خب شبه و وقت خواب و استراحت طبیعتا، اما یه چیزی تو ذهنمه باید بنویسمش، سریع بنویسم چون باید بخوابیم. داشتم فکر میکردم عادت میکنیم به همه چی! به خوبی به بدی به درست به غلط. بماند که مفاهیم درست و غلط و خوب و بد تو موقعیتهای مختلف معنیهاشون عوض میشه-
یه کتابی میخونم – یک ماه بیشتر میشه که دستمه همینطور آروم آروم دارم میخونمش- یه جاش یه چیزی نوشته بود، برای خودم اینطور تحلیل کردم که از عادت کردنه.بعضیهامون به ظلم عادت میکنیم، به سستی، به تنبلی، به نشدن به ندیدن… حتی بر عکس اگر به ظاهر و باطن چیز خوبی هم باشه میتونیم به اون هم عادت کنیم، مثلن اگر هر روز ورزش کنیم بهش عادت میکنیم و میشه چیزی که باید باشه و به نظرم حتا این هم اوکی نیست! میخوام بگم « عادت شدن » یک چیز اوکی نیست بنظرم.
مثلن یک روز ورزش نکنم چی میشه؟ زمین به آسمون نمیره که! این رو میخوام بگم داستان این نیست که به چیزهای بد عادت میکنیم، خود نفس عادت کردنه است که اشتباه! حالا میخواد یه چیز خوب بشه عادت یا یه چیز بد- در هر دو حالت درست نیست بنظرم.
ممکنه فکر کنید/بگید عادت کردن به رفتار یا عمل خوب که اوکیه! خب نظر من این نیست! چون علاوه بر اینکه اگر همیشه راست/چپ میریم یکی دو بار هم چپ/راست بریم با دونستن و قبول عواقبش بد نمیشه! نه موارد خطرناک – نمیگم اگر همیشه مراقبم که ماشین بهم نزنه، یکبار برم خودمو رو بکوبم به ماشین!! امیدوارم واضح باشه! مثلا اگر ورزش میکنم هر ۴ روز هفته، میتونم دو هفته نامنظم باشم تو ورزش، خب اتفاقی نمیوفته! اگر هر روز ساعت ۸ صبح بیدارم هرازگاهی آلارم رو خاموش کنم بشه مثلن ۹ اصلا دیر کنم! هرازگاهی اوکیه… این «عادت کردن» اگر نفسش باشه حالا روی یک مورد خوب/درست یا اشتباه/غلط در هر دو حالت عمل میکنه. به همین خاطرفکر میکنم نفس «عادت کردن» مشکلی داره.
خارج از باکس بودن بهتره- گاهی نامنظم بودن بین منظم بودن باز بهتر از همیشه منظم بودنه… در حال حاضر نظرم اینه تا در آینده چی بشه. همچنان کسی رو دعوت به چیزی نمیکنم که، رشته فکرم رو میندازم تو قدح اندیشه (هری پاتر رو دیدید دیگه خواهشن) که میشه همین وبسایتم.
به قول دیمین رایس که میگه باکسی که فلان و بهمانه رو به من نده! حالا دیمین عزیز بخصوص در مورد عشق صحبت میکنه (داخل پرانتز رو بعدا اضافه کردم- شاید عشق رو استعاره گرفته و ایشون هم مفهوم کلیتری در نظرشه باید در این مورد بخونم)، من بهش یه مفهوم کلیتر دادم. این باکس تو مفهومی که من بهش میدم، میشه همون به یک منوال بودن بنظرم، عادت کردن. خب اینم از این، نوشتم، ما بریم بخوابیم دیگه.
پایانبندی چریکی