یه پست بلند بالا نوشتم، پر از عکس و خاطره و یادگاری بعد پاکش کردم! نه اینکه ولش کرده باشم، گذاشتم همون تو ذهنم بمونه! ببینین عکسها، اونهایی که تو عکس هستی و یا خودت انداختی، رو وقتی نگاه میکنی یه بازه کوتاهی شبیه ویدئو از جلو چشمات رد میشه… قبل و حین عکس و بعدش رو یادت میاد! یه عکس شاید یه ویدئو ۵ ثانیهای باشه شاید کمتر شایدم بیشتر! حالا میشه نتیجه گرفت اگر از ̶ ̶ل̶ح̶ظ̶ه̶̶ ̶ل̶ح̶ظ̶ه̶ بیشتر زندگیمون عکس داشتیم اونوقت همه چیز یادمون میموند برای همیشه تقریبا؟ یعنی اونهایی که حافظه آیدتیک (حافظه عکاسی) دارن همینطورن شاید- نمیدونم باید دقیق بخونم چی به چیه… در هر حال یادم افتاد دیگه عکسها چاپ هم نمیشن بیشتر وقتها! باید چاپ کرد بعضیهاشون رو گذاشت پیش خودمون! روی میزمون، تو کیفمون، همراه خودمون! مخالف زندگی دیجییتالی نیستم ولی یه چیزهایی رو دوست دارم به خاطر کاری که با آدم انجام میدن، مثل عکس چاپ شده روی میز یا توی کیف – عکس تو پوشه عکسهای موبایل یا کامپیوتر، این کارو انجام نميده، این حس رو نداره! بعضی عکسها باید چاپ شه! نه اینکه چون فراموش میکنیم، بل چون بیشتر حس خوبی داره، هوم دارم دوباره مینویسم، پاک نکنم دیگه.
حالا که اون پست بلند بالا رو پاک کردم یه چیز بامزه بنویسم، امروز عصر صدای یه جور خراش انداختن روی در رو شنیدم تو خونه، به پیام گفتم همسایهها سگی گربهای چیزی دارن؟ دیدی؟ گفت نمیدونم ندیدم! گفتم همچین صدایی شنیدم نکنه جونوری چیزی تو خونه هست؟! گفتیم بیایم یه تکه پنیر بذاریم تو یه کمدی برای امتحان! به پیام گفتم فردا صبح میبینیم که پنیر نیست و به جای تشکر برامون یه شکلات گذاشته! :)) پیام میگه اونوقتی باحال میشه که شکلات به شکل قلب باشه :))
هنوزم عنوان پست رو ننوشتم، عنوان نداره خب- اما باید به چیزی بنویسم دیگه ! بذارم همون دیفالتش بمونه؟ نوشته «افزودن عنوان» همین رو مینویسم.
پایانبندی پاک کرده و نکرده