خب، امروز یه بحثی پیش اومد که برای حل مساله x چه کنیم؟ و من گفتم بابا اینکه چیزی نیست با ebpf حلش میکنم 🙂 روده درازی نکنم، قراره فردا بهشون بگم که نشد و هنوز نمیدونم چرا! اما این چند ساعت کلی چیز میز جدید یاد گرفتم و خب یه کارهایی هم کردم ولی اون کاری که باید انجام میشد نشده هنوز 🙂 درد خاصی نیست، یا میشه یا نمیشه دیگه! اگرم نشد یه راه دیگهای پیدا میکنیم، خلاصه که راه رسیدن به خدا زیاده :))
البته چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم اینجاست که این نشدنها خیلی قشنگن! اهمیت این نشدنها خیلی زیاده! ما از افتادنها، شکستهامون و نشدنها خیلی چیزها یاد میگیریم، اصلا راه رسیدن به خیلی چیزها از همینها میگذره. اینقدری میوفتیم که یاد بگیریم چطور بپریم، اینقدری ضربه میخوریم که بفهمیم چطور ضربه بزنیم یا چطور جا خالی بدیم و بگیر و برو. یعنی اگر «نشدنها» رو نداشته باشیم به اون «شدنها» نميرسیم 🙂 این نشدنها یعنی تو مسیر درستی هستی و ادامه بده.
خلاصه که امروز نفهمیدم چرا حل نشد، ولی کلی چیز جدید یاد گرفتم! فردا هم دوباره تلاش میکنم، یه چیزهایی رو باید بخونم ببینم چطور میشه. یا میشه، یا نمیشه، یا یه چیز دیگهای انتخاب میکنیم و تست میکنیم. مهم اینه که هنوز تو مسیر هستیم، داریم تست میکنیم، هنوز داریم یاد میگیریم، هنوز تو بازیم، هنوز تو گودیم. و راستش… به نظرم این خیلی مهمتره! و البته نظم رو که باید داشته باشیم.
پایانبندی نشد؟ هوممم… یاد بگیری، باید!