خب خب چیزی به اکران فیلم Dune نمونده. تو این فاصله گفتم که برم پیشوازش دیگه، علارغم اینکه پست پوریا ناظمی در مورد ترجمه کتاب دون رو خونده بودم، گفتم دیگه چاره چیه؟ هوم؟ نشستم همون فارسیش رو خوندم. چونکه نثر انگلیسیش برای من راحت نبود و گفتم کاچی بعض هیچی.
خلاصه دیشب کتاب رو تموم کردم. و همین چند لحظه پیش هم پیامم فیلم دون رو که سال 1984 ساختن رو دانلود کرد و اینم امشب یا فردا شب میبینیم که دیگه آماده دیدن فیلم دون بشیم. البته من خیلی وقته که تریلرها را نمیبینم و به پیام هم گفتم چیزی از فیلم تلماسه نشونم نده. با اینحال کتابش رو خوندم و فیلم قبلی رو هم امشب میبینم :)))
عجب داستانی و چه شخصیتهایی خلق کرده جناب هربرت، چقدر هم راجع به شرق مطالعه داشته، یعنی رفرنسها! اوه رفرنسها. کاش اونقدر انگلیسیام خوب بود ،یا بشه، که ترجمه نشدهاش رو بخونم، حالا دور نیست اینم.
من متاسفانه میدونستم که کدوم بازیگر نقش «پل» رو بازی میکنه و موقع خوندن کتاب همش اون چهره جلوی چشمم بود ولی بقیه شخصیتها رو خودم بر اساس کتاب یه چیزهایی تو ذهنم ساخته بودم و با اونها جلو میبردم کتاب رو، کاش در مورد «پل» هم همینطور میشد.
اوه اینم بگم که از کانال تلگرام حسین شهرابی هم توضیحهایی که ایشون در مورد ترجمه کتاب داده رو هم خوندم. دیگه اینکه رمان تلماسه کجاش علمی-تخیلی بود؟ :)) نوشتن علمی-تخیلی نرم بود، این اصطلاحها چیه آخه؟ :)) رمان تخیلی بود، یعنی از دید من تو دستهبندی رمانهای فانتزی قرار میگیره. اگرم خیلی اصرار دارید که نخیرم علمی-تخیلی نرم بود، باید بگیم اونوقت خیلیییییییییییییییی نرم بود.
بیربط به «تلماسه» است، ولی با ربط به کتابه پس بگم :)) کتاب «بچههای عجیب و غریب یتیمخانهی پِرگِرین» رو هم همین دو روز پیش شروع کردم و اینم از اون کتابهای خوندنیه. پریشب تو تخت خواب خوندنش رو شروع کردم و بعد گفتم نکنه من رو هم دارن میبینن، سرمو بردم زیر لحاف و پاهامم جمع کردم :)) بعد بستمش گفتم کتاب شب خوندنیای نیست.