while ? : n=+1

نفر ۵۶ خودکشی کرد.
تحلیلی نیست.
هشداری نیست.
۵۶ فقط بعد از ۵۵ است.
مجسمه پادشاهان ایرانی نصب می‌شود.
غرور ملی و اتحاد مردم.

سایه‌ای در شب ایستاد
از خودش پرسید:

نفر ۵۶،
اسمش ۵۶ بود؟
چند سالش بود؟
آخرین بار چی گفته بود؟
اخراج شده بود؟
مغازه‌ش رو بستن؟
کجایی بود؟
چی شده بود؟
دستش خالی بود؟
اجاره‌خانه؟
نگاه بچه‌هاش؟
تحقیرش کردن؟
توهین؟
برای بار چندم؟
کی بهش چی گفته بوده؟
چی دلش رو شکسته بوده؟
می‌خواست چیزی بگه؟
صداش کو؟
صداش؟
صدا نیست
مثل ۵۵
مثل ۵۴
؟ ۵۳
؟ ۵۲
؟ ۵۱
مث

عابری از روی سایه رد شد.

ما اسکرول می‌کنیم.
پایین‌تر.
پایین‌تر.
نفر ۵۷
خودسوزی کرد.
پایین تر.
پایین‌تر.
پایین‌تر.
بلک فرایدی نزدیک است.
پاییین‌تر.
پایین‌تر.
پایین‌تر.


تو اینستاگرام برخوردم به خبر خودکشی کارگری‌… خواستم یه چیزی بنویسم. و اینکه ۵۶ هم معنی خاصی نداره، همینطوری نوشتم- خطاب به آدم‌هایی که دنبال حل معمان، این جا چیزی برای کشف وجود نداره، برید تخمه‌تون رو بشکنین.
اینم بنویسم و برم:
یه چیزی داریم به اسم ظرفیت عاطفی، این ظرفیت عاطفی تحت تاثیر عوامل مختلفی است، می‌تونه به تحلیل بره! مثلن اگردیدن و شنیدن دردی، غصه‌ای … مرتبا تکرار بشه، دیگه درد و غصه‌‌ دیده نمیشه، عادی میشه. نباید بذاریم درد کشیدن آدم‌ها، خودکشی مردم برامون عادی بشه، نمی‌گم نباید بشنویم و نباید ببینیم، اصلا و ابدا منظورم این نیست. فقط میگم نباید بذاریم عادی بشه، چطوریش رو من نمی‌دونم، فقط دل آدم به درد میاد! شاید باید دل به درد بیاد!