارم برای یه دو هفته بعد که همه دیده باشن 🙂 بس که خوبم :))**

پاشین آب دست‌تونه بکوبینش رو میز و برید اسپایدر من، راهی به خانه نیست، رو ببینین. قبلش حتما اسپایدرمن‌های قبلی رو ببینین. ما چندین هفته پیش نشستیم برای بار چندم همه اسپایدرمن‌ها رو دیدیم و چه خوب کردیم 🙂

پایان‌بندی عنکبوتی

خواب‌های بی‌کیفیت – Lazy dreaming

امروز صبح که از خواب بیدار شدم هر چه به مغزم فشار آوردم نتونستم چیزی که تو خواب به خودم گفته بودم «یادت باشه فردا صبح که بیدار شدی این نوشته رو تو وبسایتت بنویسی» رو یادم بیاد. یعنی «این نوشته» مهم بود. آره صبحی که پاشدم پیام که اومده بود پیشم بهش خوابم رو تعریف کردم و گفتم که الان هر چی سعی میکنم اون یادم نمیاد. پیام غش کرد از خنده، گفت بدون «اونم» عالیه همین رو بنویس تو وب‌سایتت. حالا خوابم چی بود و چی رو به خودم قول داده بودم.

دیشب تو خواب می‌دیدم که تو آپارتمانی زندگی میکردیم و ساکنین آپارتمان طبقه پایین برای خودشون یه گلخونه درست کرده بودن. این شده بود یه گلخونه برای اهالی که تو فصل سرما بیان گل‌دون‌هاشون رو بذارن اونجا که شرایط گلخونه‌ای بهتری داشت و اینحرفها.

بعد من اومده بودم پایین که مهمونی رو راه بندازم بره، سوار ماشین بشه. یعنی مطمئن بشم که بره :)))) شوخی. حالا این مهمون‌مون رفت و من موقع برگشت به ساختمان یه سر رفتم تو گلخونه. بماند که هوا اونجا سردتر بود که عجیب اومد بنظرم; بعد زیر بعضی گلدونها یه نوشته‌ای بود یعنی قسمت پایین هر گلدون که تو قفسه گذاشته شده بودن، یه استیکر مانند بود که مثلا این گلدون چیه و شرایط نگهداریش چیه و واسه کدوم آپارتمانه. خلاصه آره من هر چی نگاه میکردم نمی‌تونستم بخونم چی نوشته.

ادامه خواندن خواب‌های بی‌کیفیت – Lazy dreaming

استاد جدید، نگاه جدید

قبل از هر چی، چقدر بدم اومد از این دو قسمت «هاوک‌آی». خب البته اولش که جناب کلینت رو بعد از مدتها دیدم جیغ کشیدم، دست زدم و خوشحال بودم و بعد داستان و شخصیت مقابل کلینت چنان من رو زده کرد بیا و ببین… هرچند امیدوارم که نظرم عوض شه، پیام خوشش اومده ولی من نه، اصلن و ابدن، گفتم که امیدوارم نظرم عوض شه حالا باید دید. خب بریم سر موضوع استاد باحال نقاشیم.

استاد نقاشی‌م از اون استادهای باحال روزگاره، یه مدتی میشه که استادمو عوض کردم. نیست حرفه‌‌ای‌تر شدم دیگه استاد قبلی‌م چیزی نمی‌تونست یادم بده :))) از اون حرفها.

سر درس‌ چنان با ذوق و عشق بهمون چیز میز جدید یاد میده،‌ مثلن نگاهمون به حتی چطور بگم به حتی سطل زباله هم عوض میشه (سطل آشغال بعنوان چیزی که بهش توجه نمیشه معمولا). به اشیا طوری نگاه می‌کنیم که ببینیم سایه کجا افتاده پس خورشید کجاست تقریبن، اینور واسم سایه چطوره، اونور واسم چی؟ چطور شکل عوض میشه؟ تصور کنیم یعنی. من نقاشی‌م خوب بوده از همون بچگی وقتی که یاد گرفتم، چون به جزئیات دقت میکنم، ولی یه چیزهایی رو ندونسته انجام میدادم. الان دارم یاد میگیرم چرایی‌ش رو و این خیلی باحاله.(نقاشی کشیدن رو مامانی عزیزم بهم یاد داده :**** )

ادامه خواندن استاد جدید، نگاه جدید

در ملإ عام؟

خب آدم فضایی‌ها یا بهتره بگم موجودات فضایی وجود دارند به احتمال خیلی زیاد. ما چیزی ازشون نمی‌دونیم، چون شاید اونها نمي‌خوان ما ازشون چیزی بدونیم، شایدم یه عده بخصوصی از ما آدم‌ها هستند که به واسطه شغل و مقام و منصبی که دارن، از موجودات فضایی باخبرن و با هم کیف احوال هم می‌کنند، این در هاله‌ای از ابهامه البته، گفتم که «شاید».

همین در مورد ربات‌هایی که تست تورینگ رو با موفقیت رد کردن و ظاهرشون با آدمیزاد مو نمي‌زنه هم هست. ما بعنوان آدم‌‌های عادی به اطلاعات و تست‌های رده بالا و محرمانه دسترسی نداریم. به همین دلیل هم می‌تونیم فرض کنیم که ربات‌هایی کاملا شبیه ما انسان‌ها بینمون زندگی می‌کنن، نه اینکه تشکیل خانواده دادند نه نه، فقط برای تست تو خیابون ممکنه از کنارمون رد شن و حتی با سر بهم ابراز احترام کنیم و لب‌خندی پشت ماسک ردوبدل کنیم، غافل از اینکه آدم واقعی نیستن و ما نمی‌دونیم.

چی شده که دارم این شاید‌ها و نشاید‌ها رو می‌نویسم؟ بله سوال اصلی همینه. اونروزی ما داشتیم از جایی رد می‌شدیم که یکهو چشمم به آقایی (به ظاهر انسان) خورد که دقیقن شبیه این بود که داره خودش رو شارژ می‌کنه، مثلا رباته و یا موجود فضایی هستش و داره نمونه‌هایی که گرفته رو می‌فرسته. به پیام نشونش دادم که ببین بین ما دارن میرن و میان راحت و الان واستاده داره خودش رو شارژ می‌کنه و وانمود میکنه داره با موبایل حرف میزنه. البته خب پیام خندید که آره اونطور نشون میده. از کنارش که رد شدیم، گفتم یه عکس ازش بگیرم بد نمیشه. خلاصه این شما و این موجود فضایی یا ربات انسان‌نما:

ادامه خواندن در ملإ عام؟