اینترنت بخور و نمیری داشتیم این چند روز! به قدری کار و زندگی گره خورده باهاش که به معنی واقعی نبودنش یا کم بودنش آدم رو متعجب میکنه! ببینین حالا ۵۰ سال پیشکش، تو عرض ۳۰ سال به جایی رسیدیم که بدون اینترنت – برای بعضیهامون و یه جورایی- زندگیمون کامل نیست! خلاصه که این اینترنت چیست که…- بقیهش رو هر کسی برای خودش زمزمه کنه، راجع به روشن یا خاموش بودن چراغها نظری ندارم.
داشتم فکر میکردم ۳۰ سال بعد چی میشه؟ اگه اینترنت نداشته باشیم مثلا برای ۵ دقیقه، احتمال داره مجبور بشیم با همدیگه بدون ارتباط ابر مغزی حرف بزنیم؟ شاید بعضیها که که از وقتی بدنیا اومدن چیپست رو دارن دیگه نتونن به راحتی با زبان با هم حرف بزنن (شایدم نه مشکلی نباشه) – اشاره دور به کتاب جنگ پیرمرد. البته اینی که نوشتم میشه آینده زمان حال حاضر از دید من. کاش این شکلی بود روش کار که همین که این رو نوشتم که شاخه از خط زمانی جدا میشد و این آینده محتمل میشد – اشاره به سریال عزیز دل لوکی.
خلاصه که در اوج خستگی این چند روز به قدری از چیزهای جدید و قدیمیای که کشف کردم به هیجان اومدم که نگو و نپرس! مثلا یک کارت یادبود از دوستم رو پیدا کردم که ۳ یا ۴ سال پیش بهم داده بود بعنوان Best friends forever! خلاصه که 4ever همش 4 چند ماه بود. زمان در دنیای من و اون دوستم بسیار متفاوت میگذره گویا! در هر حال کارتش رو خوندم و دوباره گذاشتم جایی که بود.
اوه راستی پنیر خورده نشده و همسایه گویا سگ داره.
پایانبندی بیاینترنت به سر نشود؟!