وقتی یه چیز با سرعت و شدت میاد سمت صورتمون، معمولن قبل از اینکه حتا بفهمیم چی شد، بدن خودش وارد عمل میشه: سر رو میکشیم عقب، میریم کنار، بدنمون میچرخه… خلاصه، واینمیسیم که ضربه رو صاف بخوریم.
از نظر عصبی، اون لحظهی اول بیشتر یه واکنش رفلکسی و ناخودآگاهه (البته واکنشها یک جور نیستن، مثلن یکی سریع، غریزی و خودکاره، یکی کندتر، آگاهانه و با انتخاب ما، منظور من الان واکنشهای سریع و خودکاره) سیستم عصبی ما طوری ساخته شده که محرکهای ناگهانی مثل نور شدید، صدای بلند یا چیزی که یکهویی بهسمتمون میاد رو خیلی سریع پردازش کنه و قبل از آگاهی کامل ما، یه واکنش حفاظتی راه بندازه. این کار از مسیرهای سریعتری تو مغز انجام میشه- بدن قبل از فکر آگاهانه حرکت میکنه. خب این رو نگر دارید.
توی هنرهای رزمی، تکنیکی هست به اسم «تای ساباکی». یعنی اینکه بدنت رو در لحظهی مناسب و در جهت درست حرکت بدی تا ضربه مقابل خنثی بشه و حتی موقعیت بهتری برای حرکت بعدی پیدا کنی. طرف مقابل میتونه با مشت، شمشیر، زنجیر یا هر چیز دیگهای حمله کنه. تو باید تو همون فاصلهی خیلی خیلی کوتاه، تصمیم بگیری چطور بچرخی، کدوم طرف بری که هم ضربه نخوری، هم انرژی طرف رو هدر بدی به قولی، و هم بتونی حرکت بعدی رو پیاده کنی. بحث من اینجا اصلن آموزش خشونت و دعوا نیست، میخوام به شگفتی مغز اشاره کنم.
یعنی با تمرین و استمرار، مغز یاد میگیره که همون واکنشهای اولیهی دفاعی که یه جورایی خودکاره رو جهتدارتر، کارآمدتر و کنترلشدهتر انجام بده. چیزی که اول فقط یک رفلکس خام بوده، با تکرار درست تبدیل میشه به واکنشی دقیقتر و درستتر. حالا من مثال رزمیکارها رو آوردم- اون روزی داشتم یه ویدئو ميدیدم فکرم درگیر شد، مسلمن تو موقعیتهای دیگه هم میشه نمونههاش رو پیدا کرد. فکر ميکنم شاید یوگا هم کمک میکنه، نمیدونم والا من اهلش نیستم ولی فکر کنم تاثیر داره.
برای من این خیلی هیجانانگیزه که حتی اون چند صدم ثانیههایی که مغز داره پردازش میکنه و آگاهی ما توش دخیل نیست رو هم میتونیم تغییر بدیم، یعنی از شگفتیهای مغز هر چی بگیم و بشنویم کمه… دولوپ مغز تمومی نداره! خیلی جالبه خیلی، خیلی هیجانانگیزه.
پایانبندی شگفتزده