در ما کثرت‌ها نهفته است

دیروز یکهو متوجه شدیم که یکی از آشناها- آشنای دور- درگذشته. چندباری سعی کرده بودیم باهاش تماس بگیریم برای موضوعی و جواب نمی‌داد که دیروز متوجه شدیم اصلا نبوده. گویا تصادف ماشین باعثش بوده. فقط یکهو دیگه نبوده.

رفتیم بیرون عصرش، برگشتنی دیدیم یک زنی نشسته کنار پیاده‌رو و انگار بی‌حاله. نگر داشتیم تا من برم پیشش. یک آقایی هم اونجا بود گفتم چی شده؟ گفت نمي‌دونم. گفتم باهمین؟ گفت نه من تو کافه روبرویی کار میکنم. رفتم پیشش داشت گریه میکرد، گفتم چی شده جانم؟ جواب نمیداد گریه میکرد. به مرد گفتم براش آب بیارین، گفت به بچه‌ها گفتم دارن میارن. دستمو انداختم رو شونه‌ش گفتم چیزی شده بهم بگو، گریه میکرد. نازش کردم گفتم هر چی هست درست میشه، به مرور زمان درست میشه – نمي‌دونستم باید چی بگم-… گفت نه درست نمیشه هیچی هیچ وقت درست نمیشه. براش آب آوردن بهش دادیم بنوشه. دو تا زن دیگه از کافی‌شاپ هم اومدن. بلندش کردیم سمت پیاده‌رو دوباره نشست و بیشتر گریه کرد. یه زنی از بالکان آپاتمان داشت میپرسید چی شده.. بلند شدم رفتم جلوی آپارتمان گفتم نمي‌دونیم، فقط گریه میکنه. گففت چیزی نیاز دارید؟ گفتم من واقعن نمی‌دونم. دو دقیقه بعد با یه بطری آب اومد پایین. زن همچنان گریه میکرد، گاهی اروم و گاهی بلند. زن کافی‌شاپ باهاش داشت حرف میزد. یه پیک موتوری اومد نگر داشت بهم گفت چی شده، گفتم نمي‌دونیم فقط اینکه گریه میکنه، بهم گفت زنگ بزن اورژانس از دست شماها کاری برنمیاد، شوک روانی‌ه کارکنان اورژانس می‌دونن باید چیکار کنن. زنگ زدم اورژانس آدرس خواستن، موبایل رو دادم یه یکی از زن‌های کافی‌شاپ تا اطلاعات دقیق بدن. یه ماشین داشت رد میشد، نگر داشت، گفت نیازی هست برسونمتون بیمارستان؟ بیمارستان نیازه؟ گفتم متشکرم، اما نمی‌دونم این خانم داره با اروژانس حرف میزنه الان. گفت پس اونها میان و رفت. زن موبایل رو بهم داد. رفتم پیش پیام توضیح دادم چی شده برگشتم پیش اونها که بگم آیا به من نیازی هست… اون زن آپارتمان داشت باهاش حرف میزد که من بازنشسته معلمی هستم، همه چی میاد و میره عزیزم همه چی میاد و میره… هیچی نگفتم برگشتم پیش پیام و رفتیم، اورژانس زنگ زد و گفتم من دیگه اونجا نیستم، اما همراهش ۴ نفر دیگه بودن.

امروز فهمیدم برق‌ها داره از روزی یکبار قطع شدن به روزی دو بار میرسه. آیا فکر کردن مردم به یک بار در روز قطع کردن برق عادت کردن پس میریم برای روزی دو بار؟ لعنت که فاصله یه زندگی معمولی رو هی از مردم دور و دورتر میکنن. خواسته‌های مردم کشور برسه به برق و آب، بعد بیان کباده بکشن که آی نابود میکنیم، آی کانتر می‌ذاریم!! اینها به شرطی می‌تونن کشور دیگه‌ای رو نابود کنن که به اون کشور حکومت کنن.چیزیه که دیدیم. بلا به دور البته.

پایان‌بندی بلا به دور